سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

اگرچه که اصلا از گفتن این حرف خوشحال نیستم و با تمام وجودم آرزو می کنم این اتفاق نیفته، اما شرایطی پیش اومده که فکر میکنم این ها آخرین مطلب هایی هستش که توی این بلاگ می ذارم، یه خداحافظی زود هنگام!

 نمی دونم چقدر نوشته های من براتون مفید بوده ولی دوست دارم بدونید که با وجود اینکه هیچ پیش زمینه ای از وبلاگ نویسی نداشتم نهایت سعی ام رو کردم که بهترین ها رو بذارم. امیدوارم کانونمون همچنان فعال باشه و من هم بتونم یه روزی دوباره به این جمع برگردم..

ضمنا تا یادم نرفته اینم بگم قابل توجه خانم سمیرا موسوی که من سره قولم برای کتاب بولن هستم در اولین فرصت ها، ان شاءالله!

موفق باشید


نوشته شده در پنج شنبه 87/3/9ساعت 3:0 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

اگرچه اسممون کانون مطالعاتی هستش ولی فکر کنم بشه تو یک همچین لحظه هایی یه خسته نباشید و یه تبریک ویژه و آنلاین به همه پرسپولیسی ها گفت اونم بعد از 96 دقیقه استرس!

 واقعا خدا صبر بده به همه اون هایی که تا دقیقه 96 فکر می کردن فردا خیلی حرف دارن واسه گفتن ولی الآن دارن به این فکر می کنن که چقدر ضایع شدن!

یکی نیست به این ها بگه آخه بابا مگه مجبورید شرط بندید که الآن این جوری ضد حال بخورید! 

قرمزته!!!!


نوشته شده در شنبه 87/2/28ساعت 7:4 عصر توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

قبلا دیدیم که چگونه آنیما و آنیموس به جنس مخالف منتقل می شوند، احساسات و تمایلات جنسی زمانی که فردی تصاویر منتقل شده را برای ما حمل می کنند، بیدار می شوند و جاذبه جنسی که هنگام انتقال آنیما و آنیموس حس می شود سبب ایجاد وابستگی شدید روانی به فردی که فرافکنی نسبت به وی صورت گرفته می شود.

این پدیده غالبا روابط دراز مدت نظیر ازدواج را آشفته می کند. این فرافکنی آنیما و آنیموس تنها بر روی فردی ماندگار است که موجودیت طبیعی اش تحت فشار و کشش زندگی روزمره آشکار می شود.

این مکاشفه، مخاطره و کنجکاوی است که معمولا رابطه اولیه فیمابین دو جنس مخالف را زنده نگه می دارد ولی به محض از بین رفتن این اشتیاق ها زندگی جنسی بین زن و مرد عادی و روزمره می شود و ممکن است این اشتیاق به سوی افراد دیگری کشیده شود.

آدلف گوگن بال-کرگ میگوید: ازدواج به جای نجات و رستگاری به عنوان سعادت درک شده است تلقی ازدواج بر جسب سعادت بدین معنی است که ما با این فکر ازدواج می کنیم که ما را به سوی خوشی، رضایت و احساس آرامش و کمال رهسپار می کند، حال انکه تلقی ازدواج بر حسب نجات و رستگاری بدین معنی است که ما به ازدواج همچون راهی عملی برای فردیت و خود شناسی می نگریمو در ازدواج دو فرد با حوزه نا خود آگاه یکدیگر مواجه می شوند از این رو این فرصت را به هر دو می دهد که از کیفیت یا عادات فردی که تنها در تجربه زندگی مشترک روزمره شریکشان عینیت می یابد آگاه شوند.

چنین رابطه ای فضای خوبی فراهم می آورد تا در آن فردیت شخص امکان بروز پیدا کند حال اگر ازدواج را تنها زمانی که به ما اجساس سعادت می بخشد ارج نهیم شکیبایی درونی لازم برای کنار آمدن با تجربیات دردناک را نخواهیم داشت ولی اگر یاد بگیریم که برای ازدواج به علیت فرصت های نجات بخش و رستگاری که به ما میدهد- یعنی فردیت- و نیز به علت سایر نعمت هایش ارزش قائل باشیم رابطه ازدواج ما بر پایه های استوارتری قرار خواهد گرفت.

جلب شدن به سوی هوس های ناشی از فرافکنی های آنیما و آنیموس،بدون توجه هوشیارانه به معنای درونیشان می تواند مخرب باشد. در هر حال به علت سرشت پیش بینی کننده هوس ها، اغلب بهتر است به جای دور کردن آنها برای درکشان تلاش کنیم، هوس ها بنا به دلایل خودشان به سادگی و بدون دعوت در ذهن ما رسوخ می کنند  بر خورد ما با آنها یک مسأله اخلاقی است.

اگر افکار عاشقانه ما توسط آنیما و آنیموس به سوی افراد دیگری کشیده شود اولین چیزی که باید مورد بررسی قرار گیرد کیفیت ایجاد رابطه است برخورد آنیما با مردانی که برای مثال برای ایجاد رابطه با زن غیر فعال اند می تواند به گونه ای باشد که با خلق انواع هوس ها آن هوس ها را به ذهن مرد القا کند در واقع آنها در این حالت عدم هوشیاری و بی لیاقتی مرد را در حوزه روابط شخصی و عشقی می شناسد و تصمیم بر پر کردن خلا ایجاد شده می گیرد. یا ممکن است مرد یا زن با فرد نامناسبی ازدواج کرده باشد و نمی داند و یا تمایل ندارد با این امر روبرو شود که این نیز فرصتی است برای ظهور آنیما و آنیموس و فرافکنی این اشکال درونی برای جلب توجه و وادار کردن ما به بررسی صادقانه رابطه اولیه خود در چنین حالتی باید برای کنار گذاشتن فرافکنی تلاش کرد یعنی باید درک کنیم که جاذبه و فریبندگی که نسبت به فرد دیگری احساس می کنیم از رضایت روانی فرافکنی شده در درون ما نشأت می گیرد.

حذف فرافکنی به مفهوم این نیست که دیگر رخ نخواهد داد بلکه به این معناست که هنگام رخ دادن، آنها را به سان تصاویری در درون خود درک کنیم و در نهایت رابطه حیاتی را با ناخود آگاه خود شروع کنیم.

نمونه ویژه فرافکنی آنیما در روانشناسی مرد از مشکل آنیمای مضاعف ناشی می شود بدین معنی که اولین تصویر آنیما مرد زا به سوی همسر، خانواده و خانه می کشاند (تصویر درونی) و دومین تصویر او را به دنیای تجربیات یا تصاویر احساسی خارج از الگوی همسر- بچه، خانه می کشاند (تصویر بیرونی). بسیاری از مردان ابتدا تصویر آنیمای اولی را عمل می کنند و با رضایت به زندگی خانوادگی می پردازند ولی بعد ها خود آگاهی آنها توسط ثانویه آنیما به هم می خورد زیرا تأثیر آنیما همیشه مختل کردن خود آگاهی مرد نسبت به زندگی بهتر است. گویا تصاویر ثانویه برای هوشیار کردن مرد برای رشد آتی و درونی یا برای کشاندن او به سوی تجربیات بیشتر زندگی است.

مردی که در چنگ آنیما گرفتار می شودو به واسطه آن به سوی زن دیگری کشیده می شود. رابطه اولیه خود را در نظر می گیرد بسیاری از مردان از روی صداقت از برقراری این رابطه سر باز می زنند اما برخی اما برخی از مردان چنین روابطی را در خفا بر قرار می کنند. حال اگر از ازدواج مکرر یا دراز مدت باشد قطعا همسر به طور نا خودآگاه تحت تأثیر قرار می گیرد منتهی از درک علت این اختلال در زندگی مشترکش عاجز است و چون حقایق برایش روشن نیست نمی داند با آن چه کند.

وقتی در زندگی رازی را پنهان می کنیم مقداری انرژی روانی از دست می دهیم به علاوه وقتی مرد در زندگی به زن خود صدمه می زند در واقع به روح خود صدمه زده زیرا آنیما را منتقل کرده است. ما نمی توانیم با هزینه کردن از دیگری بدون آسیب دیدن روح خودمان در این راه شاد و راضی شویم به عبارت دیگر تلاش برای رسیدن به شادی به هزینه دیگری کارهای بدی را در ما ایجاد می کند و این کار باعث مکافات درونی می شود.

روابط انسانی خواستار شرایط اخلاقی و معنوی است و برای تداوم موفقیت آمیز آن نیازمند یگانگی و جوانمردی است. حال اگر در دراز مدت مردی در مسائل عشقی و روابط بی وفایی پیشه کند الهه درون (آفرودیته) با کینه جویی علیه اش بر می خیزد و به گونه ای که عدالت زنانه نامیده می شود تقاضای مکافات می کند.

ماری لوئیز فون فرانتر عدالت را مردانه و زنانه تعریف می کند و عدالت مردانه را غیر شخصی و واقعی می داند (قانون رسمی و سیستم مجازات مورد استفاده در جامعه) در حالی که عالت زنانه، عدالت طبیعی است یعنی شخصی و متناسب با شرایط خاص.

در روابط انسانی عدالت زنانه حاکم است و همین طور در روابط ما با ناخود آگاه و طبیعت. اگر با جسم خود بد رفتاری کنیم بهایی متناسب با آن می پردازیم چنانچه طبیعت را آلوده کنیم طبیعت نیز مجازاتی را برای ما تعیین می کند اگر نا خود آگاه را نادیده بگیریم یا آنرا تحقیر کنیم عدالت که او را رنجانیده ایم با تمام قوای درونی اش از درون ما سر بر می آورد و ما آنچه را که شایسته اش هستیم را دریافت می کنیم.

اما اگر آنیموس یک زن به عنوان یک تصویر مضاعف مطرح گردد یک مرد می تواند بخشی از آنیموس برای زن حمل کند و مرد دیگری بخش دیگر آنرا. چ.ن این تصاویر انتقالی هستند زن خود را بین دو مرد تقسیم شده می یابد زیرا بخش های مختلف خود را در رابطه با هر یک از مردان تجربه می کند و صرف نظر کردن از یکی از آنها بسیار مشکل می باشد. به هر حال مشکل او زمانی حل خواهد شد که بتواند با آگاهی فرافکنی را از رده خارج کند.

ایجاد رابطه با مردان مختلف برای زن جوانی که اولین تجربه شخصی خود را کسب می کند کاملا طبیعی است در برخی موارد و هنگامی که یک زن در سنسن خیلی پایین ازدواج می کند نیاز به چنین تجربیاتی ارضا نشده باقی می ماند و اگر این هوس های عاشقانه به صورت صحیح برآورده نشود به علاوه این امر با عدم بلوغ فکری او نیز همراه باشد بعد ها ممکن است نقش های تجربه نشده زندگی وارد خود آگاهی شده و زندگی مشترک را ویران کند.

بسیاری از مردم تصور می کنند تک همسری برای زنان بسیار طبیعی تر است تا برای مردان، ممکن است این طور باشد اما این امر کلی است و گاهی اوقات این مردان هستند که نسبت به زنان دارای ظرفیت بیشتری برای ایجاد روابط شخصی هستند. خواه مرد باشیم یا زن هنگامی که آنیما و آنیموس افکار عاشقانه ما را آشفته می کند مهمترین چیزی که باید در نطر داشت اینست که نیروی عمده ای که در پشت آنها قرار دارد از نا خودآگاه در رابطه با خود آگاهی ناشی می شود. یگانگی شخصیت در تصورات نا خود آگاه به عنوان یک عشق بزرگ ارائه می شود. نیروهای مخالف درون ما به قدری از هم جدا هستند که فقط نیروی متحد کننده غرایز شهوانی است که می تواند آنها را کنار هم قرار دهد.

بر اساس تجربه می توان گفت که آنچه در امور جنسی آرزو می کنیم شکلی نمادین از نیاز های تکاملی ماست بدین مفهوم که هوس های شهوانی به گونه ای نمادین ما را به سوی مرحله ای از خود آگاهی کامل هدایت می کند. درک این مفهوم ما را قادر می سازد نسبت به آنها کمتر تحریک پذیر باشیم یعنی به جای اینکه در اختیار آنها قرار گرفته و به واسطه آنها دست به عمل بزنیم میزان هوشیاری ما توسط آنها وسعت می یابد.

رایج ترین نمونه برای نشان دادن اینکه چگونه اشتیاق های جنسی بیانگر چیزی است که برای تکامل ما ضروری محسوب می شود اشتیاق های شهوانی مرد نسبت به زن و برعکس است. در این حالت تصاویر ظاهر شده بیانگر نیمه گم شده هر یک از زن یا مرد است.

این هوس ها معمولا پیچیده اند. ما به سادگی نسبت به زن یا مردی اشتیاق نشان نمی دهیم بلکه هوس های ویژه ای نسبت به موضوع مورداشتیاقمان داریم. محدوده این هوس ها بیشمار است و کاملا طبیعی می نماید که افراد هوس های رنگانگ داشته باشند برای مثال هوس ملاقات و ارتباط با زنان بسیار جوان هوس شهواتی متداول مردانی است که پا به میانسالی می گذارند چنین هوسی اشتیاق به دو دستی چسبیدن زندگی و به تأخیر انداختن گذر عمر و در عمیق ترین سطح، عطش او برای تجدید خودآگاهی و زندگی جاودانگی است.

هوس هایی از این دست کاملا غیر شخصی اند و در درون ما مستقل از هر رابطه فردی یا تمایل به شخصی خاص عمل می کنند آنها نوعی تمایلات جنسی غیر فردی اند که ممکن است به عشق یا اجساس جنسی نسبت به شریک جنسی مرتبط گردد یا نگردد. مردان توانایی تفکیک زندگی جنسی از زندگی احساسی خود را دارند حال آنکه زنان چنین قابلیتی را ندارند از این رو نسبت به فرد خاصی که احساس نزدیکی بیشتری می کنند بسیار عاشقانه تر و فردی ترند.

آدلف گوگن بال-کرگ در کتابش می گوید: تمایلات جنسی با تمام تنوعی که دارند می تواند هوسی شخصی تلقی شود هوسی که نماد هایش آنقدر زنده و مؤثر است که حتی زندگی جنسی و روانی ما را تحت تأثیر قرار می دهد و بالاتر از همه در نمادهای فرآیند پرقدرت فردیت نیز وجود دارد که باید مورد شناسایی و تعامل قرار گیرد.

اکنون سؤالی که مطرح می شود اینست که با انرژی جنسی ناشی از هوس ها چه کنیم؟

اینکه زندگی جنسی کی، کجا و چگونه باید انجام شود همیشه یک مسأله اخلاقی و اجتماعی بغرنج بوده  و فرهنگ های مختلف روش های متفاوتی را در مقابل آن داشته اند. اما آنچه لازم است بدانیم اینست که امکانات و ابزارهای بیش از اندازه زندگی شهوانی، بدون توجه به ماجراهای عشقی، روابط شخصی و درک روانی مفهوم آن به حیات روانی صدمه می زند همان گونه که محدودیت بیش از اندازه به زندگی غریزی زیان می رساند. البته هر دو به یکدیگر اثر می گذارند یعنی فردی که زندگی غریزی اش صدمه دیده دیر یا زود دچار زوال زندگی روانی می شود و این صدمه به زندگی روانی دیر یا زود به فرسودگی زندگی غریزی او منجر می گردد..

مسائل جنسی و زندگی معنوی واقعیت های جدا از هم نیستند بلکه زندگی معنوی می تواند با ابزار فیزیکی تمایلات جنسی رشد خوبی داشته باشد از طرف دیگر فشارهای شهوانی و زندگی جنسی نیز می تواند از راه اتحاد غرایز حسمانی با رشد خود آگاهی معنوی ارتقا یابد.


نوشته شده در پنج شنبه 87/2/26ساعت 2:22 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

هم جنس گرایی در مردان و نقش کهن الگوی زن در روان مرد:

تمایلات شهوانی یک مرد را به مرد دیگر هم جنس گرایی می نامیم. این چنین تمایلاتی انواع کاملا متفاوتی دارد که در زیر به آن اشاره شده است.

هم جنس گرایی در برخی مردان بسیار گسترده است به گونه ای که تنها با مردان روابط صمیمانه برقرار می کنند ولی سایر مردان که ازدواج می کنند و حتی زندگی جنسی رضایت بخشی دارند گاهی در چیزی که نوعی اشتیاق برای تجربه هم جنس گرایی است غوطه ور می شوند در این مورد می بینیم که مردان میانسال یا مسن عاشق مرد جوانی که خصوصیات آدونیس جوان، معشوق آفرودیت، را دارند می شوند، جوانی که محسنات مردانه و زنانه را با هم دارد. همان گونه که گفتیم اغلب مردان نیمه گم شده خود، عنصر زنانه، را به زن منتقل می کنند پس مرد نیمه مردانه و زن، نیمه زنانه یک تمامیت مردانه- زنانه را نشان می دهد که در این مورد این تمامیت در مرد جوان نشان داده می شود که مردانگی و زنانگی را یکجا دارد. این مردان نیمه دیگرشان را که معرف تمامیت آنهاست نه توسط زن بلکه به واسطه این شکل دو جنسی، جوانی مقدس، نشان می دهند.

این نوع فرافکنی«خود» به مرد جوان، امکان پذیر است زیرا تصویر«خود» نشانه مرد است از این رو مرد جوان «خود» توسط مرد مسن حمل می شود، معرف پدر مثبت، قدرت و اقتدار علاقه به کامل شدن است و انرژی این رابطه از نیاز عمیق هر دو مرد به آنچه دیگری معرف آنست تأمین می گردد.

در انواع دیگر هم جنس گرایی موضوع اشتیاق جنسی ارتباط با اندام مردانه است که اغلب چنین اشتیاقی نماد نیاز عمیق برای ایجاد ارتباط با «خود» است که با آلت مردانه نماد روح خلاق مردانه نشان داده می شود. چنین اشتیاقی اغلب زمانی به سراغ خود آگاه مرد می رود که احساس خستگی یا چند پاره شدن بکند و به درمان «نفس» خود از طریق ارتباط با «خود» نیازمند باشد یا ناشی از عشق از دست رفته به پدر باشد چرا که در زندگی پسر زمانی پیش می آید که نیازمند و مشتاق به عشق تؤام با ابراز فیزیکی عواطف پدر است حال اگر چنین ابراز عشقی بین پدر و پسر وجود نداشته باشد این نوع اشتیاق هم جنس گرایانه را می تواند عامل گردد.

به علاوه چنانچه آنیموس مادری مانع شکوفایی جنبه مردانه اولیه در پسر خود گردد باعث قطع ارتباط پسر با بخش مردانه وجودش می شود. آموزش های مذهبی محدودکننده، تأکید بیش از حد بر ارزش های محبت و بخشش و ... همه و همه این فرآیند را تقویت می کند در چنین حالتی نیاز های ارضا نشده مرد جوان برای رشد مردانگی اولیه در اشتیاق های جنسی برای نزدیک شدن به سایر مردان انعکاس می یابد.

نوع دیگری از هم جنس گرایی نیز وجود دارد که در آن آنیما نقش مسلط را بر عهده دارد و «خود» مرد را تحت کنترل دارد. در این گونه موارد ویژگی های آنیمایی، خود را با کیفیت های «خود» مردانه همجنس کرده و نوعی «خود» مردانه زن شده ایجاد میکند. در نتیجه ساختار «خود» او ساختاری دو جنسی دارد. تحت چنین شرایطی رابطه با جنس مخالف عملی نیست زیرا جنس مخالف تا زمانی که دو جنسیت درون مرد از هم جدا و مشخص نشود قادر به برقراری ارتباط یا اتحاد نیست بنابر این روابط هم جنس گرابانه برای چنین مردی طبیعی است.

این مردان ممکن است دارای ویژگی های مثبت زیادی باشند کاملا با احساس اند و گفتگو با آنها بسیار راحت و تسکین دهنده است و استعدادهای هنری به آنها اعطا شده است اما از بعد منفی می تواند تندخو، در روابط ناپایدار و بیش از حد حساس باشند.

سرخ پوستان آمریکایی برای این نوع هم جنس گرایی توضیحی دارند، آنها معتقدنددر هنگام بلوغ ماه با تیر و کمانی در دست و ربانی در دست دیگر بر پسر ظاهر می گردد اگر پسر از پذیرفتن تیر و کمان خودداری کند ماه ربان را تقدیم میکند و این پسر هم جنس گرا می شود به بیان روانشناسی این تعبیری است برای بیان این موضوع که اگر مرد برای تبیین مردانگی خود که نماد آن تیر و کمان است اقدام نکند در چنگ آنیما می افتد. چنین مردانی در رفتار، لباس و ادبیات گفتاری که در خرده فرهنگ های خود به وجود می آورند جتی در نام های زنانه ای که برای خود بر می گزینند واقعیت آنیما را نشان می دهند.

علاوه بر اینها مردان هم جنس گرای دیگری هم وجود دارند که به کهن الگوی زنانه بسیار نزدیک اند این مردان در شکل دادن به هویت «خود» مردانه موفق شده اند و احساسات جنسی و نیاز های عشقی آنان به سوی زنان متمایل است منتها از آنجا که کهن الگوی زنانه به طور غیر طبیعی در آنها مقدس است، در روانشان بزرگ جلوه می کند. آنها نیز اغلب مردانی حساس با استعداد شفابخشی سا هنری اند اگرچه نزدیکی آنها به آنیما منجر به هوس های جنسی غیر طبیعی می شود.

در چنین حالتی آنیما وارد تمایلات جنسی شده و روابطی بین تمایلات جنسی و مذهب ایجاد می کند. حال اگر آگاهی فرد در سطوح پایین باشد الزامات معنوی موجود در تمایلات جنسی ارضا نمی شود از همه بدتر در آن صورت فقط ابراز تمنیات خود محور وجود دارد نه ارضای نیاز خود جهت به وجد آمدن. برای ارضای بعد معنوی تمایلات جنسی باید با عوامل کهن الگویی اشتیاق های جنسی، به طور صحیح ارتباط برقرار کرد و آنها را با ابراز توجه آگاهانه و صحیح پرستش کرد.

آدلف گوگن بال-کرگ در این رابطه می گوید: تمایلات جنسی، در بطن خود، می تواند ابراز الزامات مذهبی انسان باشد یعنی الزام از خود بیخود شدن و کامل شدن.

اشکال ساختار روانی زن:

تنی ولف نویسنده و تحلیلگر زوریخی چهار نوع زن را این چنین توصبف کرده است: مادر، معشوقه، قدرت طلب، مدیوم. او می گوید گرچه در هر زن هر چهار نوع وجود دارد ولی یکی بیش از بقیه نقش اصلی را به عهده می گیرد و این هویت اصلی یا عمده به شخصیت زن شکل خاصی می دهد.

زنی با شکل شخصیتی مادر هویت و ارضای عمده خود رادر پرورش زندگی می یابد و معمولا بچه دار شدن و بزرگ کردن بچه ها او را ارضا می کند اگرچه همیشه این احتمال وجود دارد که به طور نا خود آگاه رشد بچه هایش را به تأخیر بیاندازد و آنها را برای مدت زمان زیادی برای خودش نگه دارد حتی ممکن است با مردی ازدواج کند که او هم از لجاظ روانی یکی از فرزندانش محسوب شود.

واژه معشوق در یونان به زنانی اطلاق می شد که برای شریک روانی مرد بودن آموزش های ویژه ای می دیدند. این زنان هویت و ارضای اصلی خود را با مردان می یابند، رابطه ای روانی در تمام سطوح که می تواند شامل عشق شهوانی باشد یا نباشد. به هر حال همیشه این خطر وجود دارد که چنین زنی قادر به برقراری یک ارتباط دائمی نباشد و لی می تواند به طور مداوم از مردی به سراغ مردی دیگر برود چرا که قادر نیست رابطه خود را میان مشکلات زندگی ببیند .

نوع قدرت طلب زنانی هستند که ارضا و هویت اصلی و عمده خود را در دنیای بیرون می یابند. این زنان کارهای مردانه انجام می دهند و غالبا در کارشان ماهر، لایق و با استعدادند اما خطری که برای این نوع زنان وجود دارد اینست که ممکن است در گرایشات خود بیش از حد مرد شوند وتماس خود را با طبیعت زنانه از دست بدهند.

نوع مدیوم هویت و ارضای عمده خود را در ایجاد رابطه با ناخودآگاه چمعی می یابد یعنی پلی میان دنیای ناخودآگاه و اجتماع بشری. اینان می توانند خواب گذار، صوفی، واسطه درونی، شفا دهنده، شاعر یا مدیوم باشند. این دسته در اغلب فرهنگ ها جایگاهی ندارند و موهبتهای روانشناسانه قابل ملاحظه آنها اغلب ارضا نشده باقی می ماند. به علاوه بر اثر نزدیکی با ناخودآگاه اجساس پایمال شدگی می کنند. اما این زنان کمک بزرگی در تسکسن بشر محسوب می شوند.

با توجه به آنچه گفته شد نوع معشوقه و مادر فرد گرا هستند یعنی روابط برای آنها از درجه نخست اهمیت برخوردار است. در حالی که دو نوع دیگر غیر فرد گرا هستند نوع قدرت طلب به گونه ای غیر فردی با دنیای خارج و مدیوم با دنیای درون و روح ارتباط برقرار می کند. یک زن می تواند بخشی از وجود خود را ارضا کند و سپس به ارضای بخش دیگر بپردازد.

آنیما و آنیموس مردانه و زنانه

یونگ می نویسد آنیما موجودی از جنس مؤنث و منحصرا شکلی است که خود آگاهی جنس مرد را جبران می کند و به طور مشابه آنیموس را منحصرا شکلی از روان زنانه می داند، تجسمی از عناصر مردانه زن که خود آگاهی زنانه او را جبران می کند. این در جالی است که جیمز هیلمن در مقالات اسپرینگ آنیما را محدود به جنس مذکر و آنیموس را محدود به جنس مؤنث نمی داند.وی استدلال می کند که آنیما به عنوان کهن الگو باید از اندیشه جنس مخالف رها شود (عکس زنانگی در روان مرد)، آنگاه به نظر می رسد که زن نیز به کشف آنیما، عنصر زنانه «روح» در درون خود نیاز دارد. نمی توان گفت یک زن صزفا بدین علت که زن متولد شده روح دارد. او نیز باید روح (آنیما) را که از درون زندگی اش سرچشمه می گیرد، پیدا کند. درست مانند یک مرد که ممکن است در جهت جلوگیری از بعد زنانه خود، روح و عقل کل خود را پرورش دهد و بنابر این روح خود را از دست بدهد، به همین ترتیب یک زن نیز ممکن است آنیموس (روان) را پرورش دهد و در این مسیر جلوی روح خود را بگیرد. هیلمن می گوید: زن دارای آنیماست و آنرا به عنوان کیفیتی متعلق به خود ارائه کرده و فرافکنی آنیمای مردان را جمع کند زیرا خودِ «آنیما» است. از نظر او زن آنیمایی زنی است که سلیقه ویژه ای برای جمع کردن بازتاب فرافکنی آنیمای مرد دارد.

استرهاردینگ در کتاب شگفتی های زن آنیما را به عنوان «روان-طبیعت زنانه که ویژگی های الهه غیر انسانی ماه را منعکس می کند و به مرد تجربه ای مستقیم از غرایز شهوانی غیر انسانی داده» معرفی کرده و در ادامه می نویسد: «زن معمولا اصل زنانگی را مستقیما با شکل غیر الهی و نیمه انسانی تجربه نمی کند بلکه از طریق زنانگی خود و شیوه احساس پرورش یافتهاش نسبت به زندگی به وی منتقل می گردد ولی اگر مدتی طولانی با درون نگری تأمل کند او نیز انگیزه ها و افکاری که نتیجه مستقیم هستی زنانه خام و رام نشده درونش است آگاه می شود.» در واقع وی به جضور کیفیت عنصر زنانه که آنیما نامیده می شود هم در زن و هم در مرد اشاره دارد.

یگانگی یا چندگانگی شخصیت آنیما و آنیموس

فکر اصلی یونگ این بود که آنیما شخصیتی یگانه دارد ولی آنیموس خود را به شکل مردان متعدد نشان می دهد و چند بعدی است حال آنکه در خواب مردان به همان میزان که زنان مختلف ظاهر می شود در خواب زنان نیز مردان مختلف می تواند آشکار شود لذا به سادگی می توان گفت که این تعدد مردان و زنان معرف عناصر متعدد روح زن و مرد می باشد که این خود شاهدی بر این ادعاست که آنیما دیگر نسبت به آنیموس دارای شخصیت منفرد نیست و همچون آنیموس شخصیتی چندگانه و چند بعدی دارد.

یونگ در مفاهیم آنیما و آنیموس نوعی دیدگاه قطبی نسبت به وجود هر یک از ما را در ما ایجاد کرده است. واحدی حاوی یک ضد غیرقابل انکار درون کلیتی که هستی ما را می سازد. روح بشر عرصه بزرگی است که د رآن دهنده و پذیرنده، نور و تاریکی، ین و یان در جستجوی وحدت با هم اند. دستیابی به این وحدت اضداد در درونمان که وظیف اصلی زندگبی است به نهایت پایداری و استقامت آگاهانه نیازمند است. معمولا مردان برای دست یابی به آن نیازمند زنان و زنان، نیازمند مردان اند. با این وجود این اتحاد اضداد رخ نمی دهد مگر اینکه در درون هستی هر مرد وزنی این اضداد متحد شده باشند. به گفته نیکلای بردیایف تنها اتحاد دو اصل زنانگی و مردانگی است که انسا را کامی می سازد.

اشتیاق روح برای اتجاد با خود آگاهی و ساختن شخصیتی فعال و غیر قابل تفکیک، قوی ترین پافشاری درن ماست. در این سطح اصرار برای رسیدن به اتحاد و اصرار برای رسیدن به خدا یکسان است از این روست که یونگ اصرار به یکی  شدن و تقسیم نشدن را غریزه مذهبی نامیده است. الحاق زن و مرد به یکدیگر تصویر بسیار عالی الحاق بخش های نا خود آگاه شخصیت است.

در تحلیل نهایی اتحاد اضداد می تواند تنها در درون شخصیت فرد صورت پذیرد مادامی که به طور ناخود آگاه نیمی را به شریک انسانی خود فرافکنی می کنیم و در نقش نیمه دیگر فرو می بریم اتحاد زن و مرد حاصل نمی شود. برای آنکه روابط انسانی موفقی داشته باشیم باید قادر باشیم بین شریک انسانی و روحانی زندگیمان تمایز قائل شویم. به این دلیل است که روانشناسی تا این حد از ضرورت دست کشیدن از فرافکنی سخن می گوید. اما همان طور که مشاهده کردیم هرگز نمی توان فرافکنی را به طور کامل کنار گذاشت لذا منظور اینست که یاد بگیریم هنگام بروز فرافکنی آنرا تشخیص دهیم و با این عمل خودآگاهانه، امکان یکپارچه کردن محتویات ناخودآگاه فرافکنده شده را فراهم آوریم.


نوشته شده در پنج شنبه 87/2/26ساعت 12:2 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

"به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیرتر است از استخوان خوکی در دست جذامی."

                                                                                         حضرت علی(ع)

"استخوان خوک و دست های جذامی" یکی دیگر از شاهکارهای مصطفی مستور نویسنده کتاب "روح ماه خداوند را ببوس" می باشد که به حق عنوان بهترین رمان سال 83 رو به خود اختصاص داده است.

این نوشته از داستان هاى کوتاهى خلق شده است که در مجتمع مسکونى خاوران و در آپارتمان هاى جداگانه اى روى مى دهد، لیکن با ظرافتی هنرمندانه به یکدیگر پیوند خورده اند.  روند حرکتی داستان های مستور در این کتاب نقطه قوتی می باشد که بی شک در توانایی این اثر در جذب خواننده بی تأثیر نبوده است.

این داستان نمایی متضاد از نیکی ها و پلیدی های حاکم بر زندگی آدمی است، تضادی که به زیبا ترین شکل هویت و مفهوم  هر یک را در کنار دیگری و در تقابل با آن نشان داده است گویی هیچ نیکی ای جز در حضور پلیدی معنا نمی یابد...

در زیر قسمتهایی از داستان آورده شده است: 

با شما هستم! با شما عوضی ها که عینهو کِرم دارید تو هم می‏لولید. چی خیال کرده اید؟ همه‏تون، از وکیل و وزیرگرفته تا سپور و‌ آشپز و پروفسور، آخرش می‏شید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگ تون به خودتون برسید فاصله‏ی دو عددتون می‏شه صد. صدام رو می‏شنفید؟ می‏شید یک پیرمرد آب زیپوی عوضی بو گندو. کافیه دور تند نیگاش کنید. همین که دور تند نیگاش کردید می‏فهمید چه گَندی زده اید. می‏فهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست کرده اید. حالا با این عجله کدوم جهنمی‏قراره برید؟ قراره چه غلطی بکنید که دیگرون نکرده اند؟ واسای چی سر یه مستطیل یا مربع خاکی دخل هم رو در می‏آرین؟ بدبخت‌ها! شما به خودی خود بدبخت هستید دیگه واسه ی چی اوضاع رو بدتر می‏کنید؟ . .

 از یه طرف تا چشاتون به هم افتاد، اولین کاری که می‏کنید، یعنی آسون تری کاری که می‏کنید اینه که عاشق همدیگه می‏شید. لعنت به شما و کاراتون که هیشکی ازش سر درنمی‏آره. عاشق می‏شید و بعد ازدواج می‏کنید. صدام رو می‏شنفید! . . . ‏عاشق می‏شید و بعد عروسی می‏کنید و بعد بچه دار می‏شید و بعد حال تون از هم به می‏خوره و طلاق می‏گیرید. گاهی هم طلاق نگرفته باز می‏رید عاشق کس دیگه‏ای می‏شید. لعنت به هم‏تون. لعنت به همه‌تون ‏که حتی مث مرغابی‏ها هم نمی‏تونید فقط با یکی باشید....  

خیلی که توی این خراب شده باشید هفتاد هشتاد سال بیش تر نیست. لا مسبا اگه هفتصد سال می‏موندید چی کار می‏کردید؟ گمونم خون هم رو تو شیشه می‏کردید، گرچه همین حالاش هم می‏کنید. یعنی غلطی هست که نکرده باشید؟ به شرفم قسم هر کاری که خواسته اید کرده اید و اگه نکرده اید لابد نتونسته‏اید بکنید. مطمئنم از سردل سوزی و این جور چیزها نبوده که نکرده‏ین. حکماً عرضه‏ش‏رو نداشتید. همین دیروز تو روزنامه خوندم یارو واسای یک عوضی دوپای دیگه‏ی مث خودش زنش و بچه‏ی دو ساله‏ش رو گوش تا گوش سر بریده. گمونم اگه سه تا بچه هم داشت باهاشون همین کار رو می‏کرد. دنبال چی می‏گردید؟ آهای عوضی ها! آهای با شما هستم! با شما که هرکدوم‏تون فکر می‏کنید دهن آسمون باز شده و تنها شما از توش پایین افتاد‌ه‌ اید. اگه تا حالا کسی به‌تون نگفته من می‏گم که هیچ‌ اشغالی نیستید. من یکی که براتون و برای کاراتون تره هم خُرد نمی‏کنم. حیف این زمین که زیر پای شماست. حیف این زمین که توش دفن‌تون کنند. شما را باید بسوزونند. شما رو باید بسوزونند و خاکسترتون رو بریزند توی دریا...



نوشته شده در چهارشنبه 87/1/21ساعت 7:48 عصر توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

   1   2   3      >
Design By : Pichak