سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

چهارمین جلسه از سلسله نشست‌های بهاره معنای زندگی با حضور استاد سهیل رضایی و آقای دکتر شیری برگزار شد.

موضوع این نشست مدیریت رنج بود.

علت‌های تولید رنج:
1. اشتباه گرفتن مقصد
2. تحلیل متفاوت از رنج
3. رنج در مقابل آرزو
با برداشتن آرزو رنج از بین می‌رود.
4. نگرانی از اتفاق نیفتادن وصل
وصل رنج با قطع وصل در تماس است مثل قطع شدن مولانا از شمس
وصل‌ها به ما اجازه می‌دهند تجلی پیدا کنیم.
وصل به سلامت، پشتیبانی، . . .

رنج را می‌توان بر 3 اساس دسته‌بندی کرد:
1. تیپ شخصیتی
2. مرتبه سفر زندگی
3. روابط
که اشترلک آنها در وصل می‌باشد.

یا دائم الوصل باشیم یا زمان وصل جدید را بدانیم.
وقتی وصل هست لحظه و آن جاودانه می‌شود.
وصل یک لحظه است ولی طعم آن برای یک عمر کافی است.
وقتی به درک رنج پی می‌بریم شراب مستی می‌آورد.

ما می‌خواهیم با رنج‌هایمان چه کنیم؟ اصلاً می‌توان زندگی بدون رنج داشت؟
چه چیزی را ببینیم؟ چه چیزی را می‌توان دید؟

ذهن وقتی کوچک است دنیای بزرگتر را آلوده به گناه می‌بیند.
وسعت حضرت علی(ع) خیلی بزرگتر از خوارج بود
حضرت زینب(س) با وجود آن چه در کربلا بر سرشان آمد گفتند: «ما رأیت الا جمیلا»
آنچه مهم است وسعت نظر است.

آیا می‌توان رنج را به تأخیر انداخت؟

رنج مثل یک آگاهی می‌ماند که در می‌زند، ما از ترس اطلاع به آن آگاهی نه تنها در را باز نمی‌کنیم بلکه خود را مخفی می‌کنیم. با این کار فقط رنج را به تأخیر می‌اندازیم. اگر در را زود باز کنیم در را می‌شکند و داخل می‌شود مثل حوادثی که به زندگی ما وارد می‌شوند،با این کار فقط آن را به عقب می‌اندازیم و رنج بزرگتر و تهاجمی‌تر می‌شود.
وقتی یاد بگیریم در را زود باز کنیم، فاصلا رنج‌ها را کوتاه می‌کنیم، وقتی این فاصله کوتاه شد بیرون می‌رویم و به رنج دیگران هم سر می‌زنیم و این موقع است که رسالت پیدا می‌کنیم.
کسی که قدر رنج را فهمید رسالت بر‌می‌دارد و نوع رنج را انتخاب می‌کند
قهرمان رنج را خود بر‌می‌دارد تا به نفر بعدی رنجی نرسد

آدم‌ها به جای اینکه انسان ایمانی باشند، انسان امن‌اند

لقد خلقنا الانسان فی کبد

در بعضی زندگی انسان‌ها وهم وجود دارد
وهمی که انسان گنجی که نیست گنج می‌بیند
وهمی که انسان رنجی که هست نمی‌بیند
نشانه‌سازی نکنیم، از وهم باید رد شد
گاهی رنج من زخمی در من ساخته‌است

هر چیز در جهان به وسعت نظر ما بی‌کران می‌شود
به قول سهراب:چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید
یا به قول آندره ژید: بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد، نه در آن چیز که بدان می‌نگری

آیا می‌شود کسی با وجود موفقیت در زندگی بی‌معنا شود؟

مرلی مونرو به دلیل بی‌معنایی خودکشی کرد
خیلی از آدم‌ها به دیده شدن عادت می‌کنند و دیگر نمی‌توانند خود را پیدا کنند چون چشم‌های ما نمی‌گذارد
حد شهرت تا اندازه محبوبیت کافی است، آنها که خیلی شهرت دارند میل غریبی به رسوایی دارند چون می‌خواهند از چشم همه بیافتند

شاید رنج‌ها به پیدا کردن گنج‌ها کمک می‌کنند

و اما  سخنان آقای دکتر شیری

آن لحظه‌ای که در زندگی همه چیزمان را از دست داده‌ایم باید درختی داشته باش که به آن متصل شویم تا کم نیاوریم
درخت نماد حیات است
این درخت برای هرکس ممکن است چیزی باشد؛ خدا، قرآن، کتابی خاص، مادر و . . .

کدام ارتباط با خداست که آدم‌ها را جایی که دارند پرت می‌شود نجات می‌دهد؟

ملاصدرا : خدا به اندازه فهم تو کوچک می‌شود
فهم خود را بگستران، خدای تو بزرگ می‌شود

انبیاء خدایی را می‌پرستیدند که گاهی اوقات هم جباریت خود را نشان می‌داد. در پس خداشناسی آن‌ها جهان بینی و باور وجود دارد
خدای ما با خدای آنها متفاوت است

تک تک سلول‌ها که هر لحظه در حال حیاتند معنای زندگی‌اند

انسان باید درون زیبایی داشته باشد تا زیبایی خلق کند
از خدا بخواهیم تا ما را وسیله کارهای خوب قرار دهد

عرفان نظرآهاری: تغذیه فرشته‌ها با نور است
نورهم یسعی بین ایدیهم

کتاب‌های معرفی شده در این جلسه:
راز
کیمیاگر
زندگی برازنده 


نوشته شده در یکشنبه 89/3/9ساعت 11:40 صبح توسط سوده کهرام نظرات ( ) | |

Design By : Pichak