سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

به سوی کامیابی    نوشته آنتونی رابینز

"زبان همچون ظرف ترک داری است که بر پشت آن ضرب می گیریم تا خرس ها را برقصانیم و همواره نیز از آسمان انتظار رحمت داریم!"                     گوستاو فلوبر

برای آنکه آنچه می خواهید بدست آورید، راهش این است که " بخواهید".

پنج قاعده در مورد نحوه درخواست در نظر داشته باشید:

1-      خواسته شما باید مشخص باشد. آنچه را که می خواهید، چه برای خود و چه برای دیگری تشریح کنید.

2-      درخواست خود را از کسی بکنید که بتواند به شما کمک کند. مشخص بودن درخواست به تنهایی کافی نیست. بلکه باید درخواست مشخص را از کسی کرد که دارای امکانات، اطلاعات، سرمایه، حساسیت یا تجربه شغلی لازم باشد.

3-      هنگام درخواست از کسی، مصالح او را هم در نظر بگیرید. کافی نیست که فقط درخواست خود را با کسی مطرح کنید و انتظار داشته باشید که خواسته شما را برآورده نماید. حساب کنید که چگونه می توانید ابتدا خدمت یا کمکی به او بکنید.

4-      درخواست خود را با اعتقاد و اطمینان مطرح سازید. مطمئن ترین راه برای شکست آن است که مطالب ضد و نقیض بگوئید. اگر درخواستی که می کنید برای خود شما قانع کننده نیست، چگونه ممکن است دیگری را قانع سازید؟ بنابراین درخواست خود را با اطمینان مطرح کنید. این اطمینان، باید در کلمات و حرکات شما مشخص باشد.

5-      تا به خواسته خود نرسیده اید دست از تقاضا برندارید. معنی این سخن این نیست که از همان فرد تقاضا کنید. لزومی هم ندارد که درخواست خود را دقیقاً به همان ترتیب اول مطرح سازید. فرمول موفقیت نهایی می گوید کارهای خود را مرتباً کنترل کنید تا بدانید به چه نتیجه ای رسیده اید و آنگاه نرمش و انعطاف داشته باشید و رفتار و مسیر خود را تغییر دهید تا به نتیجه دلخواه برسید.

 

 

اگر بخواهید ارتباط مفید و مؤثری برقرار کنید باید به عبارات نامفهوم و مبهم دقت کنید و بدانید چگونه سؤال کنید که جواب های دقیق و مشخص دریافت نمائید. مقصود از بکاربردن بیان دقیق آن است که اطلاعات مفیدتری بدست آورید. برای ایجاد تغییر در دیگران باید از تصورات درونی آنان اطلاع دقیقی داشته باشید.

یکی از راه های مقابله با ابهام، این است که طرحی برای دقت در اختیار داشته باشید. می توان این طرح را روی انگشتان دست پیاده کرد. برای هریک از انگشتان دست خود عبارتی را قراردهید.

از انگشت کوچک شروع می کنیم. روی انگشت کوچک دست راست "قواعد کلی "  و روی انگشت کوچک دست چپ " همه،هر، هیچ " را درنظر بگیرید. مثلاً یک مشت بچه شلوغ و بی ادب را در خیابان می بینید و می گوئید " بچه های امروزی ادب ندارند". در این مورد و مواد مشابه دیگر قواعد کلی را بیان می کنیم و معمولاً حقیقت کوچکی را به دروغ بزرگی مبدل می سازیم. لذا باردیگر که یک قاعده کلی نظیر اینها را شنیدید جمله را پیش خود تکرار کنید و برجنبه کلی آن تأمل نمائید:

-          همه کودکان بی ادبند. از خود بپرسید " همه؟ "

-          خوب، فکر نمی کنم. فقط این چند بچه بی ادبند.

اکنون دو انگشت بعدی را در نظر بگیرید و به " بایدها و نبایدها " توجه کنید. اگر از اشخاص  بپرسید که چرا قادر به انجام کار معینی نیستند، یا چرا علیرغم میل خود، باید کار معینی را انجام دهند، البته از جواب در نمی مانند. اما می توان از این افراد پرسید " اگر قادر به انجام فلان کار بودید چه می کردید؟ چه می شد؟ " پاسخ به این سؤال تجسم یک رشته از کارها و احساسات مثبت است. این سؤال در ذهن شما امکانات تازه ای ایجاد می کند و روحیات تازه ای بوجود می آورد و کارهای تازه ای را باعث می شود که احتمالاً به نتایج تازه ای منجر می گردد. همچنین می توانید بپرسید " چه عواملی در حال حاضر مانع انجام این کار می شود؟ " و در پاسخ به این سؤال متوجه می شوید که چه عواملی را باید دگرگون سازید.

اکنون به سراغ انگشت وسطی می رویم که مربوط به " افعال " است و اینکه " دقیقاً چگونه؟ " توجه داشته باشید که مغز برای اینکه کار خود را بنحو مؤثر به انجام رساند، باید پیام های روشن و مشخصی در اختیارش قرار گیرد. اگر کسی به شما بگوید " من افسرده ام " فقط می فهمید که نوعی گرفتاری دارد، اما چیز مشخصی دستگیرتان نمی شود. این جمله اطلاعاتی به شما نمی دهد که براساس آن بتوانید کار مثبتی انجام دهید. اگر کسی گفت که افسرده است، از او بپرسید که دقیقاً چگونه افسرده است و چه عامل مشخصی سبب شده است که در وی چنین حالتی ایجاد شود. اگر بگوید " برای این افسرده ام که همیشه هر کاری را خراب می کنم" سؤال بعدی شما این است " گفتید همیشه؟" و پاسخ احتمالاً این است " خوب نه، همیشه که نه". بدین ترتیب ابهام را از بین ببرید و از طریق روشن کردن هرچه بیشتر مطلب،  راه را برای مشخص کردن مشکل واقعی و مقابله با آن بازکنید. مشکل، معمولاً از این قبیل است که شخص، یک اشتباه کوچک خود را بصورت شکستی بزرگ در ذهن جلوه گر ساخته است.

اکنون به انگشتان اشاره دو دست می پردازیم که عبارات مربوط به آنها " اسامی " و " دقیقاً کی و چی " است. هروقت اسمی را می شنوید، اگر در حالت کلی بیان شود، بپرسید: دقیقاً کی؟ یا چی؟ اسامی نامشخص، از بدترین انواع کلمات مبهم هستند. چندبار تا کنون شنیده اید که کسی می گوید" آنها مرا درک نمی کنند" یا " آنها به من فرصت نمی دهند " این " آنها " چه کسانی هستند. لذا بجای اینکه خود را درگیر قلمرو مبهمی بکنید که در آن قلمرو " آنها " درک نمی کنند، باید راهی پیدا کنید که وارد دنیای واقعی شوید که در آنجا اشخاص واقعی، تصمیمات واقعی می گیرند. کلمه " آنها " اسم فرد بخصوصی نیست و مبهم و نامشخص است و نسبت به آن نمی توان هیچ کاری کرد.

اکنون بعنوان آخرین بخش از طرح دقت، به انگشتان شصت توجه می کنیم که یکی می گوید " خیلی زیاد، خیلی فراوان، خیلی گران" و دیگری می گوید " در مقایسه با چه؟ " کلمات " خیلی زیاد، خیلی گران " و نظایر آن نیز نوع دیگری از عبارات مبهمند. برای جلوگیری از این نوع کلی گویی ها، باید ملاکی برای مقایسه داشته باشید. مثلاً قیمت 300 دلار برای یک کامپیوتر کوچک که مورد استفاده فرزند شما قرار گیرد خیلی گران است. کامپیوتر کوچک اگر در نظر شما بی فایده بیاید به آن قیمت گران است. اگر بدانید که این یک وسیله آموزشی با ارزش است، در آنصورت ممکن است چند هزار دلار هم قیمت زیادی برای آن نباشد. تنها راه قضاوت منطقی آن است که ملاکی برای مقایسه داشته باشیم.

چند قاعده دیگر را در سخن گفتن مراعات کنید: از بکاربردن کلماتی مانند خوب، بد، بهتر، بدتر ویا عباراتی که نشان دهنده نوعی قضاوت و یا ارزیابی است حتی الامکان خودداری کنید. گاهی افراد در سخنان خود از روابط علت و معلولی استفاده می کنند. مثلاً می گویند " از دست فلانی عصبانی شدم " یا اینکه " حرف هایش مرا به فکر انداخت " در این موارد بپرسید که دقیقاً به چه ترتیب فلان عامل باعث ایجاد فلان حالت شده است.

نکته دیگر این است که گاهی افراد طوری سخن می گویند که انگار افکار دیگران را می خوانند. مثلاً می گویند " می دانم که فلانی مرا دوست دارد " یا " شما حرف مرا باور نمی کنید" در مقابل بپرسید " از کجا می دانید؟ "

آخرین مطلبی راکه در این زمینه بیان می کنیم یک نکته دقیق و ظریف است که شایسته توجه است. کلمات " توجه "        " دلیل" و " بیان " چه وجه اشتراکی دارند. همه آنها اسم هستند، اما در دنیای خارج نمی توان آنها را پیدا کرد. بعضی اسم گذاری ها دقت معنی را از بین می برند. مثلاً کسی می گوید"من به محبت نیاز دارم " اگر بپرسید " دلتان می خواهد چگونه به شما محبت شود؟" یا " بنظر شما محبت چیست؟ " در اینصورت مشاهده می کنید که مطلب روشن تر می شود.

از طریق پرسش های بموقع می توان جریان مکالمه و ارتباط را، در سطحی دقیق اداره کرد و برای این کار دو شیوه وجود دارد:

1-       درچهارچوب نتیجه: به جای اینکه بپرسید " مشکلش چیست یا از چه چیز ناراحت است" بپرسید " خواسته شما چیست؟" یا " چگونه می خواهید شرایط را عوض کنید" به این ترتیب مسیر گفتگو را از بحث درباره مشکل، به بحث درباره راه حل تغییر داده اید. شما باید مسیر بحث را بسوی آن نتیجه منحرف کنید و از بحث طولانی درباره مشکل خودداری کنید.

2-      استفاده از کلمات " چه " و " چطور" بجای " چرا " . پرسش هایی که با " چرا " شروع می شوند منجر به استدلال و توجیه و توضیح و عذر و بهانه می شوند، اما معمولاً اطلاعاتی به شنونده نمی دهند. افرادی که دارای قدرت ارتباط خوبی هستند در پی توجیه علت خرابی کارها نیستند، بلکه در پی آنند که کارها بخوبی پیش برود. پرسش درست، شما را به آن مسیر هدایت می کند.


نوشته شده در شنبه 87/6/2ساعت 7:17 صبح توسط فروزین تقوی نظرات ( ) | |

Design By : Pichak