سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

شب قدراست و طی شد نامه هجر

امشب شب نوزدهم ماه رمضانه از خودم میپرسم که آیا وصلی در کار خواهد بود یاد روزهایی می افتم که عهد بستم و عهد شکنی کردم یاد روزهایی که غبار بی معرفتی تمام وجودم رو فرا گرفته بود یاد توبه هایی که به تعدادشون گناه کردم. خدایا خودت میدونی توی این دل چه خبره.خودت میدونی چقدر ناامیدم به اینکه دوباره نگاهم کنی.

صدای ربنای دم افطار توی خونه میپیچه مگه نه اینکه خدای من مهربانترین مهربانان است؟ پس شاید بشه هنوز هم  امیدوار بود . ناگاه به یاد این آیه می افتم  “ انا اقرب من حبل الورید” کور سوی نوری توی دلم روشن میشه و با خودم میگم آیا قولی استوارتر از قول قرآن هست؟... اشکام یه پرده حریر میکشه روی چشمام و آروم آروم می غلته روی صورتم . به آسمون نگاه میکنم دمدمه های غروب هجدهم ماه رمضانه و شب قدر داره از راه میرسه. صدای اذان موذن زاده اردبیلی فضای خونه رو پر میکنه  به آسمان نگاه میکنم ، به جاده ی سبز رنگی که قراره امشب من رو به تو برسونه .گوشهام رو تیز میکنم و صدای بال فرشته ها رو میشنوم که دارن از عرش تا فرش زمین رو نور میپاشند .

میدانی که سرافکنده ام و میدانم که مهربانی  خودت گفتی ”صدبار اگر توبه شکستی باز آ“ .خدایای خوبم من امشب میخوام دوباره برگردم میخوام سر بذارم به سجده و بگم یا رب العالمین من بی تو سردرگمم بی تو تنهای تنهایم میشود قبولم کنی؟

                                                  

 


نوشته شده در جمعه 87/6/29ساعت 6:14 عصر توسط شیما نادری نظرات ( ) | |

Design By : Pichak