سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

جلسه ی پنجم نیز با حضور دکتر شیری و حجت الاسلام برمایی در فرهنگسرای دانشجو برگزار گردید. 

ادامه تاریخ اسلام در روز عاشورا؛ 

ابتدا خلاصه ای از خروج امام حسین (ع) از مکه تا کربلا تکرار شد و در ادامه ی بحث علم امام گفته شد.‌

ما نباید ایده آلیستی و در حد شفاعت صرف به امام ها نگاه کنیم ، نباید امام را در حد خود پایین بیاوریم ،‌ بلکه خود باید تلاش مضاعف نماییم. برای ارتقاء آموزه های دینی و متن زندگی باید توامان پیشرفت کرد . در مورد خروج امام حسین(ع) از مکه و حرکت به سوی کربلا سیاست مدارها که نشانه ی عقلند از امام خواستند که این کار را نکنند ، امام به اطرافیان خود دروغ نمی گویند، ‌تمام مصائبی را که وارد خواهد شد توضیح می دهند که کشته می شوید و بدنتان قطعه قطعه می شود.

بهترین راه بازگشت به خدا توبه است توبه همانند نماز مسیر رسیدن به خداست خدا هیچ گاه صبر نمی کند تا کسی به آخر برسد فرصت بازگشت همیشه محیا است پیامبران و امامان نیز یک مسیرند برای شناخت خدا توقف در این مسیر انحراف از رسیدن به خداست .

در ادامه ی حرکت امام حسین به سوی کربلا امام حسین با افراد مختلفی چه در راه و چه در منزل خود روبرو می شوند و آنان را به همراهی با خود دعوت می کردند از جمله ی ایشان زهیر است زهیر عثمانی بود . امام حسین پیغامی برایش می فرستند تا به ملاقاتشان بیاید . زهیر از امام فرار می کرد تا روبرو نشود، همسرش وی را وادار به دیدار امام نمود، ‌در آن دیدار امام به وی نوید داد تا اگر با ایشان همراه گردد تمام مسیر اشتباه رفته شده را جبران نماید، ‌زهیر می پذیرد و زن و فرزندانش را به شهر خودشان می فرستد و با امام همراه می گردد.

امام توسط سه پیک ،‌نامه به کوفه فرستاده بودند هر سه پیک که از جمله آنها مسلم است به شهادت رسیدند ، در بین راه خبر شهادت هر سه به امام حسین رسید. امام حسین فرمودند : باز نمی گردم تا مگر انتقام ایشان را بگیرم . در منزلگاه بعدی امام خبر شهادت پیک ها را به یاران خود می دهد و از ایشان می خواهد که اگر مایل هستند می توانند باز گردند. منزلگاه بعد همان طور که از ابتدا اتفاقات آینده را برای ایشان توضیح می دادند تمام درهای دنیا را به روی یاران خود بستند فرمودند کمترین اتفاقی که برای ما می افتد مرگ است. افراد ناصح بسیاری ایشان را از ادامه ی سفر باز می داشتند در این میان پیر مردی امام را سوگند می دهد که باز گردد زیرا کشته خواهد شد.امام می فرماید : می دانم اینها اموری پنهان از دیده ی من نیست اما امر خدا انجام خواهد شد به خدا سوگند آنان از من دست بر نمی دارند تا خونم را بریزند ، خداوند بر آنها کسی را مسلط کند که پست ترین آنها است. در منزلگاه بعدی درشراف در رشته کوه ذوحسن امام موقع ظهر با حر و لشکریانش روبرو می شوند، به لشکریان و اسب های ایشان آب می دهند، بعضا خودشان برای شتر ها آب می ریزند (صفحه ی صد و هفتاد و شش ، پیام آوران عاشورا) دو لشگر پشت امام نماز می خوانند . امام بین دو نماز خطبه ای می خوانند و می فرمایند، ای مردم اگر تقوا پیشه کنید و حق را به آنکه از آن اوست بازگردانید خداوند از شما خشنود می شود ، ما خانواده ی پیامبر شایسته ترین بر حکومت شما هستیم محتوای نامه هایتان از اعمالتان متفاوت است.            

حر اعلام بی اطلاعی می کند ولی عده ای که در لشگر حر بوده و نامه به امام نوشته بودند خود را پنهان می کنند. امام خورجین های نامه را به حر نشان می دهند ولی حر مسئولیت خود را یادآور می شود . امام می فرمایند : مادرت به عزایت بنشیند ... حر در پاسخ می گوید اگر هر کس دیگری بود جوابش را می دادم ولی مادر تو فاطمه است (این ادب حر وی را نجات داد) امام حسین می فرمایند مگر نمی بینی به حق عمل نمی شود سزاوار است مومن لقای پروردگار را طلب نماید . نماز فردا صبح را هم دو لشگر به امامت امام حسین می خوانند در توقف گاه بعدی که برای برداشتن آب می ایستند امام حسین باز برای مردم صحبت می کنند چند تن از اهل کوفه با امام ملاقات کرده گزارش شهادت قیص را که از بام دارالحکومه به زیر انداخته شده و سپس نیمه جان سرش را بریده اند به امام می دهند. امام می فرمایند :

من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه و من هم من قضا و من هم من ینتظرا و ما بدلوا تبتیلا

امام در مواقع ناراحتی و خوشحالی آیه ی انا لا لله و انا علیه راجعون را تلاوت می کردند ، که چه خوشی و چه ناخوشی همه از او به سوی او بازمی گردیم. در موقع تلاوت این آیه یک بار حضرت علی اکبر از پدر پرسیدند اتفاقی افتاده ، امام حسین می فرماید در خواب دیدم کسی را که در جلوی من ظاهر شد و گفت این قوم در حرکت است و مرگ به استقبال ایشان می آید ، علی اکبر پرسید آیا ما برحقیم امام فرمودند : بله ، علی اکبر : پس چه جای ترس از مرگ .

به نینوا که می رسند امام به تفصیل در مورد مرگ و زندگی ، شکست و پیروزی صحبت می کنند . کسی می پرسد آیا مرگ ترس دارد و امام شرح طولانی از لطافت مرگ برایش توضیح می دهد که مرگ بسان بوسیدن گلی است ، مرگ آراستگی است ،‌مرگ و زندگی را خدا برای آزمایشتان قرار داده ،‌در اینجاست که امام مجبور می شود خیلی از بدیهیات را دوباره توضیح دهند ، انسان ها باعث توقف مسیر پییشرفت می گردند ،‌در زمان امام جاثلیت با لباس دین ظهور کرده است.

این زیاد نامه ای به حر می نویسد که حسین را همان جا نگاه دار و امام می فرماید هذا موضع کرب و بلا ، اینجا محل قبرهای ماست این را جدم به من گفته بود، ‌همه ی یاران را جمع می کنند و برایشان صحبت می نمایند . در جمعه سوم محرم ابن زیاد نامه ای به عمربن سعد که در مسیر ری بود می نویسد " به کربلا برو و بعد از خاتمه ی فتنه ی حسین به ری باز گرد " عمرابن سعد با خیلی ها مشورت  می کند همه به وی می گویند این کار را نکن . در ملاقات عمرابن سعد  با امام ، امام به ایشان می فرمایند : مردم بندگان دنیا هستند دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست هر گاه خوش باشند دیندارند ولی در موقع آزمایش دینداران کمند.

صفحه ی دویست و نود پیام آوران عاشورا به دفعات عمربن سعد با امام حسین ملاقات و گفتگو می نماید، امام در وجود عمر ابن سعد به دنبال چه بود ؟! عمر پسر سعد ابن ابی وقاص است ،  که پیامبر از وی خشنود بوده . امام حسین به دنبال نجات ریشه ی عمر است ابن سعد بیست و هشت ساله نگران دنیایش است به امام می گوید اگر به سخن تو گوش دهم خانه ام ویران می شود و خشم ابن زیاد نابودم می کند . امام میفرمایند گمان می کنی به امارت ری و گرگان می رسی ، زمانه اجازه نمی دهد تا یک مشت گندم ری را بخوری (صفحه ی دویست و ده پیام آوران عاشورا) گفتگو های عمر با امام باعث دردسر می شود شمر که به ابن سعد حسادت می کرد خبرهای وی را به ابن زیاد می رساند که ابن سعد روزها را به تاخیر می اندازد . ابن سعد طی نامه ای به ابن زیاد می نویسد که با حسین صحبت کردم کار به خیر ختم خواهد شد به منطقه ای می رود و با یزید هم کاری ندارد. ابن زیاد با این فکر موفق بود اما شمر رای ابن زیاد را می زند که اگر امروز حسین از دستت در برود نمی دانی بعد چه خواهد کرد . علی رغم مشاورین مکار معاویه مشاورین یزید جلاد بودند.

جلد سه کتاب حماسه حسینی استاد مطهری ، ص سیصد و چهل و هفت ، مشاورین یزید : شمر: دچار بیماری برص بود،‌ از خوارج ، کریه المنظر ، عقده ای ، مسلم ابن عقبه : یک چشم داشت ،‌موهایش زود سفید شده بود ، مشکل راه رفتن داشت، عبید الله ابن زیاد : آدلر از نظریه پردازان روانشناسی : ناکامی هایمان را می توانی تبدیل به رشد کنیم ، اما کمبود های این چند تن منجر به عقده ، خشم و انتقام گیری شده بود.

بالاخره عبیدالله طی یک نامه ای ابن سعد را مجبور به جنگ با امام می کند و به وی می نویسد اگر مخالفت کنی شمر جایت را خواهد گرفت و جانت را از دست خواهی داد. هفتم محرم دستور بستن آب را می دهد، عملی که در عرب جزو اعمال نامردانه است. کسی از لشگر ابن سعد آب را به امام نشان می دهد و می گوید آنقدر از این آب نمی نوشی تا از تشنگی بمیری ، امام دعا می کنند خدایا وی را تشنه بمیران، ‌هشتم محرم ؛‌ صفحه ی دویست و دوازده پیام آور عاشورا ، امام از حضرت عباس می خواهد آب بیاورند ، حضرت ابوالفضل شبانه به همراه عده ای به سوی آب یورش می برند و آب می آورند (به خاطر همین بود که کودکان برای بار دوم هم از عموی خویش چشم یاری داشتند و مطمئن بودند که برایشان آب می آورد.)

روز نهم ابن سعد قصد جنگ می کند که امام توسط حضرت عباس از آنان یک شب مهلت می گیرد. شمر (صفحه ی دویست و پانزده پیام آوران عاشورا ) به نزدیک سپاهیان امام میرود فریاد می زند کجایند خواهر زاده های من عباس و برادرانش برایشان امان نامه آوردم ، که حضرت عباس در آن موقع پاسخ می دهند لعنت بر تو و امان تو، به من امان می دهی در حالی که فرزند رسول پیامبر امان ندارد. تا قبل از شب عاشورا چند بار امام در تاریکی از یاران خود خواستند که هر که از کشته شدن می هراسد برود که همه غیر از آن هفتاد و اندی رفتند اما باز امام از امتحان یاران خود کوتاهی نمی کرد در شب عاشورا از تک تک یارانش خواست که سر خود و خانواده شان را باز گیرند و بروند و هر یک کسی از اهل بیت امام را هم ببرند فرمودند اینها با من کار دارند اگر من را بیابند به دنبال شما نخواهند آمد من کشته خواهم شد به صدای گریه یاران امام، حضرت زینب از چادر بیرون می آید سخنان برادرش را می شنود ،‌گریه می کند امام آرامش می کند . یاران امام حضرت زینب را مطمئن می سازند که در نزد امام باقی خواهد ماند، هر یک از یاران امام مصمم و مصرانه به امام عرض می کنند که در رکاب تو می مانیم .

امام حسین هم از لشگر ابن سعد شکار گرفت اما امام شکار نهنگ می رفت یکی از آنها حر بود، صبح روز دهم حر دید تیراندازان آماده ی دستور ابن سعدند از ابن سعد پرسید آیا واقعا می خواهی بزنی و ابن سعد نیز تایید نمود ، ص دویست و پنجاه و دوم پیام آور عاشورا .

اسبش را حرکت می دهد در هیاهوی دهل و طبل با حیرانی طوری که بدنش می لرزید به سوی لشگر امام حرکت می کند، فردی از وی می پرسد می خواهی حمله کنی ، پاسخ می دهد خودم را در میان بهشت  و دوزخ می بینم اما چیزی را بر بهشت ترجیح نمی دهم ، به نزد امام می رسد از ایشان عذر خواهی می کند امام حر را می بخشند و می فرمایند همان طور که مادرت تو را حر نامیده حر هستی . حر از امام تقاضای جنگ با سپاهیان ابن سعد را می کند و امام می پذیرند ، بارها و بارها در میان جنگ امام با سپاهیان ابن سعد سخن می گویند ولی گوش شنوایی نیست ، امام می فرمایند شکم های شما از مال حرام پر شده و سخن مرا نمی شنوید در طول روز عاشورا امام بارها مدح خدا را می گوید ، نسبت خود را با پیامبر گوشزد می کند . لشگریان ابن سعد را نصیحت می کند .

از اینجا به بعد از کتاب پیام آور عاشورا صفحه هایی از مقتل خوانده شد و شرح چگونگی شهادت یاران و فرزندان امام و شرح زخمی شدن امام حسین و شهادت ایشان با محتوای نوحه گرانه بازگو شد.  


نوشته شده در سه شنبه 87/10/17ساعت 11:11 عصر توسط سیمین غروی نظرات ( ) | |

Design By : Pichak