سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

به بهانه تدریس آرکتایپ هرمس در کلاس امروز مردشناسی خانه توانگری و اشاره به اینکه هرمس ریشه هرمنوتیک است، این مطلب رو اینجا میذارم که بخشهایی از مقاله «چیستی هرمنوتیک» آقای صهبا سهیل است. مقاله کامل رو اینجا بخونید.

‏به‎معنای علم تفسیر، تعبیر و آیین تفسیری کتاب مقدس، به‌کار رفته است، که از فعل یونانی «Hermeneuin» به‎معنای”تفسیرکردن“ و معنای اسمی آن «Hermeneia» یعنی«تفسیر» اشتقاق یافته است.

این واژه به هرمس خدای پیام رسان یونانیان ارتباط روشنی دارد، هرمس؛ خدای یونان باستان، رسول و پیام آور خدایان، خالقِ سخن و تفسیر کننده خواسته‏های خدایان برای مردمان پنداشته می‏شده است. یونانیان به هرمس«کشف زبان و خط» را نسبت داده و همین‎طور فرایند«به فهم در آوردن» اشیا را کار او میداند. در اساطیر یونان هرمس همان ایزدی است که در اساطیر روم به مرکوری معروف بوده و او فرزند زئوس و مایا است. صفات و کارکرد او در اساطیر یونان بسیار متناقض و پیچیده است:

رسانده است.

آموخت.

آورد.

نویسد: «هرمس برروی باد مینشسته و در مدت زمان کوتاهی همة دنیا را طی میکرده است، او در اولین روز زاده شدنش گله‎ای از آپولون ربود آنگاه چنگ را آفرید و نیز گله‎ای آپولون را برای خدایان قربانی کرد». هیدگر میگوید هرمس آورنده تقدیر بشر است ونیز آشکار کننده آن.

رفته است، بعدها برای تفسیر متون ادبی به‌کار رفت؛ الینورشافر: «آتنیهای قرن پنجم قبل از میلاد که ارادت خاصی به ایلیاد و اودیسة هومر داشتند بسیاری از مفاهیم آن‎را به دلیل آن‎که لهجههای فراوان روستایی در متن بکار رفته بود، دریافت نمیکردند. لاجرم به تفسیر نوشتههای هومر میپرداختند» که در قرن اول قبل از میلاد نیز جمعی از متفکران در مدرسه اسکندریة یونان به تأویل‎های تمثیلی آثار هومر دست میزدند.

هرمنوتیک از دوران کهن به‌‌‌عنوان روش تفسیر متون در بین مسیحیان و مسلمانان مطرح بوده است، و این روش تفسیری از جانب متفکران نظیر کلادینوس، آگوست ‎ولف، شلایرماخر، ویلهم‎دیتای، هایدگر و گادامر ازحیث تعریف، رویکرد، مفهوم، رهیافت، نتیجه، قلمرو و هدف تمایزهای پیدا کرده و مفاهیم تفسیری مختلف از آن ارایه داده‌اند.

اما در اصطلاح میتوان گفت که هرمنوتیک با در نظر داشت سیر تاریخی آن، به معانی متعددی به ‎کار رفته است، که به ‎نوعی همة آن معانی ریشه در تفسیر و تأویل متون دینی، دین، مسایل اخلاقی، اجتماعی و روش تأویل و تفسیر متون مقدس دارند.

با توجه به این نگرش، هر متنی که انسان نوشته باشد، معنایی دارد که مراد ذهن مؤلّف بوده است و کشف نیت مؤلّف هر چند دشوار باشد ناممکن نیست و در مقابل، متنی که خداوند فرمان به نوشتن آن داده است، معنایی باطنی دارد که کشف آن برای ما ناممکن است; هر چند که معنای ظاهری آن را می‏توان شناخت. تاویل متن، در حکم کوشش برای راه‏یابی به افق معنایی اصیل متن است... و متن به هر رو معنایی دارد; خواه ما آن را بشناسیم، خواه نشناسیم و این باوری است که به آن «کلام محوری‏» میگویند، که به هر دلیل، معنا را موجود و حاضر می‏داند، جدا از این‌که ما به این «حضور» آگاه باشیم یا نه.

  

این دور که با اصل «انطباق تفسیر با متن‏» در نوشته رامباخ شروع شد و با یوهان مارتین کلادنیوس(1759) که اساس هرمنوتیک را «نیت مؤلّف‏» قرار داد، ادامه یافت. سه تحول مهم به خود دیده است، از این سه تحول با نام هرمنوتیک‎کلاسیک شلایرماخر (1834)، آگوست‏بک (1867) و ویلهلم دیلتای(1911) و هرمنوتیک جدید هایدگر (1976) و گادامر(1900) و بالاخره هرمنوتیک نئوکلاسیک هرش یاد شده است. هرمنوتیک نئوکلاسیک که بعد از گادامر شروع شد، در واقع بازگشتی به اندیشه‏های کلاسیک هرمنوتیک می‏باشد. دور جدید هرمنوتیک به دو شاخه یا دو دیدگاه عمده که هر یک دارای مبانی مشترک می‏باشند، تقسیم می‏گردد. دیدگاه نخست در بستر کهن هرمنوتیک، با دیدگاه‏های شلایرماخر شروع گردید و با ظهور هرش به جریان نئوکلاسیک پیوند می‏خورد و این دیدگاه به مبانی و اندیشه‏های اصولی اکثر دانشمندان اصول فقه بسیار نزدیک است.

چهار مکتب مهم مورد ارزیابی و تحلیل قرار میگیرد که به کوتاهی به توضیح هرکدام میپردازیم:

هرمنوتیک کلاسیک

‎هاور در سال 1654 او را عنوان کتاب «تفسیرمتون مقدس» خود قرارداد، از مفهوم هرمنوتیک کلاسیک حکایت داشت. اولین دانش تفسیر متون در غرب یا هرمنوتیک کلاسیک مبنای رویکرد ویژه در کیفیت تفسیر متون است.

، در فهم متون مقدس مرجعیت کلیسا را مردود می‎دانستند و معتقد بودند که فهمِ متون باید با یک شیوه و قاعدة مشخص صورت پذیرد. با پیدایش این سبک از هرمنوتیک، بابی تازه گشوده شد، قواعد و اصولِ منظم در واقع منطق و روش تفسیر متون فرا روی آن‎ها نهاده شدند. در طی همین سال عده‎ی زیادی با تأثیر پذیری از نهضت اصلاح دینی و پروتستانسیم، از کلیساهای رسمی جدا شده، و مراسم مذهبی جدا بر پا کردند. هرمنوتیک کلاسیک در واقع واکنش به عدم قاعده‎مندیِ تفسیر متون بود که در بستر، عصر روشنگری تکون یافت.

(Inlightments) و عقل‎گرایی و عصر روشنگری است، روشنگران معتقد بودند که فهمِ هر چیز ممکن است و انسان می‎تواند با عقل خود به همة حقایق دست یابد و در عمل فهم باید با به‌کار بردن قواعد و اصول «روش فهم» موانع را برداشت، بنا ‌‌‌براین وجود مانع امرِ غیرعادی و غیرطبیعی است.

در قرن نوزدهم دیدگاه «دیگری» آمد که علی‎رغم تفاوت‎های آن با هرمنوتیک کلاسیک بر همان آموزه‎ها تاکید داشت، فریدریک شلایرماخر (1768-1834) متکلم آلمانی و معمار لیبرالیسم دینی، دیدگاهی را که از آن بنام «هرمنوتیک رمانتیک» یاد می‎شود، در مقابلِ نظریة هرمنوتیک کلاسیک عرضه کرد.

وی بخشی از جنبش رمانتیک اولیه است، که از 1795 تا 1810 حیات نظریِ اروپای مرکزی را به چالش انداخت، زیبایی‎شناسی و فن جدید شعری که فیلسوفانی نظیر فیخته و شیلنگ خلق کرده بود مورد نقد قرارگرفت، و مفهوم هرمنوتیک از رمزگشایی «معنای مفروض» یا «برطرف کردن موانعِ وصول به‌فهم کامل و صحیح» پا فراتر گذاشته بلکه «فهمیدن» را پایه و اساس قرار داده و به جانب روشن‎سازی شرایطْ برای امکانِ فهم و گونه‌هایِ تفسیر گسترش یافت.

. اما شلایرماخر؛ با پذیرفتن گرایش‎های رمانتیک‎ها، در باب تفسیر متون معتقد بود، که بد‌ فهمی امر طبیعی و عادی است و امکان بدفهمی همواره وجود دارد. به این معنا که فهمِ دقیق، صحیح و مطابق با واقع آسان نیست، هرمنوتیک رمانتیک حدس و پیش‎گویی را دخیل در فهم متن دانسته که این امر معنای واقعی و نهایی متن، فهم و تفسیر را به شک تردید می‎کشاند؛ و از سویی فهمِ عینی متن و درک مقصودِ مؤلّف را ممکن می‎داند.

‎ فلسفی رویکرد ویژه‎ای است‎ درمسألة «فهم وتفسیر»که با رویکردهای هرمنوتیک کلاسیک و هرمنوتیک رمانتیک تفاوت اساسی و بنیادین دارد، بر اساس این دو سبک، هرمنوتیک روشی است که به ‎دنبال کشف قواعد و اصول تفسیر و فهم متون می‎باشد، که منطق گفتمان است. اما هرمنوتیک فلسفی بر آنست که، هرمنوتیک یک امر«روش» مداری و یا «معرفت شناسی» نیست؛ بلکه فهم و دانستن را با دیدگاه فلسفی بررسی می‎کند.

‎هایدگیر (1889- 1976) در قرن‎ بیستم با تفاوت‎های اساسی با دو هرمنوتیک دیگر، در جوامع علمی رواج یافت،شاگرد او هانس‎گئورگ‎گادامر (2002-1900) کار فلسفی او را بسط و گسترش داد، از مهمترین آموزه‎های هرمنوتیک فلسفی که زمینه‎های اصلی چالش و حساسیت در تفکر دینی و در سطح کل در امر فهم بوده‎اند، به شرح ذیل مرور میشوند:

یی ‎مفسر با افق معنایی ‎متن است.

‎های مختلف از متن بدون هیچ محدودیتی وجود دارد.

‎ها سیال، گذرا و تاریخ‎مند هستند، درک نهایی و غیر قابل تفسیری از متن نداریم.

‌ مراد مؤلّف ‌نیست،ن ویسنده یکی ‌از خوانندگان متن است.

مفسر از متن.

مفسر در متن.

  

از نامعتبر نداریم، زیرا که در اصل چیزی بنام تفسیر معتبر وجود ندارد.

.

‎هایی که از متن حاصل می‎شوند، معتبرند.

«آزادی اساس روایت است و توالی بیان تنها با گریز از قطعیت و ایقان شکل می‏گیرد و اساساً مفاهیم درست‏ یا نادرست وجود ندارد. لیوتارد می‏نویسد: «نبودن معنا متأثر از منش پسامدرن است‏». البته این اندیشه مورد پسند شالوده شکنانی چون دریدا و پیروان او نیز قرار دارد، آن‎ها معتقدند که مفسر نمیتواند با معنای اصلی و اولیه ارتباط برقرار کند. در واقع، همة روایت‏ها از معنای یک متن احتمالی و نسبی اند.

در هرمنوتیک پسامدرن، معنی الفاظ نهفته است و ظاهر نمی‏باشد، هر سازمان یا نهادی برخوردار از یک گفتمان خاص می‏باشد که در آن نهاد خاص، الفاظ یک معنای خاص می‏دهند.

در این دُور هرمنوتیک با تحلیلی انتقادی و توجیهی، همه چیز در دنیا بر مدار سلطه و قدرت معنا پیدا می‏کند و فرض این است که همه چیز بر اساس قدرت شکل گرفته است و باید شکل بگیرد. و همه معانی به دنبال سلطه‏ای شکل می‏گیرد که با رضایت‌مندی خاص‌ محکومان قدرت پدید می‏آید. «لیوتارد، خرد و قدرت را یکی می‏داند و معتقد است‏ خرد علمی، توجیه‏گر اقتدار می‏باشد». وی این حکم را مطرح کرد که: ما فقط می‏پنداریم به حقیقت رسیده‏ایم اما آن‏چه حقیقت می‏پنداریم، در واقع اشتیاق ما به یافتن حقیقت است. در هرمنوتیک پسامدرن باور به کلام نهایی و درستِ مطلق خنده‌دار می‏نماید.

های یاد شده بخش بزرگی از رویکرد هرمنوتیک را به‎ خود اختصاص داده است، همان‌طور که ذکر شد، در تحول علم هرمنوتیک، یکی از بخش‎های آن هرمنوتیک متن است، برخی از نظریههای هرمنوتیک متن، مبنای قرائت‌ پذیرانگاری دین است. هرمنوتسینهای متن، به سه گرایش کلان طبقه بندی میشوند:

 مفسر را«مرادکاوی» و«کشفِ قصد مؤلّف و متکلم» قلمداد میکنند.

میانگارند و تفسیر را «معنی ورزی » تلقی میکنند و معتقدند که متن با قطع نظر از مراد و قصد مؤلّف، معانی گوناگون را تحمل میکنند که می‌توان آن‎ها را معتبر انگاشت.

 مفسر مداران؛ معتقدند که متن صامت است، ذهنیت، پیش‎فرض‎ها و شخصیت مخاطب و مفسر نقش اول را در برداشت از متن بازی میکنند، علایق وسلایق مفسر آن‎قدر دخالت دارد که جای متن در فهم عوض میشود، گویا مفسر هر چه از متن میگوید، در بارة خودش میگوید که به آن حلقوی بودن فهم میگویند.


نوشته شده در جمعه 88/11/2ساعت 11:30 عصر توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

Design By : Pichak