سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

به نام خدا

تا همین چند سال پیش وقتی با شخصی برخورد میکردم که بعد از مدتی میدیدم رفتارها و تفکراتش به شدت معقول و درست است، کم کم به قدری شیفته او و تفکراتش میشدم که انگار تک تک حرفهایش وحی منزل است - و البته واقعا هم خاص بودند و هنوز هم هستند - اما مشکل اینجا بود که به هیچوجه نمیتوانستم بپذیرم که او هم مثل من انسانی است که حالا گیریم که خیلی کمتر از من اشتباه کند اما باز هم معصوم که نیست ؟!
تا اینکه خدا ، یکی یکی ، پیامبرانش را به سویم فرستاد ؟
نامردی نکردند ! و تک تک ِ بتهایی که در ذهن و زندگی ام ساخته بودم را شکستند و چقدر سخت گذشت آن روزها؛
آنقدر سخت که تا یک مدت طولانی اکثر شبهایم  بارانی ِ بارانی بود .
اما کم کم یاد گرفتم در زندگی هیچ گاه بُتی نسازم که اگر ساختم منتظر شکستنش هم باشم ! که از روز ِ اول هم خدا از انسان پیمان گرفته بود که هرگز بُتی نسازد ونپرستد !
و یاد گرفتم هر انسان و هر مکتبی هر چقدر هم  که سالها رویش کار شده باشد باز هم باید از صافی ِ مکتب ِ اهل بیت علیهم السلام بگذرد آنهم نه یکبار که هر روز و بلکه هر لحظه ....
و چقدر این روزها تشنه ی حقیقت ام  بیش از پیش.
یا علی ؟! ای کاش بودی! حقیقت ِ بی تو پر از ایهام و ابهام است ؟....
و چقدر این روزها دلتنگ ِ حضورت هستم .


نوشته شده در شنبه 88/12/22ساعت 12:24 صبح توسط رها رضایی نظرات ( ) | |

Design By : Pichak