سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

هم جنس گرایی در مردان و نقش کهن الگوی زن در روان مرد:

تمایلات شهوانی یک مرد را به مرد دیگر هم جنس گرایی می نامیم. این چنین تمایلاتی انواع کاملا متفاوتی دارد که در زیر به آن اشاره شده است.

هم جنس گرایی در برخی مردان بسیار گسترده است به گونه ای که تنها با مردان روابط صمیمانه برقرار می کنند ولی سایر مردان که ازدواج می کنند و حتی زندگی جنسی رضایت بخشی دارند گاهی در چیزی که نوعی اشتیاق برای تجربه هم جنس گرایی است غوطه ور می شوند در این مورد می بینیم که مردان میانسال یا مسن عاشق مرد جوانی که خصوصیات آدونیس جوان، معشوق آفرودیت، را دارند می شوند، جوانی که محسنات مردانه و زنانه را با هم دارد. همان گونه که گفتیم اغلب مردان نیمه گم شده خود، عنصر زنانه، را به زن منتقل می کنند پس مرد نیمه مردانه و زن، نیمه زنانه یک تمامیت مردانه- زنانه را نشان می دهد که در این مورد این تمامیت در مرد جوان نشان داده می شود که مردانگی و زنانگی را یکجا دارد. این مردان نیمه دیگرشان را که معرف تمامیت آنهاست نه توسط زن بلکه به واسطه این شکل دو جنسی، جوانی مقدس، نشان می دهند.

این نوع فرافکنی«خود» به مرد جوان، امکان پذیر است زیرا تصویر«خود» نشانه مرد است از این رو مرد جوان «خود» توسط مرد مسن حمل می شود، معرف پدر مثبت، قدرت و اقتدار علاقه به کامل شدن است و انرژی این رابطه از نیاز عمیق هر دو مرد به آنچه دیگری معرف آنست تأمین می گردد.

در انواع دیگر هم جنس گرایی موضوع اشتیاق جنسی ارتباط با اندام مردانه است که اغلب چنین اشتیاقی نماد نیاز عمیق برای ایجاد ارتباط با «خود» است که با آلت مردانه نماد روح خلاق مردانه نشان داده می شود. چنین اشتیاقی اغلب زمانی به سراغ خود آگاه مرد می رود که احساس خستگی یا چند پاره شدن بکند و به درمان «نفس» خود از طریق ارتباط با «خود» نیازمند باشد یا ناشی از عشق از دست رفته به پدر باشد چرا که در زندگی پسر زمانی پیش می آید که نیازمند و مشتاق به عشق تؤام با ابراز فیزیکی عواطف پدر است حال اگر چنین ابراز عشقی بین پدر و پسر وجود نداشته باشد این نوع اشتیاق هم جنس گرایانه را می تواند عامل گردد.

به علاوه چنانچه آنیموس مادری مانع شکوفایی جنبه مردانه اولیه در پسر خود گردد باعث قطع ارتباط پسر با بخش مردانه وجودش می شود. آموزش های مذهبی محدودکننده، تأکید بیش از حد بر ارزش های محبت و بخشش و ... همه و همه این فرآیند را تقویت می کند در چنین حالتی نیاز های ارضا نشده مرد جوان برای رشد مردانگی اولیه در اشتیاق های جنسی برای نزدیک شدن به سایر مردان انعکاس می یابد.

نوع دیگری از هم جنس گرایی نیز وجود دارد که در آن آنیما نقش مسلط را بر عهده دارد و «خود» مرد را تحت کنترل دارد. در این گونه موارد ویژگی های آنیمایی، خود را با کیفیت های «خود» مردانه همجنس کرده و نوعی «خود» مردانه زن شده ایجاد میکند. در نتیجه ساختار «خود» او ساختاری دو جنسی دارد. تحت چنین شرایطی رابطه با جنس مخالف عملی نیست زیرا جنس مخالف تا زمانی که دو جنسیت درون مرد از هم جدا و مشخص نشود قادر به برقراری ارتباط یا اتحاد نیست بنابر این روابط هم جنس گرابانه برای چنین مردی طبیعی است.

این مردان ممکن است دارای ویژگی های مثبت زیادی باشند کاملا با احساس اند و گفتگو با آنها بسیار راحت و تسکین دهنده است و استعدادهای هنری به آنها اعطا شده است اما از بعد منفی می تواند تندخو، در روابط ناپایدار و بیش از حد حساس باشند.

سرخ پوستان آمریکایی برای این نوع هم جنس گرایی توضیحی دارند، آنها معتقدنددر هنگام بلوغ ماه با تیر و کمانی در دست و ربانی در دست دیگر بر پسر ظاهر می گردد اگر پسر از پذیرفتن تیر و کمان خودداری کند ماه ربان را تقدیم میکند و این پسر هم جنس گرا می شود به بیان روانشناسی این تعبیری است برای بیان این موضوع که اگر مرد برای تبیین مردانگی خود که نماد آن تیر و کمان است اقدام نکند در چنگ آنیما می افتد. چنین مردانی در رفتار، لباس و ادبیات گفتاری که در خرده فرهنگ های خود به وجود می آورند جتی در نام های زنانه ای که برای خود بر می گزینند واقعیت آنیما را نشان می دهند.

علاوه بر اینها مردان هم جنس گرای دیگری هم وجود دارند که به کهن الگوی زنانه بسیار نزدیک اند این مردان در شکل دادن به هویت «خود» مردانه موفق شده اند و احساسات جنسی و نیاز های عشقی آنان به سوی زنان متمایل است منتها از آنجا که کهن الگوی زنانه به طور غیر طبیعی در آنها مقدس است، در روانشان بزرگ جلوه می کند. آنها نیز اغلب مردانی حساس با استعداد شفابخشی سا هنری اند اگرچه نزدیکی آنها به آنیما منجر به هوس های جنسی غیر طبیعی می شود.

در چنین حالتی آنیما وارد تمایلات جنسی شده و روابطی بین تمایلات جنسی و مذهب ایجاد می کند. حال اگر آگاهی فرد در سطوح پایین باشد الزامات معنوی موجود در تمایلات جنسی ارضا نمی شود از همه بدتر در آن صورت فقط ابراز تمنیات خود محور وجود دارد نه ارضای نیاز خود جهت به وجد آمدن. برای ارضای بعد معنوی تمایلات جنسی باید با عوامل کهن الگویی اشتیاق های جنسی، به طور صحیح ارتباط برقرار کرد و آنها را با ابراز توجه آگاهانه و صحیح پرستش کرد.

آدلف گوگن بال-کرگ در این رابطه می گوید: تمایلات جنسی، در بطن خود، می تواند ابراز الزامات مذهبی انسان باشد یعنی الزام از خود بیخود شدن و کامل شدن.

اشکال ساختار روانی زن:

تنی ولف نویسنده و تحلیلگر زوریخی چهار نوع زن را این چنین توصبف کرده است: مادر، معشوقه، قدرت طلب، مدیوم. او می گوید گرچه در هر زن هر چهار نوع وجود دارد ولی یکی بیش از بقیه نقش اصلی را به عهده می گیرد و این هویت اصلی یا عمده به شخصیت زن شکل خاصی می دهد.

زنی با شکل شخصیتی مادر هویت و ارضای عمده خود رادر پرورش زندگی می یابد و معمولا بچه دار شدن و بزرگ کردن بچه ها او را ارضا می کند اگرچه همیشه این احتمال وجود دارد که به طور نا خود آگاه رشد بچه هایش را به تأخیر بیاندازد و آنها را برای مدت زمان زیادی برای خودش نگه دارد حتی ممکن است با مردی ازدواج کند که او هم از لجاظ روانی یکی از فرزندانش محسوب شود.

واژه معشوق در یونان به زنانی اطلاق می شد که برای شریک روانی مرد بودن آموزش های ویژه ای می دیدند. این زنان هویت و ارضای اصلی خود را با مردان می یابند، رابطه ای روانی در تمام سطوح که می تواند شامل عشق شهوانی باشد یا نباشد. به هر حال همیشه این خطر وجود دارد که چنین زنی قادر به برقراری یک ارتباط دائمی نباشد و لی می تواند به طور مداوم از مردی به سراغ مردی دیگر برود چرا که قادر نیست رابطه خود را میان مشکلات زندگی ببیند .

نوع قدرت طلب زنانی هستند که ارضا و هویت اصلی و عمده خود را در دنیای بیرون می یابند. این زنان کارهای مردانه انجام می دهند و غالبا در کارشان ماهر، لایق و با استعدادند اما خطری که برای این نوع زنان وجود دارد اینست که ممکن است در گرایشات خود بیش از حد مرد شوند وتماس خود را با طبیعت زنانه از دست بدهند.

نوع مدیوم هویت و ارضای عمده خود را در ایجاد رابطه با ناخودآگاه چمعی می یابد یعنی پلی میان دنیای ناخودآگاه و اجتماع بشری. اینان می توانند خواب گذار، صوفی، واسطه درونی، شفا دهنده، شاعر یا مدیوم باشند. این دسته در اغلب فرهنگ ها جایگاهی ندارند و موهبتهای روانشناسانه قابل ملاحظه آنها اغلب ارضا نشده باقی می ماند. به علاوه بر اثر نزدیکی با ناخودآگاه اجساس پایمال شدگی می کنند. اما این زنان کمک بزرگی در تسکسن بشر محسوب می شوند.

با توجه به آنچه گفته شد نوع معشوقه و مادر فرد گرا هستند یعنی روابط برای آنها از درجه نخست اهمیت برخوردار است. در حالی که دو نوع دیگر غیر فرد گرا هستند نوع قدرت طلب به گونه ای غیر فردی با دنیای خارج و مدیوم با دنیای درون و روح ارتباط برقرار می کند. یک زن می تواند بخشی از وجود خود را ارضا کند و سپس به ارضای بخش دیگر بپردازد.

آنیما و آنیموس مردانه و زنانه

یونگ می نویسد آنیما موجودی از جنس مؤنث و منحصرا شکلی است که خود آگاهی جنس مرد را جبران می کند و به طور مشابه آنیموس را منحصرا شکلی از روان زنانه می داند، تجسمی از عناصر مردانه زن که خود آگاهی زنانه او را جبران می کند. این در جالی است که جیمز هیلمن در مقالات اسپرینگ آنیما را محدود به جنس مذکر و آنیموس را محدود به جنس مؤنث نمی داند.وی استدلال می کند که آنیما به عنوان کهن الگو باید از اندیشه جنس مخالف رها شود (عکس زنانگی در روان مرد)، آنگاه به نظر می رسد که زن نیز به کشف آنیما، عنصر زنانه «روح» در درون خود نیاز دارد. نمی توان گفت یک زن صزفا بدین علت که زن متولد شده روح دارد. او نیز باید روح (آنیما) را که از درون زندگی اش سرچشمه می گیرد، پیدا کند. درست مانند یک مرد که ممکن است در جهت جلوگیری از بعد زنانه خود، روح و عقل کل خود را پرورش دهد و بنابر این روح خود را از دست بدهد، به همین ترتیب یک زن نیز ممکن است آنیموس (روان) را پرورش دهد و در این مسیر جلوی روح خود را بگیرد. هیلمن می گوید: زن دارای آنیماست و آنرا به عنوان کیفیتی متعلق به خود ارائه کرده و فرافکنی آنیمای مردان را جمع کند زیرا خودِ «آنیما» است. از نظر او زن آنیمایی زنی است که سلیقه ویژه ای برای جمع کردن بازتاب فرافکنی آنیمای مرد دارد.

استرهاردینگ در کتاب شگفتی های زن آنیما را به عنوان «روان-طبیعت زنانه که ویژگی های الهه غیر انسانی ماه را منعکس می کند و به مرد تجربه ای مستقیم از غرایز شهوانی غیر انسانی داده» معرفی کرده و در ادامه می نویسد: «زن معمولا اصل زنانگی را مستقیما با شکل غیر الهی و نیمه انسانی تجربه نمی کند بلکه از طریق زنانگی خود و شیوه احساس پرورش یافتهاش نسبت به زندگی به وی منتقل می گردد ولی اگر مدتی طولانی با درون نگری تأمل کند او نیز انگیزه ها و افکاری که نتیجه مستقیم هستی زنانه خام و رام نشده درونش است آگاه می شود.» در واقع وی به جضور کیفیت عنصر زنانه که آنیما نامیده می شود هم در زن و هم در مرد اشاره دارد.

یگانگی یا چندگانگی شخصیت آنیما و آنیموس

فکر اصلی یونگ این بود که آنیما شخصیتی یگانه دارد ولی آنیموس خود را به شکل مردان متعدد نشان می دهد و چند بعدی است حال آنکه در خواب مردان به همان میزان که زنان مختلف ظاهر می شود در خواب زنان نیز مردان مختلف می تواند آشکار شود لذا به سادگی می توان گفت که این تعدد مردان و زنان معرف عناصر متعدد روح زن و مرد می باشد که این خود شاهدی بر این ادعاست که آنیما دیگر نسبت به آنیموس دارای شخصیت منفرد نیست و همچون آنیموس شخصیتی چندگانه و چند بعدی دارد.

یونگ در مفاهیم آنیما و آنیموس نوعی دیدگاه قطبی نسبت به وجود هر یک از ما را در ما ایجاد کرده است. واحدی حاوی یک ضد غیرقابل انکار درون کلیتی که هستی ما را می سازد. روح بشر عرصه بزرگی است که د رآن دهنده و پذیرنده، نور و تاریکی، ین و یان در جستجوی وحدت با هم اند. دستیابی به این وحدت اضداد در درونمان که وظیف اصلی زندگبی است به نهایت پایداری و استقامت آگاهانه نیازمند است. معمولا مردان برای دست یابی به آن نیازمند زنان و زنان، نیازمند مردان اند. با این وجود این اتحاد اضداد رخ نمی دهد مگر اینکه در درون هستی هر مرد وزنی این اضداد متحد شده باشند. به گفته نیکلای بردیایف تنها اتحاد دو اصل زنانگی و مردانگی است که انسا را کامی می سازد.

اشتیاق روح برای اتجاد با خود آگاهی و ساختن شخصیتی فعال و غیر قابل تفکیک، قوی ترین پافشاری درن ماست. در این سطح اصرار برای رسیدن به اتحاد و اصرار برای رسیدن به خدا یکسان است از این روست که یونگ اصرار به یکی  شدن و تقسیم نشدن را غریزه مذهبی نامیده است. الحاق زن و مرد به یکدیگر تصویر بسیار عالی الحاق بخش های نا خود آگاه شخصیت است.

در تحلیل نهایی اتحاد اضداد می تواند تنها در درون شخصیت فرد صورت پذیرد مادامی که به طور ناخود آگاه نیمی را به شریک انسانی خود فرافکنی می کنیم و در نقش نیمه دیگر فرو می بریم اتحاد زن و مرد حاصل نمی شود. برای آنکه روابط انسانی موفقی داشته باشیم باید قادر باشیم بین شریک انسانی و روحانی زندگیمان تمایز قائل شویم. به این دلیل است که روانشناسی تا این حد از ضرورت دست کشیدن از فرافکنی سخن می گوید. اما همان طور که مشاهده کردیم هرگز نمی توان فرافکنی را به طور کامل کنار گذاشت لذا منظور اینست که یاد بگیریم هنگام بروز فرافکنی آنرا تشخیص دهیم و با این عمل خودآگاهانه، امکان یکپارچه کردن محتویات ناخودآگاه فرافکنده شده را فراهم آوریم.


نوشته شده در پنج شنبه 87/2/26ساعت 12:2 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

Design By : Pichak