سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

"والد درون" ؛ زمان‌هایی که انسان رفتارها، افکار و احساسات یکی از والدین خود یا جانشینان آن‌ها را تجربه می‌کند، در حالت نفسانی والد قرار دارد. حتماً تا کنون متوجه شده‌اید که در بعضی شرایط، واکنش‌هایی دقیقاً مشابه واکنش‌های والدین خود دارید. در مورد دیگران هم احتمالاً متوجه چنین وضعیتی شده‌اید. ما معمولاً آنچه از والدین خود شنیده و یا دیده‌ایم را به طور ناخودآگاه در ذهن خود تکرار می‌کنیم. جملاتی مثل: "مؤدب باش"، "درس‌هایت را بخوان"، و ... جزو پیام‌های "والدی" به حساب می‌آیند. با پاسخ به این سؤال که "چه حرف‌هایی از پدر و مادر خود در ذهنم می‌شنوم؟" می‌توانید پیام‌های "والدی" خود را کشف کنید.  

پیام‌های "والدی" هر شخصی می‌تواند با توجه به خانواده‌ی ویژه‌ی او با پیام‌های "والدی" دیگران متفاوت باشد. اما به هر حال هر کسی می‌تواند این پیام‌ها را در درون خود کشف کند. حالت نفسانی والد، دو خصیصه‌ی عمده و بسیار مهم دارد، "والد" منشاء خارجی دارد و از گذشته آمده است. پیام‌های "والدی" از گذشته در ذهن ما ثبت شده‌اند و ما نقشی در شکل‌گیری آن‌ها نداشته‌ایم. "والد" مانند یک ضبط صوت است. مجموعه‌ای است از قوانین متعصبانه و پیش داوری‌ها و ... که همگی منشاء خارجی دارند و مربوط به گذشته هستند.

 

تقسیم‌بندی "والد" به طور کلی دو نمود کاملاً متفاوت دارد. گاهی اوقات در سنین کودکی، والدین به کودکان می‌گویند چه کاری انجام بدهید یا ندهید، والدین گاهی از کودکان انتقاد می‌کنند، گاهی هم آن‌ها را سرزنش یا کنترل می‌کنند. در چنین حالاتی معمولاً جملاتی از این دست شنیده می‌شود: "برو بخواب"، "مسواک بزن"، "دماغتو پاک کن"، "تو شیطون، احمق، زرنگ، بازیگوش، حرف گوش کن، منطقی، سر به هوا ... هستی". در هر زمانی که من به نوعی چنین رفتارهایی را تقلید می‌کنم، در حالت نفسانی "والد کنترل کننده و مستبد" خود قرار دارم. البته متأسفانه نامی که برای این حالت نفسانی انتخاب شده است، نوعی بار معنایی منفی همراه خود دارد. باید توجه داشت که فریب این نام را نخوریم، چرا که "والد کنترل کننده و مستبد" هم جنبه‌های مثبت دارد و هم جنبه‌های منفی. زمان‌هایی که این پیام‌های "والدی" برای حمایت کودک مورد استفاده قرار می‌گیرد و منجر به رشد فیزیکی و روانی او می‌شود، در بخش مثبت "والد کنترل کننده" قرار داریم. برای مثال، زمانی که می‌گوییم "سرت را از شیشه‌ی ماشین بیرون نبر"، در "والد کنترل کننده" قرار داریم. اما این پیام برای رشد کودک حیاتی است، چرا که ممکن است سر خود را از دست بدهد! اما زمان‌هایی هم وجود دارد که رفتار "والدی" همراه با تحقیر و توهین هستند. برای مثال، زمانی که یک استاد دانشگاه به دانشجویان می‌گوید "شما هیچ چی نمی‌شین"، این استاد در بخش منفی "والد کنترل کننده و مستبد" قرار دارد (و احتمالاً خود او در کودکی چنین جمله‌ای را از والدین خود یا جانشینانش شنیده است).

نمود دوم "والد" به نام "والد مهربان و حمایتگر" شناخته می‌شود. گاهی اوقات والدین از کودکان خود مراقبت می‌کنند، وقتی خسته هستند آن‌ها را در آغوش می‌گیرند، زخم‌های آن‌ها را پانسمان می‌کنند، به آن‌ها آب و غذا می‌دهند و ... هر گاه چنین رفتارهایی را تکرار می‌کنم، در "والد مهربان و حمایتگر" هستم. باز هم نباید فریب نام زیبای این حالت نفسانی را خورد، چرا که "والد مهربان و حمایتگر" هم بخش‌های مثبت و منفی دارد. گاهی اوقات حمایت نابجا مانع رشد فیزیکی و روانی کودکان می‌شود. نمونه‌ی بارز چنین اتفاقی را می‌توان در کودکانی که بیش از اندازه از کمک و حمایت والدینشان برخوردارند مشاهده کرد. چنین کودکانی معمولاً به اصطلاح عامه "بی‌دست و پا" بار می‌آیند! در مقاله‌ی بعدی به "کودک درون" خواهیم پرداخت.  


نوشته شده در دوشنبه 87/3/20ساعت 3:0 عصر توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

این 3 بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد. 
1– حالت من کودک 
کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید و با تامین بودن ، می خندد.... و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به اشکال مختلفی ادامه می یابد.

این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سرو کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است.
سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:
1 – هرگز از لذت جویی سیر نمی شود.
2 – آینده را نمی بیند.
3 – خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد. 
احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من کودک است. این بخش از شخصیت فرد را وامی دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد.
تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و... ندارد....
2– حالت من والد
در سالهای اولیه کودکی  ( مخصوصا 5 سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده  یا یاد داده می شود.این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی در حالت من والد کودک ثبت می گردد و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد.

این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری، بایدها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند. 
شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کار است و کار و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند. این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.
اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. جلسات متعدد دارند. قرارهای متعدد دارند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند.
دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه  اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.
 ( فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.)
3 – حالت من بالغ
   این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.
این بخش شخصیت است که :
• تجزیه و تحلیل می کند.
• آینده نگری می کند.
• میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند.
• احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.

• فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست.    

در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که 3 بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه و تحلیل متعادل نگه دارد. من بالغ و من کودک دائم در حال جنگ هستند و نباید هیچ یک از آنها را کشت بلکه مهم این است که هر کدام در جای مناسب خود مورد استفاده قرار گیرند.
هر چند که یکی از وجوه شخصیتی در اشخاص بارزتر و غالب است. ولی افراد در مکان ها و زمان های مختلف از یکی از  وجوه شخصیت خود بیشتر استفاده می کنند. این که کجا از کدام وجوه شخصیت بهره مند شویم اصلی است که می تواند به موفقیت افراد کمک کند. مثلا هنگامی که شما به اتفاق خانواده به پیک نیک می روید من کودک شماست که می تواند بارزتر باشد تا شما از این با هم بودن لذت بیشتری ببرید. ولی هنگامی که موضوعی باعث ناراحتی شما شده است باید من بالغ شما مورد استفاده قرار گیرد تا با تعقل اوضاع را سر و سامان دهید. در تصمیم گیری های مهم زندگی این من بالغ است که باید با درایت و بررسی و منطق تصمیم شایسته را بگیرد. نکته بسیار مهم این است که باید من والد را از من بالغ جدا کنید چون بسیاری از مواقع این من والد است که بر شخصیت ما حاکم است در حالیکه تصور ما این است که من بالغ حاکم  و بارز است. در مقاله بعدی من والد یا والد درون کامل تر معرفی می گردد.

این مباحث از وبلاگ مثبت من اقتباس شده است. 


نوشته شده در یکشنبه 87/3/19ساعت 2:5 عصر توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

فاطمه شأن رفیعی دارد نه از آن جهت که دختر پیامبر خداست، چرا که رسول خدا دختران دیگری هم از بانو خدیجه داشتند. فاطمه لیاقت خود را دارد نه از آن جهت که همسر حضرت علی است ، چه آن حضرت بعد از فاطمه همسران دیگری هم داشتند ، فاطمه منزلت خود را دارد نه از آن جهت که مادر آن چهار بزرگوار است ، چه اگر هم صحیح باشد به شخصی به خاطر نسبت به شخص دیگر منزلت دهیم، عقل حکم می کند به فرزند منزلت دهیم به خاطر مادر ، نه به مادر به خاطر فرزند، که حتی این امر هم صحیح نمی باشد؛ و فاطمه عزیز و بزرگوار است نه از آن جهت که مورد ظلم واقع شد.

فاطمه فاطمه است و شأن و درجه ی خود را دارد و حالا از قضا دخت پیامبر، همسر علی و مادر آن بزرگواران هم می باشد و حقش را هم گرفتند. اما هیچ کدام از این ها علت نورانیت و قدسیت او نیست.


نوشته شده در شنبه 87/3/18ساعت 11:28 صبح توسط مریم نصرتی نظرات ( ) | |

سلام.اگر خاطرتان باشد چند هفته پیش دوره آرکه تایپ های پیرسون با تدریس آقای دکتر شیری برگزار شد و من هم گزارش جلسه اول و دومش را در این جا گذاشتم.اما به دلیل برنامه ی فشرده ای که اخیرا داشتم موفق نشدم که مطالب جلسه ی سوم که اتفاقا خیلی جالب و حاوی نکاتی عمیق بود را بنویسم .تا این که تذکر کتبی و شفاهی  دوستان باعث شد بالاخره گزارش رو بگذارم ونتونم بپیچونم

به دلیل حجم و عمق زیاد مطالب عنوان شده،آنها رادر چند بخش می آورم و چند رایداشت اخیرم  مربوط به گزارش جلسه ی آخر پیرسون خواهد بود.

.....................................................................................

همونطور که در جلسات قبل ذکر شد یک فرد در سفر قهرمانی زندگی خویش از مراحل متفاوتی عبور می کند که به ترتیب عبارتند از:معصوم ،کودک یتیم، جستجوگر ،جنگجو ،دهنده و جادوگر که در رایداشت قبلی ویژگی های چهار آرکه تایپ: معصوم یتیم جستجوگر و جنگجو را بررسی کرده بودیم.در این جلسه به بررسی دهنده و جادوگر پرداختیم و علاوه بر آن آقای دکتر مفهوم ایگو وانواع ایگو ها از منظر یونگ رو به طور کامل شرح و بسط دادند. آشنایی با مفهوم و انواع ایگو توانایی شناخت و تفکیک بهتر ویژگی ها و افکار و احساسات هر فرد در هر یک از مراحل سفر زندگی را به مامی دهد. مثلا با این دید متوجه می شویم که تعارض ظاهری برخی از آموزه های دینی به این خاطر است که هر یک از آن ها در مورد فردی که در یک ایگوی خاص هست صدق میکند که ممکن است برای افراد دیگر در آن زمان مصداق نداشته باشد.

  مفهوم  ایگو

یعنی افکار و ادراکات و رفتارهایی که به آن آگاهیم. بخشی از خود که درواقع می‌شناسیمش و به طور خلاصه ایگو همان چیزی‌ست که در تصورمان راجع به " من" داریم!

این ایگو به چهار بخش تقسیم می شود که معمولا ما در حین سفر زندگی آن ها را به ترتیب تجربه می کنیم وعبارتند از:ego parent,ego world,ego self &ego god

ego parent

 مادر سال های اولیه زندگی خود(حدودا0تا5سالگی)در این مرحله زندگی می کنیم و بطور کامل وابسته والدین خویش هستیم وبه تبع شناختن از خودمان در حد آموزه هایی که از والدینمان می گیریم خلاصه میشود.از دید آرکه تایپی ما در این زمان در مرحله کودک معصوم به سر می بریم.البته برخی ها بیشتر در این مرحله میمانند(مثل دختران پرسفونی)

 ego world

با شروع زندگی اجتماعی و فراگیری علوم و آموزه های جدید ما وارد این مرحله میشویم(از حدودا 6،7 سالگی آغاز می شود وبسته به پیشروی و موفقیت ما می تواند تا50،60 سالگی نیز ادامه پیدا کند.)

-ما در این مرحله به تحصیل دانش می پردازیم و بسته به علاقه و پشتکارمان مدارج تحصیلی را پشت سر می گذاریم

-وارد بازار کار میشویم ، تجارت می کنیم وکم کم پولدار میشویم

-تعاملات اجتماعیمان را گسترش می دهیم ،عاشق می شویم ،ازدواج می کنیم،  بچه دار میشویم و با گذشت زمان وکسب تجربه های و موفقیت هاپیش میرویم

 

البته مواردی که ذکر شد الزاما برای همه یک جور نیست.بعضی دستاوردهای کمتر و برخی موفقیت های بیشتری دارند.برخی با همان شکسته های اولیه و بیرون افتادن از بهشتشان  وارد مرحله کودک یتیم میشوند ودائم ناله و شکایت میکنند و در همین مرحله می مانند اما برخی دیگر بعد از عبور از این مرحله و جستجوگری و خلوت با خود با دیدی نو به زندگی باز می گردند اهداف و مرزها ی جدیدی تعریف میکنند و یا سخاوت و بخشش رو تجربه میکنند و در ego worldشان پیشروی می کنند.

 آدم های موفق وبالاتر از آن توانگر ego worldشان را خیلی خوب میسازند.به طوری که در دهه ی سوم زندگیشان دستاوردهای زیادی مثل علم پول عشق شهرت و...رو کسب کردند

و درست در اوج لذت از همه این نعمات هستند که ناگهان سقوط می کنند.

.

.

.

یک روز صبح وقتی چشمانش را باز می کند از خودش می پرسد  خب که چی؟ واین آغاز طوفان ِ ego self  است.همه ی چیزهایی که تا قبل برایش لذت بخش بود الان دیگر لذتی ندارد

سعی می کند کارهایی رو که قبلا انجام میداد تاحالش خوب شود رو انجام بده مرخصی میگیرد مسافرت میرود زن ِ جدیدی می گیردحتی برخی رو به مصرف نوشیدنی های الکلی می آورند اما در کمال تعجب می بیند که حالش خوب نمیشود.

همه حالات فوق نشان میدهند که فرد پس از گذراندن ego world اکنون به ورود به مرحله ی جدیدی فرا خوانده میشود که ما تحت عنوانego self  از ان نام می بریم.

ego self

 

در این مرحله فرد به جستجوی تعریفی جدید از خود  و معنای زندگی می پردازد.البته این نوع جستجوگری با جستجویی که فرد در ego world می کند تفاوت دارد.این مرحله نیز معمولا در انتهای ده ی سوم ودهه ی چهارم زندگی فرد رخ می دهد.ما در تاریخ نمونه های بسیاری را داریم که تقریبا در همین سن و سال ها جریان زندگیشان ناگهان عوض شده و مسیری جدید پیدا میکند.عطار نیشابوری، ناصر خسرو قبادیانی، مولانا و خیلی از پیامبران الهی از جمله حضرت محمد(ص) از این جمله اند.مثلا همین روند شروع طوفان ایگو سلف در اوج موفقیت در ego world را به طور کاملا بارز در زندگانی پیامبر اسلام می توان مشاهده کرد.

در این مرحله باید جستجوگری را بطور کامل پشت سر بگذاریم(مانند همه ی افرادی که در فوق به عنوان نمونه ذکر شدند)در غیر این صورت فرد به افسردگی و پوچی می رسد(مثل نیچه، شوپنهاور، صادق هدایت)

کسی که در این مرحله به دریافت جدیدی از مفهوم خود و زندگی برسداز این مرحله عبور کرده و بهego god وارد میشود .

نکته ی حائز اهمیت در این مبحث این است که درک ما از خودمون و مفاهیمی که در زندگی با اون ها روبرو میشویم به ایگویی بسته گی دارد که در آن قرار داریم

خدای ego self پشتیبان و مهربان است اما خدای ego worldاعطای کننده نعمات بر آورنده ی حاجات است.

اخلاق ego worldبا اخلاقego self   فرق دارد.

و در کل ادراکات ما از خودمان و جهان  بسته به سن وسال ما و ایگوی ما متفاوت است.و این تفاوت  آثار هنری ،فیلم ها، کتاب ها، توصیه های افراد را نیز تحت تاثیر خود قرار میدهد.

در خلال درس مباحث جالبی که مرتبط با مباحث فوق بود نیز عنوان شد از جمله مسئله جبر و اختیار یا  معضل فلسفی ما با پول و ثروت که این ها از جمله موارد بسیاری هستند که ما باید تکلیفمان را با آن ها مشخص کنیم چرا که:کسی که برای اعتقاداتش جنگجویی نکرده دارد ادای ایمان داشتن را در می آورد .

در ادامه مباحث دو آرکه تایپ دهنده و جادوگر توضیح داده شد و نکات بسیار مهم وحساسی نیز در خلال همین بحث عنوان شد که ان شاء ا... اگر عمری بود و امتحانات فرصتی برای ما باقی گذاشتند در ادامه این رایداشت خواهم آورد.

..................................................................................

 


نوشته شده در جمعه 87/3/17ساعت 9:15 عصر توسط فهیمه محجوب نظرات ( ) | |

این روزها می شنویم که: نادر ابراهیمی به یک عاشقانه آرام پیوست...

کتاب یک عاشقانه آرام را باز می کنم و می خوانم:

« به یادم هست که روزی، مصرانه به تو می گفتم ما هرگز خسته نخواهیم شد... هرگز...، اما مدتی است پی فرصتی می گردم شیرین، تا به تو بگویم: ما نیز خسته می شویم، و خسته شدن حق ماست. این که خسته می شویم و از نفس می افتیم و در زانوهای مان دردی حس می کنیم، مساله ای نیست، مساله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از تن و روح بتکانیم. »
می دانیم که تو خسته شده بودی و حالا می خواهی استراحت کنی... من مدتها بود که برای فرار از خستگی ها پی فرصتی بودم که « یک عاشقانه ی آرام » ات را دوباره بخوانم و حالا تو استراحت می کنی و من همچنان پی فرصتی برای رفع خستگی ها می مانم...

ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم

ما برای بوسیدن خاک سر قله ها چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم

ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم

خون دلها خورده ایم

ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم

رنج دوران برده ایم

ما برای بوئیدن بوی گل نسترن چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم

ما برای نوشیدن شورابه های کویر چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم

ما برای خواندن این قصه عشق به خاک خون دلها خورده ایم

خون دلها خورده ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک رنج دوران برده ایم

رنج دوران برده ایم

شعر سفر به خاطر وطن از زنده یاد نادر ابراهیمی

 

از حسین نوروزی بخونید : بدرود شهری که دوست می‌داشتم‌ات - «نادر ابراهیمی» درگذشت


نوشته شده در جمعه 87/3/17ساعت 8:18 عصر توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pichak