کانون مطالعاتی خانه توانگری
نیایش یعنی خواستن و تکرار خواست ها. چه کسی نیایش میکند؟ کسی که فاصله میان آنچه هست با آنچه باید باشد در او زیاد است... اگر یک عمر فلسفیدن و علمیدن و منطقیدن و خیالیدن و لفظیدن ریشه ی جانت را نخشکانده باشد، فکر و خیال و کلام، از درون تو را نپوسانده باشد، اگر یک ریشه ی زنده، یک ذره جوهر حیات و یک قطره شیره زندگی در تو مانده باشد، جوانه می زنی، می رویی، رشد و نمو می کنی، به برگ و بار می نشینی و سایه و ثمر می دهی. یاد این استاد بزرگوار گرامی... گفتگوهای نوشتاری : دست دیگر"عقب مانده "میتواند ما را به سوی کودک درون خویش هدایت کند. نوشتن با دستی که بر آن تسلط نداریم مستقیما به کنش های مغز راست دسترسی پیدا میکند. این پدیدار هم در باره راست دستها و نیز در باره چپ دستها صادق است. این دست بسیار مستقیم تر احساسها را بیان و عیان میکند. مشکل کنونی ما این است که بخش عاطفی مغز در قسمت درونیتر مغز اغلب از هشیاری آگاهانه ما مخفی میماند. کودک درون که بخش عاطفی درون است برای حفظ بقا به درون گنجه میرود و در آن بسته میشود. اگر چه شفا زمانی رخ میدهد که در را میگشاییم و از کودک درون میخواهیم که بیرون بیاید و جزئی از زندگی ما شود و این امر برای چنین موجود شکننده ای فقط در فضایی ایمن و سرشار از حرمت و حمایت میتواند پیش بیاید. یکی از فنون، گفتکو با هر دو دست است. در این گفتگوها با دستی که بر آن تسلط دارید سوالهایتان را میپرسید کودک درون شما از طریق دستی که بر آن تسلط ندارید پاسخ خواهد گفت. با لحن خود ساده مستقیم و لبریز از احساس.گفتگویی زنده میان دست راست و چپ: میان والد درون نکوهشگر و یک کودک درون بسیار جسور.دست مسلط از جانب بخش بالغ وجود سخن میگوید و بیانگر ندای والد گونه است. در این گفتگوها املا و دستور زبان حائز اهمیت نیست. تنها چیزی که به حساب می آید"احساس"است. پس بکوشید به دقت به آنچه کودک درون میگوید گوش دهید و از صدای آهسته گرانقدرش سر خوش شوید .شاید از آنچه برای گفتن به شما دارد به شگفت آیید. چنانچه نسبت به طرز نوشتن کودک درونتان واکنشی انتقاد آمیز دارید، به خاطر آورید که این واکنش از جانب بخش" والد گونه" نکوهشگر وجودتان است و این امکان را فراهم میاورد تا بدانید که با کودک درونتان چگونه رفتار کرده اید. اکنون اجازه بدهید که کودک درون به نوشتن ادامه دهد و او را ارج نهید. بازی و خلاقیت: حال آنکه جامعه به کودکان یاد میدهد از خلاق بودن دست بکشند، معقول و اهل عمل شوند. اگر بخواهیم به طور کامل کودک درون را باز یابیم باید بگذاریم که این خلاقیت ذاتی عیان شود. این جنبه خلاق را کودک جادویی یا کودک سحرآمیز میخوانند. در قسمتهای بعد بازیهای خلاقی را مشاهده میکنید که برای نمایان ساختن این کودک هنرمند وجد آمیز درون که سرشار از شگفتی و کنجکاوی و شادمانی است طراحی شده اند. اوقاتی که به بازی و مجسمه سازی و نقاشی با مداد گچی خواهید پرداخت بخش بالغ وجودتان را کنار خواهید گذاشت.مدت زمانی را نیز باید برای رقص و حرکات خود انگیخته و اجرای نمایشهای کودک درونتان صرف کنید. اوقاتی را نیز به اکتشاف جهان اسرار آمیز رویاهایتان اختصاص دهید در این مقطع شاید والد نکوهشگر درونتان سر بر آورد و بگوید:"تو نمیتوانی نقاشی کنی طراحی بلد نیستی و در هر صورت نمیخواهم اینجا را شلوغ کنی." اگر این امر رخ داد فقط نظاره اش کنید اما نگذارید شما را از ادامه کارتان باز دارد و ایمانتان را محکمتر کنید. مهم ترین چیز این است که فعالیتهای وجد آمیز و خلاق، قلمرو طبیعی کودک درون است. این میراث حق طبیعی شماست .میراث خود را باز یابید. آنچه را که جوزف کمپبل "وجد زنده بودن"خوانده است شخصا تجربه کنید. لوازم مورد نیاز: خواه در گروهی حمایتگر به تمرینها بپردازید خواه به تنهایی احساس ایمنی امری اساسی است. ایجاد آشیانه ای امن برای کودک درون، یعنی تدارک فضایی ایمن برای دعوت از او.در طی فرایند شفای کودک درونتان محرمانه نگه داشتن این کار- به ویژه زمانی که به شناخت کودک آسیب پذیردرونتان سرگرمید – اهمیت فراوان دارد. منظور این نیست که نمیتوانید بخشهای معینی از کارتان را با دیگران در میان بگذارید .مراد این است که این افراد را با دقت- و بسیار محتاطانه و مسئولانه –انتخاب کنید.کسانی که نسبت به خودتان و فرایند شفایتان بسیار حمایتگرند. اگر کودک آسیب پذیر درونتان در کنار همسر یا یکی از بهترین دوستهایتان احساس ایمنی میکند شاید در میان گذاشتن با او کار درستی باشد. اگر نمیدانید احساسها و اندیشه هایتان را با چه کسی در میان بگذارید از کودک درونتان بپرسید از طریق نگارش با هر دو دست. کودک درونتان با دقتی حیرت انگیز به شما پاسخ خواهد داد. نزد کسانی که نسبت به شما آکنده از داوری اند و میکوشند احساسها ، اندیشه ها یا رفتارتان را کنترل کنند حرف دلتان را نزنید. اگر کودک درون را در معرض این گونه انرژی قرار دهید قطعا به پیشواز تخریب و آزار کودک درونتان رفته اید. بالغانی که با کودک درون خودشان در تماس نبوده اند نمیتوانند این گونه شفا را در یابند. کودک درون در دل آدمی خانه دارد. وقتی دلمان را به روی کودک درونمان میگشاییم قلب خود را به روی همه باز میکنیم و بدین گونه است که منشاء اقتدار راستین خویش - عشق- را می یابیم. اگر نسبت به نحوه حمایت یا مراقبت از کودک درونمان آگاه نباشیم، خود به خود آن شیوه از مراقبت را که در کودکی ستانده ایم تکرار خواهیم کرد؛ یعنی به شیوه ای برای خودمان پدری یا مادری می کنیم که قبلا در حق ما صورت گرفته است. حالا این حق انتخاب را داریم که آن را تغییر دهیم . یعنی می توانیم میان اعضای خانواده درون خویش، اتصالی مهر آمیز ایجاد کنیم و زخم های دوران کودکیمان را التیام بخشیم. برای برخورداری از یک کودکی شادمانه هیچ گاه دیر نیست. "ابزار مراقبت از کودک درون" نقاشی: با ایجاد محیطی سالم و هدایتِ بزرگسالانی حمایتگر، کودکان به صورت خود انگیخته و از راه هنر، هستی خویش را بیان و عیان می کنند. کودکان خردسال در یک ویژگی وجه اشتراک دارند و آن زبان، زبانِ هنر است. پس چه جای تعجب اگر به هنگام رشد و پرورش کودک، نقاشی پیش از نوشتن می آید. در واقع هنر درمانی در مورد کودکانی به کار میرود که نمی توانند احساس هایشان را بیان کنند. آنچه را که نمی توان بر زبان آورد می توان به شیوه ای ایمن تر درهنر نمایان ساخت. چه کسی می تواند معنای دقیق دستخط درشت و سیاه و کج و معوج کودک را به کلام در آورد؟ تماشای کودکی که خشم و غضب یا ترس محبوس خود را با مدادهای گچی یا گل مجسمه سازی بیرون می ریزد، تجربه ای است که بیننده را عمیقاً تحت تاثیر قرار می دهد. پس تصادفی نیست اگر، کودک درون ما نیز، احساس ها و نیاز هایش را از طریق هنر و خیلی ساده تر از روش های دیگر بیرون بریزد. بخش عمده نقاشی از نیمه کره راست مغز می آید. عملکردِ تخصصیِ این بخش از مغز، ادراک بصری، فضایی و همچنین بیان عاطفی و شهودی است که کودکان خرد سال به دلیل طبیعت شان بسیار معطوف به مغز راست هستند. به همین علت درشت درشت نوشتن و نقاشی برای آنها تا این اندازه طبیعی است. اگر چه کامروایی از مغز راست از طریق مراقبت محدود کننده والدین و نظام آموزشی معطوف به مغز چپ، که به طرزی غیر عادی بر منطق شفاهی و از حفظ کردن مطالب تاکید می ورزد، می تواند فروکش کند. زیرا به استثنای ورزش، برنامه های آموزشی مربوط به فعالیت های مغز راست نخستین چیزی است که از بودجه مدارس، حذف می شوند. هنگامی که هنر از نظام آموزشی حذف شود کودکان یکی از قدرتمندترین و خوشایند ترین ابزار بیان خویستنِ خویش را از دست می دهند و همچنان که در مدرسه پیش می روند پیوسته ناگزیر می شوند که ندای کودک درونِ (احساس ها، بازیگوشی و خویشتن خلاق) خود را انکار کنند. این انکار ما را با مسئله دیگری نیز مواجه می کند. این باور فراگیر که تنها معدودی ا ز افراد با استعدادند و می توانند از طریق هنر، خویشتنِ خویش را بیان کنند، مابقی حتی حق نداریم به فکر هنر بیافتیم. این والد نکوهشگر درون (نتیجه شستشویِ مغزیِ جامعه) است که می گوید : "اشتباه خواهی کرد، احمق به نظر خواهی رسید، هنرت نازیباست، خدا به تو رحم کند." اگر همه اینها به طرز دردناکی برایتان آشناست پس دل و جرات به خرج دهید! وقتی به خود اجازه می دهید که به رغم انتقاد درونی نقاشی کنید، دیگربار زبان کودک را می آموزید. زیرا اگر می خواهید به پیشواز کودک درونتان بروید، چه بهتر که در نیمه راه او را ملاقات کنید. وقتی تصویر احساس هایمان را می کشیم، به زبان کودک درون مان پاسخ می گوییم. "والد درون" ؛ زمانهایی که انسان رفتارها، افکار و احساسات یکی از والدین خود یا جانشینان آنها را تجربه میکند، در حالت نفسانی والد قرار دارد. حتماً تا کنون متوجه شدهاید که در بعضی شرایط، واکنشهایی دقیقاً مشابه واکنشهای والدین خود دارید. در مورد دیگران هم احتمالاً متوجه چنین وضعیتی شدهاید. ما معمولاً آنچه از والدین خود شنیده و یا دیدهایم را به طور ناخودآگاه در ذهن خود تکرار میکنیم. جملاتی مثل: "مؤدب باش"، "درسهایت را بخوان"، و ... جزو پیامهای "والدی" به حساب میآیند. با پاسخ به این سؤال که "چه حرفهایی از پدر و مادر خود در ذهنم میشنوم؟" میتوانید پیامهای "والدی" خود را کشف کنید. پیامهای "والدی" هر شخصی میتواند با توجه به خانوادهی ویژهی او با پیامهای "والدی" دیگران متفاوت باشد. اما به هر حال هر کسی میتواند این پیامها را در درون خود کشف کند. حالت نفسانی والد، دو خصیصهی عمده و بسیار مهم دارد، "والد" منشاء خارجی دارد و از گذشته آمده است. پیامهای "والدی" از گذشته در ذهن ما ثبت شدهاند و ما نقشی در شکلگیری آنها نداشتهایم. "والد" مانند یک ضبط صوت است. مجموعهای است از قوانین متعصبانه و پیش داوریها و ... که همگی منشاء خارجی دارند و مربوط به گذشته هستند. تقسیمبندی "والد" به طور کلی دو نمود کاملاً متفاوت دارد. گاهی اوقات در سنین کودکی، والدین به کودکان میگویند چه کاری انجام بدهید یا ندهید، والدین گاهی از کودکان انتقاد میکنند، گاهی هم آنها را سرزنش یا کنترل میکنند. در چنین حالاتی معمولاً جملاتی از این دست شنیده میشود: "برو بخواب"، "مسواک بزن"، "دماغتو پاک کن"، "تو شیطون، احمق، زرنگ، بازیگوش، حرف گوش کن، منطقی، سر به هوا ... هستی". در هر زمانی که من به نوعی چنین رفتارهایی را تقلید میکنم، در حالت نفسانی "والد کنترل کننده و مستبد" خود قرار دارم. البته متأسفانه نامی که برای این حالت نفسانی انتخاب شده است، نوعی بار معنایی منفی همراه خود دارد. باید توجه داشت که فریب این نام را نخوریم، چرا که "والد کنترل کننده و مستبد" هم جنبههای مثبت دارد و هم جنبههای منفی. زمانهایی که این پیامهای "والدی" برای حمایت کودک مورد استفاده قرار میگیرد و منجر به رشد فیزیکی و روانی او میشود، در بخش مثبت "والد کنترل کننده" قرار داریم. برای مثال، زمانی که میگوییم "سرت را از شیشهی ماشین بیرون نبر"، در "والد کنترل کننده" قرار داریم. اما این پیام برای رشد کودک حیاتی است، چرا که ممکن است سر خود را از دست بدهد! اما زمانهایی هم وجود دارد که رفتار "والدی" همراه با تحقیر و توهین هستند. برای مثال، زمانی که یک استاد دانشگاه به دانشجویان میگوید "شما هیچ چی نمیشین"، این استاد در بخش منفی "والد کنترل کننده و مستبد" قرار دارد (و احتمالاً خود او در کودکی چنین جملهای را از والدین خود یا جانشینانش شنیده است). نمود دوم "والد" به نام "والد مهربان و حمایتگر" شناخته میشود. گاهی اوقات والدین از کودکان خود مراقبت میکنند، وقتی خسته هستند آنها را در آغوش میگیرند، زخمهای آنها را پانسمان میکنند، به آنها آب و غذا میدهند و ... هر گاه چنین رفتارهایی را تکرار میکنم، در "والد مهربان و حمایتگر" هستم. باز هم نباید فریب نام زیبای این حالت نفسانی را خورد، چرا که "والد مهربان و حمایتگر" هم بخشهای مثبت و منفی دارد. گاهی اوقات حمایت نابجا مانع رشد فیزیکی و روانی کودکان میشود. نمونهی بارز چنین اتفاقی را میتوان در کودکانی که بیش از اندازه از کمک و حمایت والدینشان برخوردارند مشاهده کرد. چنین کودکانی معمولاً به اصطلاح عامه "بیدست و پا" بار میآیند! در مقالهی بعدی به "کودک درون" خواهیم پرداخت. این 3 بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد.
این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سرو کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است. این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری، بایدها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند. • فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست. در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که 3 بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه و تحلیل متعادل نگه دارد. من بالغ و من کودک دائم در حال جنگ هستند و نباید هیچ یک از آنها را کشت بلکه مهم این است که هر کدام در جای مناسب خود مورد استفاده قرار گیرند. این مباحث از وبلاگ مثبت من اقتباس شده است.
باغبانت مهربان و ماهر است.هوشیار و صبور است.او برکت خاک است و مهر زمین و مهربانی بهار و نوازش باران و عشق آفتاب.
ناز انگشت های بارون او
باغت می کنه،
میون جنگلا
طاقت می کنه...
فرایند نوشتن با دست راست و چپ: این فن به همه کمک میکند تا کودک درون خود را تجربه کنند و به سطوح ژرفتری از احساسها و خاطره ها برسند. کودک خردسالی را مجسم کنید که تازه دارد می آموزد بر روی کاغذ خط بکشد و میکوشد که مداد را در دستش نگاه دارد. بسیاری از افراد بالغ و تحصیلکرده وقتی نوشتن با دست آموزش نیافته شان را آغاز میکنند املا و دستور زبان آنها نیز شبیه کودکی خردسال میشود، چرا که در این هنگام با آن بخش از مغز و روان تماس پیدا میکنیم که کودک در آن سکنا دارد.
بچه ها از طریق بازی می آموزند، از طریق بازی کشف میکنند و به حد و مرزهایشان پی میبرند. لزومی ندارد کسی لذت بازی خلاق را به کودکان بیاموزد. بازی خلاق یکی از تواناییهای ذاتی انسان است.
یک دسته کاغذ سفید،یک دسته کاغذ کاهی،ماژیکهای رنگی،مداد شمعی یا مداد رنگی،گل مجسمه سازی یا خمیر بازی،قیچی ،تقویم یا سررسید نامه شخصی،مجلات عکس دار،چسب،دستکش نایلونی تا بتوانید انگشت خود را در جوهر فرو ببرید و نقاشی کنید. پاکتهای کاهی تا از آنها نقاب یا ماسک درست کنید. نی و یک ظرف کوچک کف صابون برای حباب بازی، نوار موسیقی و پخش صوت، نوار خالی و ضبط صوت،و یک دفتر چون شاید بخواهید تمرینها را در یکجا نگاهداری کنید.
مطالب زیر که به صورت دنباله دار خواهند آمد به شیوه ای طراحی شده اند که بتوانید در فضایی ایمن تجربه های دست اولی از کودک درون خود به دست آورید. از طریق نقاشی، نگارش و هنرهای خلاق و بازی، ندای کودکی را که در درون شماست خواهید شنید، نیازها و آرزوهایش را کشف خواهید کرد.
1– حالت من کودک
کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید و با تامین بودن ، می خندد.... و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به اشکال مختلفی ادامه می یابد.
سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:
1 – هرگز از لذت جویی سیر نمی شود.
2 – آینده را نمی بیند.
3 – خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد.
احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من کودک است. این بخش از شخصیت فرد را وامی دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد.
تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و... ندارد....
2– حالت من والد
در سالهای اولیه کودکی ( مخصوصا 5 سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده یا یاد داده می شود.این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی در حالت من والد کودک ثبت می گردد و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد.
شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کار است و کار و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند. این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.
اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. جلسات متعدد دارند. قرارهای متعدد دارند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند.
دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.
( فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.)
3 – حالت من بالغ
این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.
این بخش شخصیت است که :
• تجزیه و تحلیل می کند.
• آینده نگری می کند.
• میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند.
• احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.
هر چند که یکی از وجوه شخصیتی در اشخاص بارزتر و غالب است. ولی افراد در مکان ها و زمان های مختلف از یکی از وجوه شخصیت خود بیشتر استفاده می کنند. این که کجا از کدام وجوه شخصیت بهره مند شویم اصلی است که می تواند به موفقیت افراد کمک کند. مثلا هنگامی که شما به اتفاق خانواده به پیک نیک می روید من کودک شماست که می تواند بارزتر باشد تا شما از این با هم بودن لذت بیشتری ببرید. ولی هنگامی که موضوعی باعث ناراحتی شما شده است باید من بالغ شما مورد استفاده قرار گیرد تا با تعقل اوضاع را سر و سامان دهید. در تصمیم گیری های مهم زندگی این من بالغ است که باید با درایت و بررسی و منطق تصمیم شایسته را بگیرد. نکته بسیار مهم این است که باید من والد را از من بالغ جدا کنید چون بسیاری از مواقع این من والد است که بر شخصیت ما حاکم است در حالیکه تصور ما این است که من بالغ حاکم و بارز است. در مقاله بعدی من والد یا والد درون کامل تر معرفی می گردد.
Design By : Pichak |