سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

نوشته زیر آخرین مطلب ارائه شده از کتاب نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان اثر شینودا بولن می باشد که در آن به تحلیل روانشناسی شخصیت زنان در قالب خدابانوان اساطیری یونان پرداخته شده است. در اینجا، پیرو مطالب ارائه شده در گذشته و در تکمیل بحث ایزد بانوان باکره به بررسی آرکتایپی هستیا (الهه معنویت و روحانیت) که در فصل ششم کتاب مذکور بیان گردیده است، می پردازیم:

 

هستیا: خدابانوی آتشکده و معابد، زنی دانا، خاله و عمه دوشیزه

 

هستیا نخستین فرزند ریا و کرونوس و خواهر ارشد نسل اول المپ ها و خاله و عمه دوشیزه نسل دوم می باشد.

او یکی از سه ایزد بانوی باکره ایست که آفرودیت (ایزدبانوی عشق) هرگز نتوانست در او راه یابد و او را اغوا و تحریک کند. او نیز همچون آتنا و آرتمیس دارای وجه یگانگی با خویشتن بود و هرگز قربانی اعمال و امیال دیگران نشد و این توانایی را داشت تا بی هیچ پریشانی و آشفتگی بر اهداف خویش متمرکز بماند.

 از آنجا که هستیا در هیچ یک از ماجراهای عاشقانه و رزمی اسطوره های یونان نقش فعال نداشته است، وجودش بیش از هر خدابانوی دیگری نامرئی است. با این وجود حضورش در دل آتشین و گرم خانه ها، معابد و شهرها احساس می شد و همواره قابل احترام بود.

هستیا، خدابانوی آتشکده، به ویژه آتش شعله ور آتشدانی دایره وار و چنانچه گفته شد ناشناخته ترین المپی زمانه خود بود که بنابر باور یونانیان بدون حضور و ورود او هیچ خانه و معبدی تقدس نمی یافت. در واقع آنان وجود هستیا را موجب روحانیت اماکن و فراهم آورنده معرفت، گرما و حرارت زندگی می دانستند.

بر همین اساس بسیاری از آداب نیاشی که در آتش متجلی است نماد دعوت به حضور و وجود هستیا در زندگی می باشد. برای مثال در آداب یونانیان باستان هنگام وصلت یک زوج، مادر عروس مشعلی را با آتش خانه خود روشن می کرد و آنرا به خانه زوج جوان می برد تا با روشن شدن اولین آتش و ورود هستیا، به آن خانه تقدس بخشد.

چنانچه گفته شد در اساطیر، حضور هستیا در خانه و معابد برای تداوم زندگی امری اساسی بود که به زندگی معنویت و روحانیت می بخشید. این معنویت و تأثیر کیمیاگرانه حضور هستیا در بسیاری از امور زندگی یک زن تداعی دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره شده است:

 

_ هوشیاری هستیا از نوع تمرکزیافته است که موجب تأمل او بر تجارب درونی و فردیش می گردد . از این رو غالبا به دنبال آرامشی است که آنرا در خلوت خویش می یابد.. به علاوه از آنجا که روش اداراکی او از طریق نگاه به درون و حس غریزی می باشد لذا حضورش در زندگی یک زن او را قادر می سازد تا با ارزش های درونی پیوند برقرار کرده و آنها را به وضوح تشخیص دهد.

_ برای یک زن هستیایی انجام امور خانه به خودی خود پر معناست و رضایت خاطرش را به همراه دارد. او بدین وسیله به آرامش و صلح درونی دست می یابد درست مانند زنی روحانی که هر کرداری را خدمت به خدا می داند و پایان هر کاری برایش با رضایت درونی همراه است.

_ او نگران گذران زمان نیست، با آرامشی صبورانه در کار خود غرق می شود و از انجام آن لذت می برد. حضور هستیا در یک زن و در مقام نگاهدارنده آتشکده، موجب می گردد زن از طریق آن به درون خود و نیز خانه اش نظم و ترتیب دهد و با انجام کارهای روزمره خانگی به حس هماهنگی درونی نایل شود.

_ تمایل هستیا به محیط های مذهبی و روحانی می باشد و در آنها شکوفایی دارد. بیشتر در کمال گمنامی و بدون مزاحمت برای دیگران به عبادت و حفظ آداب اجتماع روحانی خود می پردازد. با حضور او، زن از قید وابستگی به انسان ها، نتایج کارها و نیز مایملک و مقام و قدرت رهاست.

به گفته تی.اس.الیوت:

"او رها از امیال روزمره،

 آسوده از کردار و رنج ها

 آزاد از ضرورت های بیرونی و درونی

 اما محصور شده در حسی از متانت، چون نوری متحرک و ساکن است."

_هستیا بیان مرکزیت درون است; منبعی درونی که برغم اغتشاشات بیرونی و آشفتگی و یا حتی هیجانات عادی روزمره، به زن حس استواری می بخشد. با حضور او زندگی زن آغشته به معنا و معنویت می شود و از این طریق ا حس پیوند و یگانگی با کل هستی و خلقت را تجربه می کند.

 

هستیا در مقام یک کهن الگوبازمانده معبد هستیا

هستیای خردسال بسیار مطبوع و بی دردسر است، کودکیش بدون کوچکترین لجبازی و خودسری سپری می شود. چنانچه به حال خود رها شود قادر است بدون راهنمایی دیگران خود را سرگرم می کند.

هستیای کوچک طبعی آرام و خود بسنده دارد. مواقعی که اذیت می شود یا آسیب می بیند، می تواند به اتاق خود برود و در تنهایی تسکین یابد. او کمتر توجه دیگران را به خود جلب می کند نیز کمتر باعث واکنش های شدید در دیگران می شود.

دختر هستیایی در دوران بلوغ، خود را از هیجانات عاطفی دور نگه می دارد و بی نیاز از دیگران است. اغلب این دوران برای او ارمغان آور تعمق در عوامل دینی و روحانی می باشد، چنانکه احتمالا با جدیت به این عوامل می پردازد و خود را وقف آن می سازد.

هستیایی مطلق تمایل چندانی به دانشگاه رفتن ندارد، زیرا میل به پیشرفت عقلانی، یافتن شوهر و یا کسب تخصص حرفه ای جز نیازهای او نمی باشد و تنها با حضور خدابانوان دیگر است که این انگیزه ها در او شکل می گیرد.

او معمولا زنی درونگراست که از تنهایی لذت می برد، از این رو آرامش و حجب دو خصیصه ایست که در زن هستیایی یافت می شود. او مشخصا فاقد توانایی اظهار وجود است و حتی در مواقعی که احساساتش در واکنش به بی حرمتی دیگران جریحه دار می شود، سکوت می کند. همسانی با هستیا ابراز احساسات از راه های مستقیم را در زن سرکوب می کند.از این رو علاقه و محبت خود را به شیوه های غیر مستقیم و احتمالا با اعمال مهربانانه نشان می دهد.

برای قدرت ارزشی قائل نمی شود و انگیزه جاه طلبی و شهرت نام در او وجود ندارد از این رو غالبا به کارهای سنتی زنانه و حرفه های دفتری می پردازد و اصولا در مشاغلی که به بردباری و استواری نیازمند است بسیار پیشرفت دارد.

والدین

دختر هستیایی در شرایطی که زندگی خانوادگی پر از مشکلات و درد است و یا مجبور به بودن در محیطی غریبه و نا آشناست، غالبا در پی تسکین خود به درون پناه می برد و بسیار منزوی و بیگانه با خواهران و برادران و والدین خود زندگی می کند. سعی می کند کمتر مورد توجه قرار گیرد و به کار دیگران دخالت نکند و حتی در جمع تنهایی می آفریند. لذا همچون خود هستیا بدون نقاب شخصیتی است.

اما محیط خانوادگی  سالم و والدینی حمایتگر موجب میشود که او شخصیتی اجتماعی تر و پذیرفته تری را در خود پرورش دهد و مطبوع تر و صمیمی تر به نظر می آید. اگرچه او همواره به ذات هستیایی خود، به حس استقلال و عدم پیوند با دیگران و نیز به هماهنگی که حاصل ثبات درونیش است، وفادار می ماند.

پرورش هستیا

داشتن تنهایی بی دغدغه و آرام، انجام صبورانه کارها، مرتب کردن و منظم کردن خانه و احساس لذت از نظم ایجاد شده همه و همه موجب حضور این کهن الگو در شخصیت یک زن می گردد و برای چنین حضوری، تمرکز بر هر کاری ضروری است.

هر زنی در هر مرحله از زندگی می تواند هستیا را به درون خویش دعوت کند و اوقاتی را با او بگذراند. چنین دعوتی مستلزم اینست که او وقت و فضای لازم را به خود اختصاص دهد، ایجاد مکانی مقدس در منزل و تمرینات خودیابی، هستیای درونگرای متمرکز را بیدار کرده و به او توان می بخشد.

به علاوه بسیاری از تنهایی های اجباری که غالبا در حس فقدان، سوگ، عزلت و اشتیاق شدید برای بودن با دیگران تجربه می کنیم موجب بازیابی هستیای درون می گردد.

همسر و فرزندان

این زنان غالبا جذب مردانی با این ویژگی ها می شوند:

·         مردانی که خواستار زنانی آرام، پذیرا و خود بسنده اند

·         مردانی که از دیدشان زنان به دو گروه مقدس و فاسد تقسیم می شوند. این مردان اغلب با زن مقدس ازدواج می کنند و بعدها با گروه دوم رابطه برقرار می کنند.

·                    مردان هرمسی که اغلب در دنیای بیرون از خانه به سفر و دادوستد و تجارت مشغولند و گرم و شعله ور نگه داشتن آتش خانه خود را از همسر خود طلب می کنند.

چنین زنی با غالب سنتی زن خوب وارد زندگی می شود. در مراقبت از منزل کوشاست و به دنبال آرزوهای جاه طلبانه برای خود و همسرش نیست از این رو نه با او به رقابت می پردازد و نه به عیب جویی و شکایت از او بر می خیزد.

برای رضایت عاطفی محتاج مردان نیست. اگرچه زندگیش بدون مرد دگرگون می شود، اما معنویت و مقصود خود را از دست نمی دهد.

زن هستیایی، به خصوص اگر قدری هم دیمیتر داشته باشد، مادری فوق العاده می شود. اما گاها گرایشش به درون موجب فاصله گیری او از فرزندانش می شود.

فرزندان زن هستیایی نیازی به سرکشی و مقابله و فرار از خانه ندارند. چرا که او با ذهنیتی پذیرا به مراقبت از فرزندان خود می پردازد، آرزو های جاه طلبانه برایشان ندارد  و به همین خاطر آنها را آزاد می گذارد تا راه خود را بیابند.

مادر هستیایی در مواظبت و نگهداری از فرزندان برای ایشان خانه ای پر از آرامش و امنیت فراهم می آورد. اگرچه غالبا ارتباط سالمی با فرزندان خود دارد اما چنین مادری در کمک به فرزندان برای حل مشکلات اجتماعی شان و یا انتخاب راه های پیشرفت حرفه ای و مادی موفق نیست.

میانسالی و کهنسالی

زندگی زن هستیایی در میانسالی راه خود را پیدا کرده است. چنانچه ازدواج کرده باشد، خانه داری برایش نقشی ارضا کننده و محبوب است و اگر مجرد باقی مانده باشد از تجرد خود راضی است و در پی مردان نمی باشد وچنانچه وارد محیط کار شده باشد بخش جدایی ناپذیر فضای کاری خود می شود و به آرامی به انجام وظایف خود می پردازد.

میانسالی برای این زنان اغلب آن مرحله از زندگی است که رسما وارد حیطه مذهبی می شوند، تحولی طبیعی که نتیجه وفاداری آنان به پیمانی عمیق و دیرینه در قلبشان می باشد.

زنان هستیایی در دوران بیوگی یا طلاق غالبا در رویارویی با دنیای مادی شکست می خورند و گاها  مجبور به امرار معاش با درآمدی بسیار محدود می شوند. اما با این حال این زنان در معنویت و روحانیت بسیار غنی هستند و بدون هرگونه افسوس در زندگی و یا هراس از مرگ سال های پایانی زندگی را در تنهایی سر می کنند.

مشکلات روانی در هستیا

هستیا در مقام کهن الگوی خرد درونی فاقد هر گونه جنبه منفی است. از این رو او غالبا دارای مشکلات روانی معمول نمی باشد با این وجود او نیز مشکلات خاص خود را داراست.

برای مثال عدم توانایی او در ابراز وجود و برقراری روابط اجتماعی، فقدان حس عاطفی، درون گرایی و انزوا و نداشتن نقاب شخصیتی از جمله مشکلاتی است که زن هستیایی با آنها درگیر می باشد. چنین زنی برای رشد در ورای نمونه رفتاری هستیا مستلزم آنست که عواطف و علاقه خود را نسبت به نزدیکان نشان دهد، برای بیان خود در اجتماع و همزیستی با اعضای آن نیازمند آزمودن نقاب های شخصیتی متعددی است تا با استفاده از آنها خود را به دیگران بنمایاند و سرانجام آن را که از همه طبیعی تر است، برای احضار در اجتماع کشف کند.

علاوه بر نقاب شخصیتی، زن هستیایی به کسب توانایی برای ابراز قاطعانه وجود خویش نیازمند است; برای ارتباط با دیگران باید بخش فعال شخصیت خود را به کار گیرد و نیز در اجتماع از خود دفاع کند. برای این منظور زن هستیایی باید جنبه های دیگر روانش را به کار گیرد تا شخصیتی فعال تر، گویاتر و قاطع تر شود. او می تواند در دستیابی به این جنبه های روان، از آرتمیس و آتنا و یا از آنیموس بخش مردانه شخصیت زن یاری طلبد.

وجود آنیموس هرمسی (خدای سخنوری) در کنار هستیا، که هستی درونی یک زن را تشکیل می دهد،موجب ارتباط وی با دنیای بیرون می گردد. با داشتن آنیموس هرمسی، او می تواند بسیار مؤثر و توانا باشد و در وضعیت های رقابت جویانه از منافع خود دفاع کند.


نوشته شده در پنج شنبه 87/1/15ساعت 1:23 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

چند ساعت قبل خوندن رمان «روح ماه خداوند را ببوس» اثر مصطفی مستور را شروع کردم و الآن که تموم شده حیفم اومد این کتاب رو معرفی نکنم.روح ماه خداوند را ببوس

داستان در رابطه با یک دانشجوی دوره دکتری هستش که علی رغم زمینه مذهبی که داره طی مطالعات جامعه شناختی خود در وجود خدا و نظم مدبرانه طبیعت دچار تردید می شه و چقدر قشنگ آخر داستان خدا را حس می کنه.

اینجا جملاتی از کتاب رو براتون نوشتم، که البته مشابهشون توی این داستان کم نیست، تا اگر شما هم مثله من از خوندن چنین جمله هایی لذت می برید حتما زمانی رو برای مطالعه این کتاب صد و دوازده صفحه ای اختصاص بدهید.

  

روح ماه خداوند را ببوس

 

گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه. در تجربه خداوند، بر خلاف تجربه طبیعت که قانوناش بعد از آزمایش بدست می آد، اول باید به قانون ایمان بیاری و بعد اون رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمون ها بیشتره. یعنی که هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هرچه بیشتر به اون ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.... این یک رابطه دوطرفه است.خداوند بعضی ها نمی تونه حتی یک شغل ساده واسه مؤمنش دست و پا کنه یا زکام ساده ای رو بهبود بده چون مؤمن به چنین خداوندی توقعش از خداوندش از این مقدار بیشتر نیست. خداوند اون شبانی که با موسی مجادله می کرد البته با خداوند موسی و ابراهیم همسنگ نیست البته خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش می ره یا تیغ بر گلوی فرزندش می کشد البته که از خداوند آن شبان بزرگتره و قوی تره اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی (ع) به طرز عجیبی کوچیکه. اگه ابراهیم برای تکمیل ایمانش محتاچ معجزه بازسازی قیامت بر روی زمین بود یا موسی محتاج تجلی خداوند بر طوره، علی لحظه ای در توانایی و اقتدار خداوندش شک نکرد و همواره می گفت اگر پرده ها برچیده شوند ذره ای بر ایمان او افزوده نخواهد شد. خداوند علی بی شک بزرگترین خداوندی است که می تونه وجود داشته باشه. ما اگه بتونیم تنها به گوشه ای از دامن علی چنگ بیندازیم رستگار شده ایم، اما برای کسی که ایمان نداره متأسفانه خدایی هم وجود نداره.

 

 

هستی لایه لایه است. تو در تو و پر از راز و البته پیچیده، برای درک اون باید خوب بود... من فکر می کنم هر کس در هر موقعیتی می دونه که خوب ترین کاری که می تونه انجام بده چیه. اما مشکل زمانی شروع میشه که انسان نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی او راه را کمی محو کرده. اگه در موقعیت دوم هم انسان نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریک تر میشه. وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزار تا انتخاب خوب برمی گزینیم وضع اونقدر آشفته و تاریک کی شه که انسان حتی نمی تونه یک قدم هم به جلو برداره. شبیه قدم زدن در مه می مونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیشتری پیدا می کنه. خوشبختانه هستی اونقدر سخاوت داره که دایم یک فرصت و یک شانس دیگه به شما می ده تا دوباره از صفر شروع کنید. اما اگه شما در برابر موقعیتی، خوب رو انتخاب کنید راه اندکی وضوح پیدا می کنه. در موقعیت بعدی احتمالا با شرایط پیچیده تری مواجه خواهید شد که باز هم باید انتخاب کنید. این انتخاب ها مثل دالانی هزار تو همیشه در مقابل شما قرار دارند. با هر انتخاب سرعت شما بیشتر و بیشتر میشه. هر انتخاب درست شتاب شما رو بیشتر می کنه تا اونجا که با سرعت نور هم می تونید پیش برید در مقابل، هر انتخاب بد از سرعت شما کم می کنه.اون ها که دائم به انتخاب های بد دست می زنند وضع تأسف باری پیدا می کنند اونقدر کند میشند تا کاملا متوقف میشن و بعد شروع می کنند به فرو رفتن. اونقدر فرو میروند تا اینکه به کلی دفن میشن. برای این آدم ها هم البته  فرصتی هست اما اون ها مجبورند مدتی رو صرف این کنند تا از اعماق، خودشون رو به سطح برسونند. زندگی مواجه ابدی انسان است با این انتخاب ها.

 و یا این جمله ها که...!

 

 ...هرچه می نوشمت تشنه ترم ای عطش آورترین آب! ای تلخ ترین شیرینی! ای سبک ترین سنگینی! تو غمناک ترین شادی زندگیم هستی. تو شادی بخش ترین اندوه هستیم هستی. ای اتفاق ساده پیچیده! چرا مرا نمی سوزانی ای سردترین شعله هستی! ای پر سنگین رها شده از گمنام ترین پرنده مهاجر هستی! شهر پرنده ها کجاست؟

 

 

...توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکی ها، دل یکی آتیش گرفته.از روی بام هم که نیگا کنید می بینید که از پنجره یکی از همین خونه ها آتیش می ریزه بیرون. دل یکی آتیش گرفته.تو اومدی اما کمی دیر. از ته یک خیابون دراز. مث یک سایه نگرانی . کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و دل یکی رو آتیش زدی... دل یکی اینجا داره خاکستر می شه. کمی دیر اومدی اما یک راست رفتی سروقت دل یکی و دست کردی تو سینه اش و دلش رو آوردی بیرون و انداختی تو آتیش و بعد گذاشتیش سره جاش. واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و داره خاکستر میشه. یکی داره تو چشات غرق می شه. یکی لای شیارهای انگشتات داره گم می شه. یکی داره گر می گیره. دل یکی آتیش گرفته. کسی یک چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه... یکی هوس کرده بپره تو دستات و خودش رو غرق کنه. یکی می خواد نگات کنه. نه، می خواد بشنفتت. می خواد بپره تو صدات. یکی می خواد...

 

 


نوشته شده در شنبه 87/1/10ساعت 2:17 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

                                                                  

روابط با همسر و فرزندان

برای زن آرتمیسی ازدواج در سنین جوانی، آنگاه که او درگیر حرفه و یا آرمان خویش است، اندیشه ای بعید به نظر می آید. به علاوه قرار گرفتن در یک زندگی خانوادگی برای او که پر تحرک و فعال است، کشش ندارد از این رو شاید او هرگز ازدواج نکند. در زندگی زن آرتمیس رابطه زناشویی غالبا از کیفیتی مساوی بر خوردار است اگرچه اصرار و پافشاری وی برای استفاده از نام فامیل خودش پس از ازدواج همچنان بر استقلال و روحیه جدایی طلبیش از مردان اشاره دارد.

اگر زن آرتمیسی نتواند در علایقی چون کوهنوردی، اسکی و غیره با جفت خود سهیم شود، احساس می کند که بخش مهمی از رابطه اش را از دست داده است. از این روست که کشش او به سوی مردان آپولو تایپی است که نقش همتای مذکر او را بازی می کنند چرا که پیوند این دو غالبا با علاقه دو طرف به فعالیت های ورزشی در طبیعت همراه است.

همسری که آرتمیس را در اهدافش یاری و تشویق نکند و با عیبجویی وانتقاد نیرویش را تحلیل دهد، موجب ایجاد نوعی رابطه ناسازگار و ناقص در زنان آرتمیسی می شود اغلب همچنان ستیزه جو باقی می ماند و به کار خود ادامه می دهد اما روان وحرمت ذاتش تحت تأثیر این ناسازگاری در هم می شکند و سرانجام به غالب زنی که خواست شوهر است، در می آید.

زن آرتمیسی به ندرت در قالب مادر می گنجد و بارداری و شیر دادن به بچه ارضایش نمی کند.برای او که خواستار اندامی ورزیده، بلند بالا و یا پسرانه است، حاملگی امری نفرت انگیز می باشد.گرچه احساس غریزی مادر بودن به او دست نمی دهد با این وجود بچه ها را دوست دارد و چنانچه صاجب فرزند شود معمولا مادر خوبی می شود. او از آن دسته مادرانی است که حس استقلال و خودبسندگی را در فرزندشان پرورش می دهند اما در عین حال هنگام ضرورت تا پای جان برای دفاع از فرزندانشان می جنگند.

مادران آرتمیسی مشتاق زمانی هستند که کودکانشان مستقل تر شوند. اینجاست که پسران و دختران فعال و کنجکاو مادران آرتمیسی خود را، همراهان خوب خود می یابند. اما اگر مادر آرتمیسی کودکی وابسته و منفعل داشته باشد آنگاه با پافشاری در پرورش استقلال در چنین کودکی ممکن است حس وابستگی او را شدت بخشد. به علاوه امکان دارد کودک به خاطر نا توانی در ارضای خواسته های مادر آرتمیسی خود، احساس طرد شدگی کند.

میانسالی وکهنسالی

چنانچه گفته شد آرتمیس الگوی رفتاری زنان جوان هدف گرایی است که به تنهایی در پی خواسته های خود می روند، اما در سنین میانی زندگی این زنان دگرگونی هایی پدیدار می گردد و تعداد قلمرو های کشف نشده به حد اقل خود می رسد. تا آن زمان آنها یا در دستیابی به اهداف خویش موفق بوده، به ثباتی دست یافته اند و یا آنکه با شکست مواجه شده اند.

میانسالی برای این گروه از زنان شاید پیام آور تحولی درونی باشد، چراکه رویاها و تخیلات دوران یائسگی می تواند آرتمیس برونگرا را به سفری درونی بر انگیزد و در این سفر غالبا به کشف احساسات و امیال طرد شده خویش نایل می گردد و با همان حس کاوش زمان جوانی، این بار در گستره های روانی، روانشناختی و روحانی به ماجرا جویی می پردازد.

زن آرتمیسی در دوران پیری نیز خصوصیات آرتمیسی خود را حفظ می کند. تحرک جوانی او پابرجاست و هرگز آرام نمی گیرد. به بیانی دیگر در این دوران اندیشه و جسم او با هم در فعالیت اند.

نزدیکی و صمیمیت با جوانان و نیز توانایی جوان اندیشی همواره در او حفظ می شودکه این خود او را از احساس میانسال بودن در سنین میانه زندگی و نیز احساس پیری در دوران کهنسالی دور نگاه می دارد.

مشکلات روانی آرتمیس

همسانی با آرتمیس، احساس نیاز به پیگیری علایق و خواسته های شخصی را در فرد بر می انگیزد اما چنانچه این کهن الگو از تحقق واقعی و بیان راستین خویش باز ماند، زن آرتمیسی را مضطرب و در نهایت افسرده می سازد و این سرنوشت بسیاری از زنان آرتمیسی است که در تلاش خود برای همگونی با نقش های قالبی جامعه با شکست مواجه شده اند. در زیر ضمن بیان برخی از این مشکلات راهکارهایی هرچند مختصر در جهت رفع این مشکلات ارائه گردیده است:

تحقیر مادر و مادری

یکی از عمده ترین مشکلاتی که دختران آرتمیسی با آن مواجه اند، رابطه با مادرانی است که از نظر آنان ضعیف و منفعل هستند. احساس بی حرمتی و نیز عدم احترام نسبت به مادر،  آنان را بر این تصمیم می دارد که کوچکترین شباهتی به مادران خود نداشته باشند. تقلای آنان برای متفاوت بودن از مادر آنان را دچار دوگانگی می سازد لذا در پی نفی همگونی با مادر، در همگونی با زنانگی خود نیز دچار تضاد می شود. در این حال آنچه می تواند تا حد زیادی او را در رفع این مشکل یاری سازد، بازیابی حس مادر بودن و ارزش قائل شدن برای این نقش از زندگی اوست که شرح آن در مبحث ایزد بانوی آتنا آورده شده است.

انزجار از ضعف و عجز

از دیگر مشکلات زن آرتمیسی انزجار او از ضعف و عجز می باشد. این امر که در ابتدا به عنوان نقطه قوتی از وجود او تجلی میکند موجبات دوری او را از درگیری های عاطفی فراهم می آورد. از این روست که چنانچه مرد با ابراز نیاز به زن آرتمیسی از خود ضعف نشان دهد، او را حتی از خود منزجر می سازد و هیجان بودن با مرد را برای به نقطه پایان خود میرسد.

تمرکز بر خویشتن او را از توجه به احساسات انسان های اطراف باز می بارد. این بی توجهی غالبا موجب خشم و دوری دوستانش از او می شود. او چندان انگیزه ای برای راضی کردن دیگران ندارد و معمولا تنها به خواست خود آگاه است. از این رو به عنوان دختری لجباز و عاری از زنانگی شناخته می شود. او باید برای تغییر این شرایط دست به آگاهی زند. برای این منظور لازم است به گفته ها و نظرات دیگران توجه کند و خواسته های آنان را محترم شمارد.

فقدان حس ترحم

آرتمیس معمولا فاقد حس ترحم است که این خود از دیگر مشکلات روانی او محسوب می شود. این حس هنگامی در او شدت می گیرد که اعمال دیگران را در ترازوی مطلق سیاه و سفید خود ارزیابی کند. با این دیدگاه نه تنها عملی مطلقا خوب یا مطلقا بد تلقی می گردد که صاحب عمل هم با همین مطلق گرایی مورد قضاوت قرار می گیرد و لذا انتقام و مجازات دیگران برای زن آرتمیس موجه جلوه می کند.

برای تغییر وتحول در این نگرش او باید شفقت و همدلی نسبت به دیگران را در خود پرورش دهد که این خود نیازمند بلوغ سنی است. از این روست که بسیاری از زنان آرتمیسی آسیب ناپذیر و با اعتماد به نفسی قوی هنگامی که وارد مراحل بزرگسالی می شوند و خود با درد و رنج های زندگی روبرو می گردند، شفقت ودلسوزی را نیز می آموزند.

خشم ویرانگر

خشم ویرانگر آرتمیس با نماد گراز وحشی غالبا رو به سوی مردانی دارد که او را در زندگی حقیر شمرده اند و یا به ارزش های او در مقام یک زن بی احترامی می کنند. این ویرانگری که کنایه از ستیزه جویی زن آرتمیسی دارد، خود عاملی کلیدی در نابودی روابط او می باشد.

یک زن آرتمیس باید با بخش ویرانگر خویش رو برو شود و آنرا پیش از آنکه همه وجودش را فراگیرد و باعث نابودی روابطش شود ، متوقف سازد. این رویارویی با خشم درون شجاعت می خواهد زیرا در آن صورت است که زن می تواند ببیند چقدر به خود و دیگران آزار رسانیده است، آنوقت دیگر احساس قدرت و حقانیت نمی کند. در واقع تواضع و فروتنی درسی است که انسانیتش را به او باز می گرداند.

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/1/7ساعت 2:55 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

پیش تر در رابطه با ایزد بانوی آتنا به عنوان یکی از سه ایزدبانوی باکره توضیحاتی ارائه گردید. اینک در تکمیل بحث ایزد بانوان باکره به تبیین الگوی شخصیتی آرتمیس، ایزد بانوی شکار و ماه می پردازیم که در فصل چهارم کتاب نمادهای اسطوره و روانشناسی زنان اثر شینودا بولن به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.

آرتمیس، خدابانوی شکار و ماه، رقابتجو و خواهرایزدبانوی آرتمیس

آرتمیس که نام رومی او دیاناست، خدابانوی شکار وماه و دختر بلند بالا و دوست داشتنی زئوس و لیتو بود که با پیراهنی کوتاه بر تن، کمانی نقره ای در دست و ترکشی پر از تیر به پشت، تجسم تیرانداز و هدفگیری بی خطا بود. او همیشه با گروهی از حوریان و سگ های شکاری در جنگل ها و کوها به کشف و سیاحت می پرداخت و خدابانوی حیوانات وحشی بود از این رو او تداعی کننده ویژگی های بسیاری از حیوانات رام نشده است. شیر ماده نشان شکوه و لیاقت او در مقام یک شکارچی، گراز وحشی نشان جنبه ویرانگر و جود او و خرس نماد او برای نقش حمایتگرش از جوانان است.

در اسوره آماده است که آرتمیس نخستین فرزند متولد شده و خواهر دوقلوی آپولو، خدای خورشید، بود. که به محض به تولد، به مادر خود در فرایند زایمان پر درد و مشقت آپولو، برادر دو قلویش، یاری رساند از این رو خدابانوی زایمان و تولد نیز به شمار می آید.

لیتو که هنگام زایمان آرتمیس و آپولو به خاطر کینه توزی های هرا، زن رسمی زئوس، مجبور به پناه گرفتن در جزیره ای متروک شده بود در سن سه سالگی آرتمیس را برای ملاقات با پدر خود، زئوس، به کوه المپ برد. در این دیدار آرتمیس یک تیر و کمان، گله ای از سگ های شکاری، تعدادی حوری، پیراهنی کوتاه مناسب دویدن، کوه و صحرا، باکرگی جاودانه و نیز قدرت گزینش را از پدر خود درخواست کرد که البته تمام خواسته هایش از سوی پدر پذیرفته شد. بدین ترتیب با فرا رسیدن نیمه شب آرتمیس، سرشار از هیجان به خاطر موهبت های خود، با مشعلی در دست راهی شکار شد.

در اسطوره ها آمده که آرتمیس به کسانی که از او کمک می طلبیدند، مصمم و بی دریغ یاری می رساند و از آنها حمایت می کرد. در مقابل نسبت به کسانی که او را به طریقی می رنجاندند، بی رحم و سنگدل بود. او بار ها به کمک مادر خود شتافته است و این مشخصه ایست که هیچ خدابانوی دیگری آنرا ندارد.

یکی از حوادث عجیب و با مفهومی که در اسطوره آرتمیس وجود دارد ماجرای قتل غیر عمدی اوریون، شکارچی مورد علاقه آرتمیس، توسط او می باشد که با برنامه ریزی و نقشه آپولو صورت گرفت. در واقع  آرتمیس بدون اطلاع از حضور اوریون در مکان هدف با آپولو در اصابت تیر به هدف شرط بندی کرد و بدین ترتیب آرتمیس برای اثبات قدرت خود تیری افکند و نادانسته اوریون را به کشتن داد. بدین سان آرتمیس تنها مرد محبوب خود را قربانی طبیعت رقابتجوی خود کرد.

معبد آرتمیس

 

 آرتمیس در مقام یک کهن الگو

آرتمیس در مقام ایزد بانوی شکار و ماه تجسم روح آزاد زنان است. کهن الگوی او نیز زن را قادر به پیگیری هداف و انتخاب های خود می کند.

در مقام یک خدابانوی باکره، آرتمیس به کسی دل نمی باخت و بیانگر حس دست نخوردگی و کمال در خود می باشد.خصوصیتی که به زن قدرت می دهد تا مستقل از وجود مرد به کمال هستی دست یابد و بی نیاز از تأیید او در جهت علایق و خواسته های خوش گام بر دارد.

در جایگاه خدابانوی شکارچی، آرتمیس زنان را قادر  می سازد که بتوانند بر امور دلخواه خویش عمیقا تمرکز کنند. نیل به هدف، توانایی، رهایی از قید مردان و داوریهاشان و حمایت از مظلومان و زنان، ایجاد درمانگاه های ویژه زنان، برپایی کلاس های آموزش فنون دفاع از خود، جلوگیری از آزار و اذیت زنان و کودکان و همچنین مجازات کسانی که به چنین اعمالی دست می یازند، همه و همه از جمله جنبش های یک زن آرتمیسی می باشد.

خصوصیات آرتمیسی یک فرد در تمامی مراحل زندگی او نمود دارد، کودک آرتمیسی غالبا با کنجکاوی و دقت به اشیاء اطراف می نگرد و نقشی فعال و نه منفعل دارد. طبیعتی رقابتجو، مصمم، شجاع و نیز اراده ای در جهت پیروز شدن دارد و در راه رسیدن به خواسته اش محدودیتی برای خود قائل نمی شود.

او در پیگیری اهداف و اصول اخلاقی خود بسیار جدی است  و به شدت با بی عدالتی مخالفت می ورزد و در راه اصلاح آن گام بر می دارد. نامنفعل، لجباز و خواهان برابری با برادر خود می باشد. قادر به قبول نقش های سنتی زنانه نیست از این رو کله شق و دختری عاری از زنانگی شناخته می شود.

آرتمیس نوجوان امیال استقلال طلبانه و گرایش های جستجوگرانه دارد. دوران دانشگاه برای او سرشار از حس آزادگی و انگیزه های فراگیری است.

علایق زنان آرتمیسی گاه چنان شخصی، وقت گیر و به دور از مسیر معمول زندگی است که باعث فقدان روابط و موفقیت دنیوی او می شودبا این همه پیگیری آن رضایت درونی آرتمیس را فراهم می آورد. به علاوه از آنجا که آرتمیس زنی غیر سنتی است، کشمکش او با خود و تضاد با دیگران در او بالا می گیرد و باعث ایجاد موانعی بر سر راه تلاش هایش می گردد و خواسته ها و اهدافش خارج از محدوده محسوب می شود.

والدین زن آرتمیسی

زن آرتمیسی نسبت به خود احساس خوشنودی و رضایت دارد و از زن بودن خویش شادمان است. داشتن مادری مهربان چون لیتو و پدری حامی چون زئوس او را در تحقق بخشیدن به تواناییهایش یاری می رساند. برای زن آرتمیسی برخورداری از رضایت والدین و حمایت آنان در راه مبارزه و کسب موفقیت بسیار ضروری است.

برخلاف آنچه که در بالا گفته شد انتقاد والدین از رفتارهای متفاوت دختر آرتمیسی، مادری که طالب دختر بچه ای آرام است و همچنین مادری که انتظار تصدیق، مطیع بودن، کمک و طنازی از دختر خود دارد آسیبی جدی را برای او به ارمغان می آورد طوری که در نهایت او ترجیح می دهد از والدین خود دور شود و با افراد بزرگتر از خود در خارج از خانه همراه شود. مخالفت با اهداف و امیال این گروه از دختران شاید آنها را از اهداف خود باز ندارد اما در کارشان خلل وارد می کند.

دختر آرتمیسی اگر آن هنگام که برای انجام کار مورد علاقه خود به اجازه والدین نیازمند است، به خاطر دختر بودنش با مخالفت روبرو گردد حال آنکه برادرانش به آن کار دست می زنند، حتما به اعتراض و مبارزه بر می خیزد  و اگر اعتراض هایش به جایی نرسد، انزجار و خشم او را به انزوا می کشاند.چرا که مخالفت و مقاومت در برابر او، به اعتماد به نفس و حرمت ذاتش لطمه وارد می سازد.

دختر آرتمیسی رشد یافته در خانواده های مخالف معمولا در ظاهر حالتی جسورانه و معترض دارد اما در نهان آسیب دیده است. بی صبرانه منتظر روزی است که بتواند آزادی و استقلال یابد.

در چنین شرایطی او اغلب با تواناییهای خود در تضاد قرار می گیرد غالبا کارشکنی می کند، به طوری که تضادهایش بزرگترین دشمن او می شود. به نظر بسیار قوی می آید اما در عمق وجود درگیر احساساتی است که به او می گوید آنچنان که باید نیست، در برابر فرصت های زندگی درنگ می کند، به کمتر از آنچه که لیاقتش را دارد نایل می شود و حتی زمانی که به موفقیت دست می یابد، احساس نا هنجاری می کند.

پرورش آرتمیس

سؤالی که در اینجا مطرح می شود اینست که چگونه می توانیم آرتمیس درون را پرورش دهیم و یا انرا در خود تقویت کنیم؟

بی شک رشد وتحول در این زمینه نیز همچون سایر زمینه ها نیازمند اقداماتی اساسی می باشد، برای مثال برای زنی که روابط پی در پی با مردان دارد و در فواصل بین روابطش احساس بی ارزشی می کند، پرورش و رشد آرتمیس تنها زمانی ممکن می گردد که مردان را مطلقا رها کرده و ایده ازدواج کردن را به طور جدی کنار بگذارد. انجام چنین اقدانی نیازمند شهامت رویارویی با این امکان و نیز شاید حس یگانگی با خویشتن و کمال در خود می باشد.

برنامه های دسته جمعی ،گردش در طبیعت باعث بیداری آرتمیس وجود می شود.همچنین سفر های گروهی با اهداف زنانه به رشد و تحول کهن الگوی آرتمیس می انجامد. شرکت دختران در مسابقات ورزشی و اردوهای دخترانه، سفر به سرزمین های ناآشنا، زندگی و تحصیل در فرهنگ های بیگانه همگی تجاربی است که آرتمیس را رشد و پرورش می دهد.

روابط با زنان و مردان

زنان آرتمیسی با دیگر زنان احساس پیوند و همبستگی می کنند و دوستی با زنان دیگر را بسیار مهم می شمارند. در حیطه کاری زنان آرتمیس براحتی با شبکه  ای از زنان متحد می شود.به علاوه پیوستن به گروه های حمایت از زنان، ارتباط با زنان دیگر و حمایت از زنان جوانتر همگی بیانگر رابطه خواهر وار او با زنان می باشد.

زن آرتمیسی معمولا خود را با مردان برابر می داند، در موقعیت های متفاوت با آنها رقابت می کند نقش از پیش تعیین شده خود را در چامعه غیر طبیعی می انگارد و با آن به مخالفت و مبارزه می پردازد..

رابطه آرتمیس- آپولو( همتای مذکر آرتمیس و برادر دوقلوی او)، الگوی رفتار اغلب زنان آرتمیسی با مردان است.. چنین رابطه هایی به زناشویی هایی می انجامد که حالتی غیر جنسی و دوستانه به خود می گیرد، به طوری که هر یک از طرفین برای دیگری حکم بهترین دوست را پیدا می کند.

در کنار این نوع رابطه الگوی رفتاری دیگر برای زنان آرتمیسی، پیوند با مردانی مهربان و حمایتگر است. آرتمیس همیشه به آغوش چنین مردی باز می گردد چرا که این مرد به او حساسیت و لطافت عواطف را می آموزد.

زن آرتمیسی دلباخته مردانی توانا می شود اما چون نمی تواند حس رقابتجویی خود را از این رابطه دور نگاه دارد، غالبا باعث نابودی رابطه اش می شود. در مقابل او به مرد های سلطه گر هیچ رغبتی نشان نمی دهد، به نوع ارتباط مادر- پسر نیز بی علاقه است  و از مردانی که اصرار دارند کانون توجه زن باشند، پرهیز می کند و همانند خود آرتمیس از ایفای نقش ضعیفه در برابر مردان احساس بیزاری می کند.

اما مردانی که آرتمیس نمونه زن دلخواهشان است غالبا مجذوب آزادگی، قاطعیت و روح توانای او- خوصیاتی که در آن مرد رشد نیافته – می شوند و حس همزادی در آنها برانگیخته می شود. چنین مردانی خصوصیات تکامل نیافته خویش را در زنان آرتمیسی پیدا می کنند و مجذوب قدرت اراده و روح آزادشان می شوند و آنها را به خاطر همان خصوصیاتی که معمولا غیر زنانه انگاشته می شوند، می پرستند.


نوشته شده در چهارشنبه 87/1/7ساعت 1:18 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

روابط با زنان و مردان

 

زن آتنایی معمولا دوستان نزدیک مؤنث ندارد. فقدان حس همدردی با دیگر دختران و یا نیاز او به برنده شدن دوستی را برای آتنا نا ممکن می سازد و باعث نابودی روابطش می گردد. آتنا هیچ گاه احساس خواهر واری با زنان ندارد. او نه تنها به پیشرفت و ترقی خواهران خود یاری نمی رساند بلکه در بسیاری مواقع سد راهشان نیز می شود.

در مقابل رابطه دور و از بین رفته آتنا با زنان ، آتنا غالبا کشش بسیاری به سوی مردان موفق دارد. آنها مجذوب قدرتند و به جستجوی آن می روند. از موقعیت های گوناگون استفاده می کند تا کفایت و سخت کوشی خود را بر مردان آشکار سازد و از انجام هیچ کاری برای رئیس مذکر خود رویگردان نیست. همسر و همراه مردی کبیر بودن و فداکاری در حق او برای زن آتنایی به مفهوم احساس قدرت پیوند با مرد دلخواه است.

زنان آتنایی رابطه خوبی با آدم های ساده لوح ندارند. در مقابل مردان رویایی و آنهایی که به دنبال ارزش های غیر مادی هستند و نیز مردان دلرحم کوچکترین حس همدردی و تحملی نشان نمی دهند.

زن آتنایی غالبا خود مرد زندگیش را برمی گزیند. او مرد دلخواه خود را نشان می کند بعد با چنان ظرافتی پیش می رود که مرد ندانسته به سوی او کشیده می شود و فکر می کند که او خود زن را برگزیده است.

زن آتنا

روابط با همسر و فرزندان

زن آتنایی در قلمرو مغز و اندیشه زندگی می کند و بدنش را ماشینی در خدمت خود می بیند. او نه زنی حساس شهوانی است نه عشوه گر و رمانتیک. مردها را بیشتر در قالب دوستی یا استادی می پسندد و نه در قالب دلداده. معمولا در انتخاب همسر هوشیار است و مردی موافق و دمساز را برمی گزیند. در طرح و تدبیر روش پیشرفت و ترقی همسر خود شرکت می کند، در مواقع لزوم نیز مانع از واکنش های عجولانه و آنی همسر خود می شود.

غالبا در امور خانه با نهایت کفایت عمل می کند. ذهنیتی عملگرا دارد و به جزئیات امور توجه بسیار نشان میدهد. کنترل بودجه و وظایف دیگر هم برایش سهل است. مراقبت و پرورش فرزندان را به عنوان بخشی از وظیفه زناشویی خود به عهده می گیرد.

بر خلاف هرا زن آتنایی از حسادت های جنسی بری است. او زناشوییش را شراکتی می داند که به نفع هر دو طرف است. معمولا بسیار وفادار است و از همسر نیز انتظار وفاداری دارد، اما خیانت جنسی را با عدم وفاداری یکی نمی داد. زن آتنایی تا جایی که پیوند ازدواجش پابرجاست، می تواند وجود معشوقه های شوهر را توجیه کرده و بپذیرد. او چه خود طالب طلاق باشد چه همسرش با وضعیت خود به خوبی کنار می آید و احتمالا دوستی با همسر سابقش را حفظ می کند.

زنان آتنایی در نقش یک مادر آتنایی بی صبرانه مشتاق رسیدن فرزندانش به سن بلوغ است تا بتواند با انها صحبت کند، در انجام کارهای مورد علاقه شان به آنها یاری رساند . از داشتن فرزند پسر رقابت جو، برونگرا و تیز هوش و کنجکاو بسیار خرسند می شود و با دخترش چنانچه مانند او مستقل و از ذهنیتی منطقی بر خوردار باشد رابطه خوبی دارد حال آنکه از داشتن دختری سنتی چندان خشنود نیست.

ذهن عملگرای آتنایی برای فرزندان رویایی و خیال پرداز تحمل پذیر نیست. مادر آتنایی از فرزندانش انتظار دارد مطابق دستورات او عمل کنند، در زندگی بر عواطف و احساسات فایق آیند و همچون خود او سرباز خوبی شوند.

گرچه او غالبا قادر به بیان احساسات خویش نیست اما در حفظ ارتباطات خانوادگی و وقایع مربوط به خانواده و سنت ها کوشاست و رابطه اش با فرزندان و نوه هایش معمولا دوستانه و دلپذیر است.

میانسالی و کهنسالی

گذشت دهه های زندگی آبستن تغییرات چندانی برای زن آتنایی نیست. او در تمامی دوران زندگی پرتوان و فعال بوده از این رو به خاطر دستاوردهای گذشته اش در زندگی گاه میانسالی برای او بهترین دوران زندگی محسوب می شود. معمولا در این دوران وضعیت خود را می سنجد. همه امکاناتش را بررسی می کند و بدین ترتیب مسیر خود را می بیند و گذارش را برای ورود به دوره بعد تا اندازه ای هموار می گرداند.

زن آتنایی به هنگام بزرگ شدن فرزندان خود آنگاه که هر یک پی سرنوشت خود خانه را ترک می کنند به عزلت و غم نمی نشیند بلکه این را فرصتی برای انجام بهتر و بیشتر کارهای دیگر خود می داند.

پا به سن گذاشتن برای او به معنای کمبود نیست، برعکس، اعتماد به نفس و سلامت کلیش در این دوران از هر زمان دیگر بیشتر می شود و این در حالی است که زنان دیگر به اضطراب پیری و از دست دادن جذابیت و زیبایی دچار می شوند.

بیوگی برای او غیر منتظره نیست. او می داند که حد متوسط عمر زن بیشتر از مرد است و از آنجا که او احتمالا با مردی مسن تر از خود ازدواج کرده دوران بیوگی خود را نیز پیش بینی می کند و غافلگیر نمی شود و حرفه خانوادگی را به تنهایی ادامه می دهد و در خارج از خانه زندگی فعال و پر مشغله ای را دنبال می کند.

مشکلات روانی آتنا

اگر چه آتنای منطقی هرگز دچار گمگشتگی فکری و احساسی نمی شود و همیشه کنترل خویش را در دست دارد و در گیر عواطف و احساسات نا معقول نمی شود، انعطاف ناپذیر است و سنجیده و به دور از هیجان عمل می کند اما مشکلاتش از همین ویژگی های او سرچشمه می گیرد. یعنی پوشش مسلح و زره ای روانش رشد یک بعدی او را موجب گردیده  و او را از دیگر جنبه هایش که نیاز به پرورش دارد دور نگه داشته است.

چنین زنی تک بعدی است و فقط برای کار زندگی می کند. با اینکه از مصاحبت با دیگران لذت می برد اما از شور وشعف عاطفی و کشش شهوانی، صمیمیت و اشتیاق و سر خوشی زندگی بی بهره است او حتی از لحظات نا امیدی و یأس و اندوه هم که موجب نزدیکی با دیگران و درک نیاز پیوند با انها می شود، نیزمحروم است .

همسانی خالص با آتنا زن را از تجربه تمام و کمال عواطف انسانی دور می دارد، زیرا احساساتش به وسیله آتنا کاملا به درجه تعادل می رسد. آتنا زن را ورای حس غریزی نگه می دارد، به طوری که او نهایت هیچ یک از غرایز مادری، شهوانی و زایشی خود را حس نمی کند. او به حضور فعال کهن الگوی افرودیت(ایزد بانوی عشق) و هرا(ایزدبانوی زناشویی) در زندگیش نیازمند است چرا که در غیر این صورت این غرایز را بخشی از قرارداد زندگی و یا فعالیتی برنامه ریزی شده می داند. گرچه آتنا در بعد غرایز خود دارای عملکردی ضعیف می باشد اما چنانچه با پرورش سایر کهن الگوها وارد دنیای فعالیت های غریزی خود شود رموز آنرا به شیوه ای ماهرانه فرا می  گیرد. لذا حضور و پرورش سایر کهن الگوها او را قادر می سازد تا در زندگی و شخصیت یک بعدی خود تعادل همگونی را برقرار نماید. برای این منظور علاوه بر پرورش کهن الگوهای آفرودیت و هرا، زن آتنایی بیش از هر چیز نیازمند بازیابی حس مادر بودن و پرورش کودک درون خود می باشد: 

پرورش کودک درون

از آنجا که آتنا در هیئت زنی بالغ به دنیا آمد، او هرگز کودکی نکرد. یک زن آتنایی از همان اوان کودکی در پی یادگیری و باهوش شدن است و باورهای استواری دارد که گاها مشکلاتی را برای او به همراه دارد. از این رو او باید کودکی را که هیچ گاه نبوده، در خود باز یابد و به او اجازه بیان بدهد.

برای این منظور زن آتنایی می بایست در مواجه با تجربه های جدید برخورد شخص بالغ معقول را کنار بگذارد( برخوردی که از کودکی داشته است) و در مقابل چون کودک با چشمانی گشاده با زندگی روبرو گردد، همه چیز را از نو ببیند و کشف کند. و همچون یک کودک زمانی که مجذوب چیز تازه ای در زندگی می شود، همه وجودش در اختیار آن چیز قرار دهد.

او باید در بحبوحه بحران عاطفی تأمل کند و اجازه دهد دیگران یاریش کنند و به او آرامش بخشند. او برای بازیابی کودک گمشده درون نیاز دارد بازی کند، بخندد، گریه کند و نوازش شود.

بازیابی مادرایزدبانوی مادری

در اسطوره، آتنا ایزد بانوی بی مادری بود که تنها از داشتن یک پدر یعنی زئوس به خود می بالید و از وجود مادرش اطلاعی نداشت. از دید کهن الگویی زنان آتنایی از بسیاری جهات بی مادرند و نیازمند آنکه مادر خود را باز یابند و برایش ارزش قائل شوند تا بتوانند به خود اجازه مادر بودن بدهند.

زن آتنایی عموما با کهن الگوی دیمیتر( ایزدبانوی مادری) حس نزدیکی ندارد، حسی که برای تجربه عمیق و غریزی مادر شدن به آن نیازمند است. برای پرورش و بازیابی این حس با تفکری جدی در مورد بچه دار شدن، چه خود زن بر آن آگاه باشد چه نباشد کهن الگوی مادر بیدار شده به فعالیت می افتد و رشد می یابد. او می تواند با به تصور در آوردن حاملگی و داشتن فرزند دیمیتر درون را پرورش دهد. توجه به زنان باردار، به آغوش کشیدن نوزادان و توجه عمیق به کودکان نیز می تواند این کهن الگو را فراخواند. در این صورت شاید زن اتنایی بتواند از زاویه جدیدی به مادر خود، زنان دیگر و نیز خود بنگرد. تنها با این تغییر طرز تفکر است که روابط زن آتنایی دستخوش دگرگونی می شود.

یونانیان باستان در این رابطه بر رازی واقف بودند که ما نیز می توانیم از آنان بیاموزیم و در هنگام لزوم به کار بندیم: " با به تصویر درآوردن خدابانوان می توان آنها را در خویش برانگیخت."


نوشته شده در دوشنبه 87/1/5ساعت 9:34 عصر توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

<      1   2   3      >
Design By : Pichak