کانون مطالعاتی خانه توانگری
کتاب " نیمه تاریک وجود " رو می خواندم . بحث می کرد درباره سایه های شخصیت ما. سایه ها آن بخش هایی از شخصیت ما هستند که ما " نمی خواهیم باشیم " . آن بخش هایی که ما رو رنج میدن . و ما یک عمر ، از روبه رو شدن باهاشون طفره میریم. تمام وقت ، انرژی و فکر خودمون رو صرف پنهان نگهداشتن (سرکوب ) این سایه ها می کنیم . جرئت مواجهه با آنها را نداریم چون نمی خواهیم باور کنیم که ما نقص داریم و بیشتر از اونچه که بخواهیم کامل باشیم ، می خواهیم بی نقص ( خوب ) باشیم . در صورتی که اگر بخواهیم بی نقص حرکت کنیم ، اصلا حرکت نمی کنیم . ما باید در رو به روی این تاریکی ( قسمت سرکوب شده وجودمان باز کنیم ) و آن را در آغوش بگیریم تا " رها " شویم . وقتی بخش هایی از کتاب رو خواندم صبح شد و طلوع خورشید رو دیدم. نمی دونم چرا ، هشت کتاب سهراب رو باز کردم: پرده را برداریم بگذاریم که احساس هوایی بخورد. بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند . بگذاریم غریزه پی بازی برود . کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گلها بپرد . بگذاریم که تنهایی آواز بخواند. چیز بنویسد. به خیابان برود نوشته شده توسط زرین 21/6/87 ساعت 7 صبح
Design By : Pichak |