کانون مطالعاتی خانه توانگری
روابط با همسر و فرزندان برای زن آرتمیسی ازدواج در سنین جوانی، آنگاه که او درگیر حرفه و یا آرمان خویش است، اندیشه ای بعید به نظر می آید. به علاوه قرار گرفتن در یک زندگی خانوادگی برای او که پر تحرک و فعال است، کشش ندارد از این رو شاید او هرگز ازدواج نکند. در زندگی زن آرتمیس رابطه زناشویی غالبا از کیفیتی مساوی بر خوردار است اگرچه اصرار و پافشاری وی برای استفاده از نام فامیل خودش پس از ازدواج همچنان بر استقلال و روحیه جدایی طلبیش از مردان اشاره دارد. اگر زن آرتمیسی نتواند در علایقی چون کوهنوردی، اسکی و غیره با جفت خود سهیم شود، احساس می کند که بخش مهمی از رابطه اش را از دست داده است. از این روست که کشش او به سوی مردان آپولو تایپی است که نقش همتای مذکر او را بازی می کنند چرا که پیوند این دو غالبا با علاقه دو طرف به فعالیت های ورزشی در طبیعت همراه است. همسری که آرتمیس را در اهدافش یاری و تشویق نکند و با عیبجویی وانتقاد نیرویش را تحلیل دهد، موجب ایجاد نوعی رابطه ناسازگار و ناقص در زنان آرتمیسی می شود اغلب همچنان ستیزه جو باقی می ماند و به کار خود ادامه می دهد اما روان وحرمت ذاتش تحت تأثیر این ناسازگاری در هم می شکند و سرانجام به غالب زنی که خواست شوهر است، در می آید. زن آرتمیسی به ندرت در قالب مادر می گنجد و بارداری و شیر دادن به بچه ارضایش نمی کند.برای او که خواستار اندامی ورزیده، بلند بالا و یا پسرانه است، حاملگی امری نفرت انگیز می باشد.گرچه احساس غریزی مادر بودن به او دست نمی دهد با این وجود بچه ها را دوست دارد و چنانچه صاجب فرزند شود معمولا مادر خوبی می شود. او از آن دسته مادرانی است که حس استقلال و خودبسندگی را در فرزندشان پرورش می دهند اما در عین حال هنگام ضرورت تا پای جان برای دفاع از فرزندانشان می جنگند. مادران آرتمیسی مشتاق زمانی هستند که کودکانشان مستقل تر شوند. اینجاست که پسران و دختران فعال و کنجکاو مادران آرتمیسی خود را، همراهان خوب خود می یابند. اما اگر مادر آرتمیسی کودکی وابسته و منفعل داشته باشد آنگاه با پافشاری در پرورش استقلال در چنین کودکی ممکن است حس وابستگی او را شدت بخشد. به علاوه امکان دارد کودک به خاطر نا توانی در ارضای خواسته های مادر آرتمیسی خود، احساس طرد شدگی کند. میانسالی وکهنسالی چنانچه گفته شد آرتمیس الگوی رفتاری زنان جوان هدف گرایی است که به تنهایی در پی خواسته های خود می روند، اما در سنین میانی زندگی این زنان دگرگونی هایی پدیدار می گردد و تعداد قلمرو های کشف نشده به حد اقل خود می رسد. تا آن زمان آنها یا در دستیابی به اهداف خویش موفق بوده، به ثباتی دست یافته اند و یا آنکه با شکست مواجه شده اند. میانسالی برای این گروه از زنان شاید پیام آور تحولی درونی باشد، چراکه رویاها و تخیلات دوران یائسگی می تواند آرتمیس برونگرا را به سفری درونی بر انگیزد و در این سفر غالبا به کشف احساسات و امیال طرد شده خویش نایل می گردد و با همان حس کاوش زمان جوانی، این بار در گستره های روانی، روانشناختی و روحانی به ماجرا جویی می پردازد. زن آرتمیسی در دوران پیری نیز خصوصیات آرتمیسی خود را حفظ می کند. تحرک جوانی او پابرجاست و هرگز آرام نمی گیرد. به بیانی دیگر در این دوران اندیشه و جسم او با هم در فعالیت اند. نزدیکی و صمیمیت با جوانان و نیز توانایی جوان اندیشی همواره در او حفظ می شودکه این خود او را از احساس میانسال بودن در سنین میانه زندگی و نیز احساس پیری در دوران کهنسالی دور نگاه می دارد. همسانی با آرتمیس، احساس نیاز به پیگیری علایق و خواسته های شخصی را در فرد بر می انگیزد اما چنانچه این کهن الگو از تحقق واقعی و بیان راستین خویش باز ماند، زن آرتمیسی را مضطرب و در نهایت افسرده می سازد و این سرنوشت بسیاری از زنان آرتمیسی است که در تلاش خود برای همگونی با نقش های قالبی جامعه با شکست مواجه شده اند. در زیر ضمن بیان برخی از این مشکلات راهکارهایی هرچند مختصر در جهت رفع این مشکلات ارائه گردیده است: تحقیر مادر و مادری انزجار از ضعف و عجز از دیگر مشکلات زن آرتمیسی انزجار او از ضعف و عجز می باشد. این امر که در ابتدا به عنوان نقطه قوتی از وجود او تجلی میکند موجبات دوری او را از درگیری های عاطفی فراهم می آورد. از این روست که چنانچه مرد با ابراز نیاز به زن آرتمیسی از خود ضعف نشان دهد، او را حتی از خود منزجر می سازد و هیجان بودن با مرد را برای به نقطه پایان خود میرسد. تمرکز بر خویشتن او را از توجه به احساسات انسان های اطراف باز می بارد. این بی توجهی غالبا موجب خشم و دوری دوستانش از او می شود. او چندان انگیزه ای برای راضی کردن دیگران ندارد و معمولا تنها به خواست خود آگاه است. از این رو به عنوان دختری لجباز و عاری از زنانگی شناخته می شود. او باید برای تغییر این شرایط دست به آگاهی زند. برای این منظور لازم است به گفته ها و نظرات دیگران توجه کند و خواسته های آنان را محترم شمارد. فقدان حس ترحم آرتمیس معمولا فاقد حس ترحم است که این خود از دیگر مشکلات روانی او محسوب می شود. این حس هنگامی در او شدت می گیرد که اعمال دیگران را در ترازوی مطلق سیاه و سفید خود ارزیابی کند. با این دیدگاه نه تنها عملی مطلقا خوب یا مطلقا بد تلقی می گردد که صاحب عمل هم با همین مطلق گرایی مورد قضاوت قرار می گیرد و لذا انتقام و مجازات دیگران برای زن آرتمیس موجه جلوه می کند. برای تغییر وتحول در این نگرش او باید شفقت و همدلی نسبت به دیگران را در خود پرورش دهد که این خود نیازمند بلوغ سنی است. از این روست که بسیاری از زنان آرتمیسی آسیب ناپذیر و با اعتماد به نفسی قوی هنگامی که وارد مراحل بزرگسالی می شوند و خود با درد و رنج های زندگی روبرو می گردند، شفقت ودلسوزی را نیز می آموزند. خشم ویرانگر آرتمیس با نماد گراز وحشی غالبا رو به سوی مردانی دارد که او را در زندگی حقیر شمرده اند و یا به ارزش های او در مقام یک زن بی احترامی می کنند. این ویرانگری که کنایه از ستیزه جویی زن آرتمیسی دارد، خود عاملی کلیدی در نابودی روابط او می باشد. یک زن آرتمیس باید با بخش ویرانگر خویش رو برو شود و آنرا پیش از آنکه همه وجودش را فراگیرد و باعث نابودی روابطش شود ، متوقف سازد. این رویارویی با خشم درون شجاعت می خواهد زیرا در آن صورت است که زن می تواند ببیند چقدر به خود و دیگران آزار رسانیده است، آنوقت دیگر احساس قدرت و حقانیت نمی کند. در واقع تواضع و فروتنی درسی است که انسانیتش را به او باز می گرداند.
Design By : Pichak |