سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

"به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیرتر است از استخوان خوکی در دست جذامی."

                                                                                         حضرت علی(ع)

"استخوان خوک و دست های جذامی" یکی دیگر از شاهکارهای مصطفی مستور نویسنده کتاب "روح ماه خداوند را ببوس" می باشد که به حق عنوان بهترین رمان سال 83 رو به خود اختصاص داده است.

این نوشته از داستان هاى کوتاهى خلق شده است که در مجتمع مسکونى خاوران و در آپارتمان هاى جداگانه اى روى مى دهد، لیکن با ظرافتی هنرمندانه به یکدیگر پیوند خورده اند.  روند حرکتی داستان های مستور در این کتاب نقطه قوتی می باشد که بی شک در توانایی این اثر در جذب خواننده بی تأثیر نبوده است.

این داستان نمایی متضاد از نیکی ها و پلیدی های حاکم بر زندگی آدمی است، تضادی که به زیبا ترین شکل هویت و مفهوم  هر یک را در کنار دیگری و در تقابل با آن نشان داده است گویی هیچ نیکی ای جز در حضور پلیدی معنا نمی یابد...

در زیر قسمتهایی از داستان آورده شده است: 

با شما هستم! با شما عوضی ها که عینهو کِرم دارید تو هم می‏لولید. چی خیال کرده اید؟ همه‏تون، از وکیل و وزیرگرفته تا سپور و‌ آشپز و پروفسور، آخرش می‏شید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگ تون به خودتون برسید فاصله‏ی دو عددتون می‏شه صد. صدام رو می‏شنفید؟ می‏شید یک پیرمرد آب زیپوی عوضی بو گندو. کافیه دور تند نیگاش کنید. همین که دور تند نیگاش کردید می‏فهمید چه گَندی زده اید. می‏فهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست کرده اید. حالا با این عجله کدوم جهنمی‏قراره برید؟ قراره چه غلطی بکنید که دیگرون نکرده اند؟ واسای چی سر یه مستطیل یا مربع خاکی دخل هم رو در می‏آرین؟ بدبخت‌ها! شما به خودی خود بدبخت هستید دیگه واسه ی چی اوضاع رو بدتر می‏کنید؟ . .

 از یه طرف تا چشاتون به هم افتاد، اولین کاری که می‏کنید، یعنی آسون تری کاری که می‏کنید اینه که عاشق همدیگه می‏شید. لعنت به شما و کاراتون که هیشکی ازش سر درنمی‏آره. عاشق می‏شید و بعد ازدواج می‏کنید. صدام رو می‏شنفید! . . . ‏عاشق می‏شید و بعد عروسی می‏کنید و بعد بچه دار می‏شید و بعد حال تون از هم به می‏خوره و طلاق می‏گیرید. گاهی هم طلاق نگرفته باز می‏رید عاشق کس دیگه‏ای می‏شید. لعنت به هم‏تون. لعنت به همه‌تون ‏که حتی مث مرغابی‏ها هم نمی‏تونید فقط با یکی باشید....  

خیلی که توی این خراب شده باشید هفتاد هشتاد سال بیش تر نیست. لا مسبا اگه هفتصد سال می‏موندید چی کار می‏کردید؟ گمونم خون هم رو تو شیشه می‏کردید، گرچه همین حالاش هم می‏کنید. یعنی غلطی هست که نکرده باشید؟ به شرفم قسم هر کاری که خواسته اید کرده اید و اگه نکرده اید لابد نتونسته‏اید بکنید. مطمئنم از سردل سوزی و این جور چیزها نبوده که نکرده‏ین. حکماً عرضه‏ش‏رو نداشتید. همین دیروز تو روزنامه خوندم یارو واسای یک عوضی دوپای دیگه‏ی مث خودش زنش و بچه‏ی دو ساله‏ش رو گوش تا گوش سر بریده. گمونم اگه سه تا بچه هم داشت باهاشون همین کار رو می‏کرد. دنبال چی می‏گردید؟ آهای عوضی ها! آهای با شما هستم! با شما که هرکدوم‏تون فکر می‏کنید دهن آسمون باز شده و تنها شما از توش پایین افتاد‌ه‌ اید. اگه تا حالا کسی به‌تون نگفته من می‏گم که هیچ‌ اشغالی نیستید. من یکی که براتون و برای کاراتون تره هم خُرد نمی‏کنم. حیف این زمین که زیر پای شماست. حیف این زمین که توش دفن‌تون کنند. شما را باید بسوزونند. شما رو باید بسوزونند و خاکسترتون رو بریزند توی دریا...



نوشته شده در چهارشنبه 87/1/21ساعت 7:48 عصر توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

Design By : Pichak