سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

این حکایتُ تو کتاب ادبیات دبیرستانمون داشتیم و من زیاد یادش می افتم، نمیدونم هنوز تو کتاب هست یا نه!!!کوتاهه اما خیلی پربار. امیدوارم شما هم لذت ببرید

من این همه نیستم
اندر حکایات یافتم که شیخ ابو طاهر حرمی _رضی الله عنه_روزی بر خری نشسته بود و مریدی از ان وی عنان(افسار) خر وی گرفته بود اندر بازار همی رفت یکی آواز داد که این پیر زندیق(بی دین) آمد. ان مرید چون ان سخن بشنید از غیرت ارادت(شدت علاقه) خود قصد رجم(پرتاب سنگ) آن مرد کرد اهل بازار جمله بشوریدند. شیخ گفت مر مرید را اگر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم که از این محن(غم ها) باز رهی. مرید خاموش بود. چون به خانقاه خود باز رفتند این مرید را گفت آن صندوق را بیار. چون بیاورد درزهایی(کیسه ها) بیرون گرفت و پیش وی افکند. گفت نگاه کن از همه کسی به من نامه است که فرستاده اند. یکی مخاطبه ی <شیخ امام> کرده است و یکی< شیخ زکی> و یکی< شیخ زاهد> و یکی< شیخ الحرمین> و مانند این و این همه القاب است نه اسم و من این همه نیستم. هر کس بر حسب اعتقاد خود سخن گفته اند و مرا القابی نهاده اند. اگر آن بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد این همه خصومت چرا انگیختی؟


نوشته شده در یکشنبه 89/4/27ساعت 10:3 صبح توسط سوده کهرام نظرات ( ) | |

گذاشتن آخرین جلسه در وبلاگ مقارن شد با ولادت حضرت امیر(ع). "عیدتون مبارک" امیدوارم هر روز در طرز تفکر و شیوه نگرش به زندگی براتون عید باشه و زندگیتون غبار کهنگی و فرسودگی در افکار و اخلاق و رفتار نگیره.به قول آقای دکتر شیری امیدوارم دچار یبوست فکری و اسهال کلامی نشید.
میخوام قبل از آخرین مطلب تشکر کنم از زحمات آقای دکتر شیری و مهمانانشون که پیامبر گونه تابلوی راهنمایی شدند تو جاده زندگی ما برای رسیدن به معنا. از تک تک افرادی که برای این برنامه زحمت کشیدن دانشجویان همراه همیشگی آقای دکتر و همچنین کارکنان محترم فرهنگسرای سرو. امیدوارم که خداوند تو جاده زندگی همواره راهنما و پشتیبانشون باشه.

جلسه ششم و آخرین جلسه از سلسسله نشست‌های معنای زندگی با حضور آقای دکتر حسن عشایری و آقای دکتر علیرضا شیری برگزار شد.

موضوع این نشست سلامت در زندگی بود.

همه زندگی قابل پیش‌بینی نیست؛ آیا برای مابقی زندگی آنقدر واکسینه شده و مجهز است که از پس زندگی برآید؟!
واکسینه شدن تنها با خونه، ماشین، مدرک، رفاه و . . . امکان‌پذیر نیست.
باید محتوا داشته باشیم تا معنادار شویم.
انسان برای ماشین است یا ماشین برای انسان؟!!!
در شهر که نگاه میکنیم ماشین ها بیشتر حکایت از فرهنگ سازنده شان دارند تا فرهنگ راننده شان!!!
معنای زندگی را باید از افراد فرزانه آموخت.
از دانش تا فرزانگی مراحلی است:

مراحل فرزانگی

دانشمند شدن آسان است ولی مهم اندیشمند شدن است.
برای فرزانه شدن جوهر لازم است.
هرکس می‌تواند فرزانگی را از آن خود کند.
حماقت مقابل فرزانگی است؛ مثل سیانور می‌ماند چه یک ذره چه خیلی باعث مرگ می‌شود.
نبود حماقت و داشتن شعور باعث فرزانگی می‌شود.
اگر ملوان نداند کشتی باید کجا رود، هر بادی بیاید مخالف است.
باید هدف مشخص شود، مسیر باید روشن شود.
معنی دادن فقط علم نیست
پایان هوش، آغاز عشق است
کتاب‌ها همه بهانه است که زندگی کنیم و عشق بورزیم.

مکرمه قنبری سال 1307 در روستای دریکنده استان مازندران به دنیا آمد. جوشش درونی او برای خلق تصاویر از همان زمان کودکی، به صورت بازی با گل و خاک خود را آشکار می‌ساخت اما او تا سن 67 سالگی برای بیان احساسات خود از طریق نقاشی فعالیتی نکرد. میل هنری او از طریق دیگر کارهای هنری به ویژه آرایش عروس‌های دهکده بروز می‌یافت.رو آوردن مکرمه به نقاشی از بیماری گاو مورد علاقه‌اش آغاز شد. او گاو محبوبی داشت که برای چراندن آن مجبور بود روزانه مسافت طولانی‌ای را بپیماید. پس از چندی مکرمه بیمار شد و فرزندانش که نگران سلامتی مادر بودند بدون اطلاع قبلی او حیوان را فروختند. پس از آن زمان مکرمه بسیار غمگین شد و برای غلبه بر احساساتش به نقاشی پناه برد. او که حتی قادر به خواندن و نوشتن نبود، بدون هیچ گونه آموزش رسمی دست به نقاشی زد. اولین کارش را که پرتره‌ای از یک گاو بود، با گل و خاک روی سنگ نقاشی کرد. سپس تمام دیوارهای خانه، درها، کدوهای حلوایی و هر آنچه را می‌توانست به عنوان بوم نقاشی عمل کند، انباشته از طرح و رنگ کرد تا اینکه یکی از پسرانش در یکی از سفرهای ماهانه برای ملاقات مادر، از تهران برایش رنگ و کاغذ خرید.اکنون تمام خانه‌اش مملو از نقاشی‌هایی است که هر کدام راوی داستان تلخ و شیرین زندگی او به ویژه ماجرای ازدواجش به شمار می آیند. مکرمه همیشه به اینکه که چرا او را مجبور کردند در سن پایین همسر چهارم مردی میانسال شود، اعتراض می‌کرد.مکرمه در مصاحبه ای که با هالی، فیلمساز امریکایی انجام داد، درباره زندگی‌اش چنین گفت:«به مدت چهار سال تنها شب‌ها نقاشی می کردم و هرگاه میهمان ناخوانده‌ای سر می‌رسید به سرعت همه وسایلم را پنهان می کردم زیرا ذهنیت آن‌ها چنین بود که کاغذ و رنگ و قلم به چه درد یک کشاورز می‌خورد؟ من همیشه کاری برای انجام دادن دارم. در خانه هم کار می‌کنم، هم نقاشی. هیچ گاه بیکار و بیهوده زندگی نکردم. حتی مانند سایر خانم‌ها، عادتی به خواب ظهر ندارم.» نخستین نمایشگاه مکرمه در سال 1374 در گالری سیحون بر پا شد و پس از آن هر ساله نمایشگاه‌هایی را در همان گالری برگزار می‌کرد. هم چنین در سال 1384 نمایشگاهی از آثارش در لس انجلس بر پا شد. قنبری در سال 2001 میلادی برای برپایی نمایشگاهی از آثارش به سوئد رفت و همان سال به عنوان زن سال سوئد برگزیده شد.کارشناسان هنر اروپا آثار قنبری را با نقاشی‌های شاگال مقایسه می‌کنند.مکرمه قنبری دوم آبان 1384 از دنیا رفت.

مکرمه قنبری

نقاشی کردن، نوشتن ، خلق کرن انسان را جاودانه می‌کند.
بگذاریم در زندگی روزمره ما، در ارتباطات با دنیای بیرون هنر جاری شود
علم جاودانی نیست، هنر جاودانه است
فرزانگی بدون فرهنگ و هنر فرزانگی نیست
فرزانه کسی است که توانستن را در نخواستن می‌بیند
درویش فرزانه نیست؛ فرزانه جای هر چیز را با چیزی بهتر پر می‌کند

اگر در ذهن خود خانه‌تکانی کنیم هر روز عید است

در ارتباطات با عالم هستی مکث کنیم ببینیم کجا با واقعیت می‌خواند
فرزانه کسی است که واقعیت را نه پر رنگ می‌کند نه کم رنگ
اگر زبان را پالایش دهیم، فرزانه می‌شویم
زبان خانه هستی است

آدمی مخفی است در زیر زبان           این زبان پرده است بر درگاه جان

فرزانگی در عمل است نه در سخن
زبان واقعیت را نشان نمی‌دهد
چاکرم، مخلصم، قربونت برم فقط بر زبان است، عملی نیست؛ پس برای فرزانه شدن زبان را تکان دهیم
فرزانه کسی است که فراتر از سایه خود رفته است
فرزانگی یاد گرفتن از زندگی دیگران و یاد گرفتن از طبیعت است
از آسیاب یاد بگیریم، سفت می‌گیرد زبر می‌گیرد نرم بیرون می‌دهد
فرزانه کسی است که درد را به فکر تبدیل می‌کند؛ هر گونه بحران، اضطراب، افسردگی را به فال نیک می‌گیرد و آن را درد زایمان شخصیت خود می‌داند.
در جهنم می‌شود سوخت، ولی می‌شود پخته شد
فرزانگان جبر زمان و مکان را در می‌نوردند
فرزانگی خانه تکانی ذهنی است
ما در سکوی آینده نشسته‌ایم و به حال نگاه می‌کنیم
فرزانه کسی است که مثل اقیانوس آرام است
مغز قادر است بحران را به فرصت تبدیل کند

قدم اول فرزانگی: دوش روانی بگیریم و اطلاعات داده شده را با چشم دیگران(مثل همین جلسات) اسکن کنیم
سوار چون به مقصد رسد پیاده شود
زیبایی وجود ندارد این عشق است که زیبایی را به وجود می‌آورد
زیبایی یعنی مغز مفسر
اینشتین: از رسیدن متنفرم، لذت در حرکت است
فرآیند مدار باشیم، نه پیامد مدار
زیبا دیدن را می‌شود یاد گرفت
منیت را فراموش کنیم، خود را گم نکنیم
زیبایی همان شور زندگی است؛ شور و تعادل
استرس‌های تحمیلی را پس بزنیم تا احساس پرواز کنیم
بررسی کنیم :از کجا آمده‌ایم، حالا کجا هستیم، کجا می‌خواهیم برویم

فارابی: موسیقی احساس انگیز و خیال انگیز است
هنر اصولاً مسکّن مخدر نیست؛ هنر باید غفلت زدایی کند، باید شور ایجاد کند
شیلر : موسیقی قله آزادی است

در راه فرزانگی باید نیمکره چپ(خرد) را هم به کار انداخت

هنر اسلحه‌ای است برای نبرد، هنر باید آنچه پنهان است نشان دهد

نردبان‌هایی در زندگی وجود دارد که انسان‌ها روی آن رفته‌اند؛ عرفان، مغز، عشق، . . .
راه آنچه است که باید رفت نه اینکه دید

پیامبر: مردم دشمن چیزی هستند که نمی‌دانند
زمر 18: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
مؤمن کسی است که گوش می‌کند و خوب عمل می‌کند

 کتابهای معرفی شده در این جلسه

موسیقی شعر: شفیعی کدکنی
رساله موسیقی کبیر: فارابی
اثر موسیقی بر خون
غذای روح: جک کن فیلد 


نوشته شده در شنبه 89/4/5ساعت 12:51 عصر توسط سوده کهرام نظرات ( ) | |

Design By : Pichak