سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

محفل صمیمی

غزل رسید به تو ، واژه ها بلند شدند
و از زلالی ِچشم تو بهره مند شدند

به سوی روح ِتو معنا گریخت چون آهو
شکارچی شدم و بیتها کمند شدند

دو گوشواره شدند و به گوش ات افتادند
به دور دست تو پیچیده ، دستبند شدند

مداد و کاغذ و میز و اتاق رقصیدند
و گرم شادی و شور و بگو بخند شدند

نخند ! قصهء تشخیص و استعاره جداست !
قسم به تو !...به خدا !... عاشقت شدند !...شدند !

معلم ِهمهء عشقها تویی ...خانم !
بگو که این همه شاگرد ِزبده چند شدند ؟!

بیا و رونق این محفل صمیمی باش
که از حضور ِتو این جمع ، سربلند شدند

و صادقانه که نه !...مادرانه ، با لبخند
بگو عزیز ! که این بیتها پسند شدند ؟!...

*********************
سایه مهربانیها بر سرتان مستدام .


نوشته شده در چهارشنبه 87/1/28ساعت 1:17 صبح توسط ریحانه تاجیکی نظرات ( ) | |

پیشنماز

آمد درست زیر شبستان گل نشست

دربین آن جماعت مغرور شب پرست
 

یک تکه آفتاب نه یک تکه از بهشت...

حالا درست پشت سر من نشسته است
 

این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست

این سومین ردیف نمازی خیالی است
 

گلدسته اذان و من و های های های

الله اکبر و انا فی کل واد ... مست
 

سبحان من یمیت و یحیی و لا اله

الا هو الذی اخذ العهد فی الست
 

یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم)

(او فکر می کنیم در این پرده مانده است
 

..................................................
 

سارا سلام...اشهد ان لا اله... تو

با چشمهای سرمه ای...ان لا اله ...مست
 

دل می بری که...حی علی ...های های های

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
 

بالا بلند ! عقد تو را با لبان من

آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست
 

باران جل جل شب خرداد توی پارک

مهرت همان شب..اشهدان..دردلم نشست
 

آن شب کبو .. (کبو).. کبوتری از بامتان پرید

نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست

 

سبحان من یمیت و یحیـــــــــــــی و لا اله

الا هو الـــــــــــــذی اخذ العهــــد فی الست
 

سبحان رب هر چه دلم را ز من برید

سبحان رب هر چه دلم را ز من گســــست

 

سبحان ربی الــ... من و سارا .. بحمده

سبحان ربی الــ ... من و سارا دلش شکست
 

سبحان ربی الــ... من و سارا به هم رسیــ...

سبحان تا به کی من و او دست روی دست؟
 

زخمم دوباره وا شد و ایاک نستعین

تا اهدنا الـصـ ... سرای تو راهی نمانده است
 

مغضوب این جماعت پر های و هو شدم

افتادم از بهشــــــــــــت بر این ارتفاع پست

***

یک پرده باز بین من و او کشیده اند)

 سارا گمانم آن طرف پرده مانده است)


نوشته شده در چهارشنبه 87/1/28ساعت 1:14 صبح توسط ریحانه تاجیکی نظرات ( ) | |

هفت قانون معنوی موفقیت   

عنوان اثری است از دکتر دیپاک چوپرا ، این کتاب شامل هفت قانون کاربردی در زمینه رسیرن به آرزوهاست....

من در هر پست به بررسی یک قانون می پردازم با این امید که تو خواننده عزیز به ممارست در این تمرینات بپردازی

1 - قانون توانایی مطلق

منشاء همه آفرینش،آگاهی مطلق است...توانایی مطلق که جویای آن است که از نامتجلی به تجلی درآید و هرگاه دریابیم که ضمیر راستین ما یکی از این

توانایی های مطلق است،به قدرتی می پیوندیم که همه چیز این عالم را متجلی می سازد.

ضمیر راستین شما-که روح و جانتان است-کاملا از نقابها رهاست.

به هنگام رجوع به خویشتن،هستی راستین خود را تجربه می کنیدکه از هیچ مشکلی نمی هراسد،به همه مردم حرمت می نهد، و خود را کمتر از هیچ کس

احساس نمی کند.در نتیجه قدرت ضمیر ،قدرت راستین است

* سکون نخستین شرط لازم متجلی ساختن آرزوهاست...!

تمرین 1: 

با رعایت سکوت روزانه و بودن محض، با حیطه توانایی مطلق در تماس خواهم بود.تیم ساعت صبح و نیم ساعت غروب

تمرین 2:

هر روز مدتی را در ارتباط با طبیعت و نظاره خاموش هوشمندی درون هر موجود زنده خواهم گذراند.با ارتباط با طبیعت،از تپش حیات اعصار-حیطه توانایی مطلق و خلاقیت نامحدود-محظوظ خواهم شد.

تمرین 3:

عدم داوری را تمرین خواهم کرد:"امروز درباره هیچ یک از آن چیزها که پیش می آید داوری نخواهم کرد!"

(در صورت هرگونه توضیح با ایمیل در تماس باشید)

ادامه دارد...


نوشته شده در چهارشنبه 87/1/28ساعت 1:4 صبح توسط ریحانه تاجیکی نظرات ( ) | |

<      1   2      
Design By : Pichak