کانون مطالعاتی خانه توانگری
هوشها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روانشناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید. *) روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. هنگامی که موسی(ع) فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی(ع) مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد(ص) وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد. **) مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازهبان کرد: روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟ دروازهبان: روز به خیر، اینجا بهشت است. چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم. دروازهبان به چشمه اشاره کرد و گفت: میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بوشید نگهبان : واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است. مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود. مسافر گفت: روز به خیر مرد با سرش جواب داد. - ما خیلی تشنهایم.، من، اسبم و سگم. مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهید بنوشید. مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند. مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید. مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟ - بهشت - بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است! - آنجا بهشت نیست، دوزخ است. مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود! - کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند. سلام و درود برای دریافت خبرنامه رایگان برنامه ایمان و توانگری روی لینک مربوطه کلیک کنید: خبرنامه شماره 13 (اخرین شماره) سلام و درود برای دریافت خبرنامه رایگان برنامه ایمان و توانگری روی لینک مربوطه کلیک کنید: برنامه ایمان و توانگری هرشب تا 22 شهریور ماه از ساعت 21:30 الی 23:30 در سالن روباز فرهنگسرای سرو واقع در ضلع شمالی پارک ساعی برگزار میگردد. (شبهای قدر از ساعت 22 الی 1:30 بامداد) شماره روابط عمومی : 8-88786276 سلام و درود برای دریافت خبرنامه رایگان برنامه ایمان و توانگری روی لینک مربوطه کلیک کنید: برنامه ایمان و توانگری هرشب تا 22 شهریور ماه از ساعت 21:30 الی 23:30 در سالن روباز فرهنگسرای سرو واقع در ضلع شمالی پارک ساعی برگزار میگردد. (شبهای قدر از ساعت 22 الی 1:30 بامداد) شماره روابط عمومی : 8-88786276
درس پشت درس، دارید میافتید؟ کم کم دارد از تحصیلات آکادمیک حالتان به هم میخورد؟ دپ زدهاید که آنقدر خنگید که نمیتوانید درسهایی را که نصف بیشتر همکلاسیهایتان پاس میکنند، پاس کنید؟ دارید حس میکنید که بلا نسبت ما، «خنگ» هستید؟
اما آیا واقعا چون نمیتوانید درسهایتان را پاس کنید، خنگ هستید؟ آیا فقط آنهایی که مدرک دکترا و فوق لیسانسشان را قاب گرفتهاند و زدهاند بالای میز کامپیوترشان، باهوش هستند؟
تا موقعی که هوش به معنی همین آیکیویی بود که از تستهای سنتی به دست میآمد بله؛ باهوشترینها همان آقا مهندسها و خانم دکترها بودند. اما نظریههای جدیدتر هوش، چیز دیگری میگویند.
آنها برگشتهاند به تعریف اصلی هوش یعنی «توان سازگاری و پیشرفت در شرایط مختلف» و به این نتیجه رسیدهاند که یک مکانیک ماهر با تحصیلات سیکل، یک نوازنده دوتار بیسواد، یک فوتبالیست لیگ برتر یا یک کشاورز که از زمینش محصول بیشتری برداشت میکند هم باهوش هستند.
در واقع هوشها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روانشناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
ادامه مطلب...
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!"
- اسب و سگم هم تشنهاند.
Design By : Pichak |