سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

پرسش‌های زندگی
نویسنده: فرناندو سوتر
مترجم: عباس مخبر
ناشر: طرح نو
تعداد صفحات: 340
قیمت: 4500 تومان
چاپ: اول، 1384

 

وقتی به سایت جیره کتاب سر میزنید خلاقیت و زحمت زیبایی را ملاحظه میکنید که تحسین برانگیز است ؛ یکی از کارهای این سایت معرفی کتابهای مهم تحت عنوان جدی خوانی است :

برای خیلی از کتابخوان‌های سال‌های اخیر آشنایی با (و احیانا علاقمندی به) فلسفه با کتاب "دنیای سوفی" شروع شده است. داستان جذابی درباره تاریخ فلسفه که خود نیز "پیچشی فلسفی" دارد و وقتی آخرهای کتاب بالاخره خواننده متوجه آن می‌شود، دچار حیرتی لذتبخش می‌شود که، تصور می‌کنم از خصوصیات اصلی "فلسفه" است. "لذت دانستن" (اگر قسمت اول فیلم "ماتریکس" را دیده باشید، در آنجا این تکانه حیرت در پایان نیمه اول فیلم وارد می‌شود!)
به هر حال پس از تمام کردن "دنیای سوفی" احتمالا خواننده با خودش قرار می‌گذارد که بیشتر به فلسفه بپردازد و درباره آن بیشتر چیز بخواند. اما این از آن شرط و شروطی است که عمل به آن چندان ساده نیست. فلسفه خواندن فراغت می‌خواهد، سلول‌های خاکستری مغز باید به هنگام خواندن کاملا فعال باشند و ... خب، مطلب مناسب حال یک فلسفه‌باز آماتور هم لازم است. ادامه مطلب را اینجا بخوانید ...

********************************************

یکی از دانشجویان خوب و خلاق به نام آقای وحید اشتری اخیرا بلاگ نویسی را آغاز کرده اما خیلی خوب تونسته نوشته هایی از جنس عمیق در این صفحه تهیه کنه که بد نیست نگاهکی کنید :

اما نظر من در باره این فیلم 40 days 40 nights  :
برای فهم موضوع این فیلم تلاشی لازم نیست ؛ چون شبیه به راحتُ الحلقوم ِ .بیش از یک بار دیدنش برای Fun امکانپذیره . کلا مطمئن باشید که فیلم با مزه ای می بینید .
موضوع کاربردی که میشه از این فیلم استخراج کرد (که دغدغه نویسنده نبوده) ، یک قانون مهم و فکر بَر و ... هستی ِ که تو زندگی همه جریان داره . تو این فیلم شما یکی از دلایلی که باعث فعال سازی این قانون با نمود یکسری وقایع زنجیره ای می شه رو می بینید.
فعال شدن این قانون ، به موارد زیادی از قبیل روش تفکر ، نیت ، هدف ، تصمیم گیری و ... حساس ِ. من اسم این قانون رو “Inverse Synchronizing” میذارم . در این فیلم بستن یک قرارداد یک طرفه با هستی این قانون رو فعال می کنه.
نکته قابل ذکر در باره مواردی که باعث فعال سازی این قانون می شن اینه که ، در اکثر موارد دیده می شه نوعی اعلام وجود و دعوت به دست و پنجه نرم کردن ِ انتخابی یا ناآگاهانه ، با هستی “Inverse Synchronizing” رو فعال می کنه .

نوشته شده در دوشنبه 87/1/19ساعت 4:56 عصر توسط دکتر علیرضا شیری نظرات ( ) | |

                                                   

 

چون رود جاری باشْ عنوان کتابی از پائولو کوئلیو است که اخیرا از او خوانده ام 

 صفحات این کتاب به روایت خود نویسنده شامل حکایاتیست  از لحظاتی که پشت سر گذاشته،داستانهایی که برایش گفته اند و افکارش در مراحل مختلف رود خانه ی زندگی

هر داستانش در عین سادگی حاوی نکات بسیار ارزشمندیست که وی به زیبا ترین وجه ممکن متذکر میشود. در زیر بخشی از نوشته های این کتاب را می آورم

 زندگی به یک مسابقه ی بزرگ دوچرخه رانی میماند که مقصد آن تحقق افسانه ی شخصی ماست.بنا به نظر کیمیا گران باستان افسانه ی شخصی رسالت حقیقی ما بر روی زمین است.

همه با هم راه می افتیم، با هم دوستیم و شور و شوق مشترکی داریم، اما هر چه مسابقه پیش می رود آن شادی اولیه جایش را به چالش های حقیقی می دهد.:خستگی، کسالت، تردید نسبت  به توانایی ها   پی می بریم که بعضی از دوستانمان در دلشان تسلیم شده اند. هنوز رکاب می زنند اما فقط به این دلیل که نمی توانند در وسط جاده توقف کنند؛  تعداد این افراد مدام بیشتر می شود درست کنار اتومبیل پشتیبانی(یا همان روز مرگی)رکاب می زنند با هم حرف می زنند و ظایفشان را انجام می دهند اما توجهی به زیبایی ها و چالش های جاده ندارند. سر انجام همه را پشت سر می گذاریم و بعد با تنهایی روبرو می شویم با پیچ و خم های ناآشنای جاده و مشکلات فنی دو چرخه مان   در جایی   بعد از تحمل چند بار سقوط و اینکه کسی نزدیکمان نیست تا کمکمان کند کم کم از خودمان می پرسیم آیا واقعا ارزشش را داشته؟

بله ارزشش را دارد. فقط نباید تسلیم شد. کشیش آلن جونز می گوید برای  غلبه بر این موانع به چهار نیروی نامرئی احتیاج داریم:عشق ، مرگ  ،قدرت، زمان

باید عشق بورزیم  چرا که خدا به ما عشق می ورزد

باید از مرگ آگاه باشیم تا زندگی را عمیقا درک کنیم

باید برای رشد تلاش کنیم اما نگذاریم قدرتی که از راه به دست می آید فریبمان چرا که می دانیم این قدرت بی ارزش است

سر انجام باید بپذیریم که زندگی ما هر چند ابدیست در این لحظه گرفتار تار عنکبوت زمان است با تمام فرصت ها و محدودیت هایش

پس در این مسابقه ی  منزوی دو چرخه رانی باید طوری رفتار کنیم که انگار زمان محدود است و باید برای ارزش گذاشتن  به هر لحظه تمام تلاشمان را بکنیم در وقت لزوم استراحت کنیم  اما به سوی نور الهی رکاب بزنیم و نگذاریم لحظات اضطراب ما را از پا در بیندازد

این چهار نیرو را نمی توان مشکلاتی دانست که باید حل کرد چرا که از اختیار هر کسی خارج است باید آن ها را بپذیریم  و بگذاریم آنچه را باید به ما بیاموزند. 

 


نوشته شده در دوشنبه 87/1/12ساعت 12:31 عصر توسط فهیمه محجوب نظرات ( ) | |

چند ساعت قبل خوندن رمان «روح ماه خداوند را ببوس» اثر مصطفی مستور را شروع کردم و الآن که تموم شده حیفم اومد این کتاب رو معرفی نکنم.روح ماه خداوند را ببوس

داستان در رابطه با یک دانشجوی دوره دکتری هستش که علی رغم زمینه مذهبی که داره طی مطالعات جامعه شناختی خود در وجود خدا و نظم مدبرانه طبیعت دچار تردید می شه و چقدر قشنگ آخر داستان خدا را حس می کنه.

اینجا جملاتی از کتاب رو براتون نوشتم، که البته مشابهشون توی این داستان کم نیست، تا اگر شما هم مثله من از خوندن چنین جمله هایی لذت می برید حتما زمانی رو برای مطالعه این کتاب صد و دوازده صفحه ای اختصاص بدهید.

  

روح ماه خداوند را ببوس

 

گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه. در تجربه خداوند، بر خلاف تجربه طبیعت که قانوناش بعد از آزمایش بدست می آد، اول باید به قانون ایمان بیاری و بعد اون رو آزمایش کنی. حتی باید بگم هرچه ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمون ها بیشتره. یعنی که هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی خداوند همون اندازه برای تو وجود داره. هرچه بیشتر به اون ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.... این یک رابطه دوطرفه است.خداوند بعضی ها نمی تونه حتی یک شغل ساده واسه مؤمنش دست و پا کنه یا زکام ساده ای رو بهبود بده چون مؤمن به چنین خداوندی توقعش از خداوندش از این مقدار بیشتر نیست. خداوند اون شبانی که با موسی مجادله می کرد البته با خداوند موسی و ابراهیم همسنگ نیست البته خداوند ابراهیمی که از شدت ایمان در آتش می ره یا تیغ بر گلوی فرزندش می کشد البته که از خداوند آن شبان بزرگتره و قوی تره اما حتی چنین خداوندی هم در برابر خداوند علی (ع) به طرز عجیبی کوچیکه. اگه ابراهیم برای تکمیل ایمانش محتاچ معجزه بازسازی قیامت بر روی زمین بود یا موسی محتاج تجلی خداوند بر طوره، علی لحظه ای در توانایی و اقتدار خداوندش شک نکرد و همواره می گفت اگر پرده ها برچیده شوند ذره ای بر ایمان او افزوده نخواهد شد. خداوند علی بی شک بزرگترین خداوندی است که می تونه وجود داشته باشه. ما اگه بتونیم تنها به گوشه ای از دامن علی چنگ بیندازیم رستگار شده ایم، اما برای کسی که ایمان نداره متأسفانه خدایی هم وجود نداره.

 

 

هستی لایه لایه است. تو در تو و پر از راز و البته پیچیده، برای درک اون باید خوب بود... من فکر می کنم هر کس در هر موقعیتی می دونه که خوب ترین کاری که می تونه انجام بده چیه. اما مشکل زمانی شروع میشه که انسان نخواد این خوب رو انتخاب کنه. در چنین صورتی او راه را کمی محو کرده. اگه در موقعیت دوم هم انسان نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریک تر میشه. وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزار تا انتخاب خوب برمی گزینیم وضع اونقدر آشفته و تاریک کی شه که انسان حتی نمی تونه یک قدم هم به جلو برداره. شبیه قدم زدن در مه می مونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیشتری پیدا می کنه. خوشبختانه هستی اونقدر سخاوت داره که دایم یک فرصت و یک شانس دیگه به شما می ده تا دوباره از صفر شروع کنید. اما اگه شما در برابر موقعیتی، خوب رو انتخاب کنید راه اندکی وضوح پیدا می کنه. در موقعیت بعدی احتمالا با شرایط پیچیده تری مواجه خواهید شد که باز هم باید انتخاب کنید. این انتخاب ها مثل دالانی هزار تو همیشه در مقابل شما قرار دارند. با هر انتخاب سرعت شما بیشتر و بیشتر میشه. هر انتخاب درست شتاب شما رو بیشتر می کنه تا اونجا که با سرعت نور هم می تونید پیش برید در مقابل، هر انتخاب بد از سرعت شما کم می کنه.اون ها که دائم به انتخاب های بد دست می زنند وضع تأسف باری پیدا می کنند اونقدر کند میشند تا کاملا متوقف میشن و بعد شروع می کنند به فرو رفتن. اونقدر فرو میروند تا اینکه به کلی دفن میشن. برای این آدم ها هم البته  فرصتی هست اما اون ها مجبورند مدتی رو صرف این کنند تا از اعماق، خودشون رو به سطح برسونند. زندگی مواجه ابدی انسان است با این انتخاب ها.

 و یا این جمله ها که...!

 

 ...هرچه می نوشمت تشنه ترم ای عطش آورترین آب! ای تلخ ترین شیرینی! ای سبک ترین سنگینی! تو غمناک ترین شادی زندگیم هستی. تو شادی بخش ترین اندوه هستیم هستی. ای اتفاق ساده پیچیده! چرا مرا نمی سوزانی ای سردترین شعله هستی! ای پر سنگین رها شده از گمنام ترین پرنده مهاجر هستی! شهر پرنده ها کجاست؟

 

 

...توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکی ها، دل یکی آتیش گرفته.از روی بام هم که نیگا کنید می بینید که از پنجره یکی از همین خونه ها آتیش می ریزه بیرون. دل یکی آتیش گرفته.تو اومدی اما کمی دیر. از ته یک خیابون دراز. مث یک سایه نگرانی . کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و دل یکی رو آتیش زدی... دل یکی اینجا داره خاکستر می شه. کمی دیر اومدی اما یک راست رفتی سروقت دل یکی و دست کردی تو سینه اش و دلش رو آوردی بیرون و انداختی تو آتیش و بعد گذاشتیش سره جاش. واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و داره خاکستر میشه. یکی داره تو چشات غرق می شه. یکی لای شیارهای انگشتات داره گم می شه. یکی داره گر می گیره. دل یکی آتیش گرفته. کسی یک چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه... یکی هوس کرده بپره تو دستات و خودش رو غرق کنه. یکی می خواد نگات کنه. نه، می خواد بشنفتت. می خواد بپره تو صدات. یکی می خواد...

 

 


نوشته شده در شنبه 87/1/10ساعت 2:17 صبح توسط مرسا سید موسوی نظرات ( ) | |

سپاس و عشق من تثار تو که قلبم رو مالامال از محبت و خرد کردی... و به این قلب خردمند دردهای غریبی دادی که فقط به لطف بی کران خودت می تونه زیر بارشون دووم بیاره... 

فرصتی است که نصیبمون شده برای آغاز یک یادگیری بی انتها...

جلسه گذشته ی کلاس آرکتایپ های یونگ، یکی از دوستان کتاب خوبی رو در کلاس جا گذاشت و ناخواسته لطف بزرگی در حق من کرد!! این کتاب به نوعی کامل کننده مطالبی که استاد، دکتر شیری، تدریس می کنند و خوندنشو تو همین روزا به شما دوستان عزیز توصیه می کنم.

نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان.... نویسنده: شینودا بولن.... ترجمه: آذر یوسفی....انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.... چاپ چهارم 1386

اولین جلسه حضوری که برگزار بشه، در راستای تکمیل و جمع بندی دانش آرکتایپی یونگ خواهد بود... احتمالا همراه با نمایش فیلم و تحلیل و بررسی آرکتایپ های شخصیت های اون.

منتظر نظرات شما برای جلساتمون هستیم.


نوشته شده در شنبه 86/12/18ساعت 11:40 صبح توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

سپاس و عشق من تثار تو که قلبم رو مالامال از محبت و خرد کردی... و به این قلب خردمند دردهای غریبی دادی که فقط به لطف بی کران خودت می تونه زیر بارشون دووم بیاره... 

فرصتی است که نصیبمون شده برای آغاز یک یادگیری بی انتها...

جلسه گذشته ی کلاس آرکتایپ های یونگ، یکی از دوستان کتاب خوبی رو در کلاس جا گذاشت و ناخواسته لطف بزرگی در حق من کرد!! این کتاب به نوعی کامل کننده مطالبی که استاد، دکتر شیری، تدریس می کنند و خوندنشو تو همین روزا به شما دوستان عزیز توصیه می کنم.

نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان.... نویسنده: شینودا بولن.... ترجمه: آذر یوسفی....انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.... چاپ چهارم 1386

اولین جلسه حضوری که برگزار بشه، در راستای تکمیل و جمع بندی دانش آرکتایپی یونگ خواهد بود... احتمالا همراه با نمایش فیلم و تحلیل و بررسی آرکتایپ های شخصیت های اون.

منتظر نظرات شما برای جلساتمون هستیم.


نوشته شده در شنبه 86/12/18ساعت 11:40 صبح توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

<      1   2   3      
Design By : Pichak