کانون مطالعاتی خانه توانگری
به سوی کامیابی نوشته آنتونی رابینز " اگر راهش را بدانی، هر سخنی می توان گفت، وگرنه هیچ. ظرافت در دانستن آن راه است" جورج برناردشاو چرا عکس العمل افراد، در برابر پیام واحد تا این اندازه متفاوت است؟ هر یک از افراد، برای درک مطلب واحد، زبان ذهنی خاصی دارند. برای ایجاد ارتباط و مجاب کردن افراد، کلیدهایی وجود دارد که باید آنها را دانست. رمز این کار، در چهارچوب های ذهنی است.چهارچوب های ذهنی، می گویند که فرد اطلاعات را چگونه در ذهن خود تحلیل می کند. چهارچوب های ذهنی الگوهای نیرومند درونی هستند که به تشکیل تصورات درونی کمک کرده رفتارهای فرد را هدایت می کنند. چهارچوب های ذهنی، برنامه هایی هستند که در ذهن ما وجود دارند و سبب می شوند که به بعضی از مطالب توجه کنیم و به بعضی دیگر توجه ننمائیم. چون ذهن نمی تواند در آن واحد به مطالب متعدد توجه کند لذا به انتخاب می پردازد و بعضی از مطالب را محو و کمرنگ می سازد و یا آنها را بصورتی کلی در نظر می آورد. برای برقراری ارتباط با انسان ها باید چهارچوب های ذهنی افراد را بدانید: اولین چهارچوب ذهنی مربوط به حالات جاذبه و دافعه است. همه افراد به لذت ها و خوشی ها مایل و از دردها و رنج ها فراری هستند.هر کسی به بعضی چیزها جلب می شود و از اموری دوری می جوید. فرض کنیم می خواهید فرزند خود را تشویق کنید که بیشتر درس بخواند. ممکن است به او بگوئید " بهتر است بیشتر درس بخوانی وگرنه در دانشکده خوبی قبول نمی شوی" یا اینکه " فلانی را ببین، درس نخواند. از مدرسه بیرونش کردند و تا آخر عمرش باید برود غاز بچراند " اینکه این استراتژی تا چه حد مؤثر باشد بستگی به فرزند شما دارد. افرادی که خاصیت جذب در آنها بیش از دفع است، از دست کسانی که امور را با حالت دفعی نمودار می سازند خشمگین می شوند. در چنین موردی اگر به فرزندتان بگوئید " اگر درس بخوانی، در هر دانشکده ای که بخواهی قبول می شوی " مؤثرتر است. دومین چهارچوب ذهنی مربوط به داخلی یا خارجی بودن معیارها است. از فردی بپرسید از کجا می داند که در فلان مورد کار خود را بخوبی انجام داده است. بعضی ها دلیلی می آورند که مربوط به خارج از وجود آنها است.وقتی کارشان مورد تأیید فرد دیگر قرار می گیرد متوجه می شوند که کارشان خوب بوده است. این را معیار ( یا چهارچوب مرجع ) خارجی می گوئیم. معیار بعضی دیگر از درون سرچشمه می گیرد. آنها " خودشان می دانند " که کارشان خوب بوده است. فرض کنیم شما می خواهید کسی را ترغیب کنید که در سمیناری شرکت کند. به او می گوئید" باید حتماً در این سمینار شرکت کنی. من و دوستانم شرکت کردیم و بسیار لذت بردیم. همه می گویند که این سمینار تأثیر زیادی بر همة آنها داشته است". اگر فرد موردنظر دارای معیار خارجی باشد این حرف در او مؤثر واقع می شود. اگر عده زیادی درستی مطلب را تأیید کنند فکر می کند لابد مطلب درست است. اما اگر معیار او درونی باشد در این صورت دشوار است او را با اظهارنظرهای دیگران مجاب کنید. مثلاً می توانید برای متقاعد کردن او بگوئید " یادت هست که می گفتی پارسال در یک سمینار بسیار پرمحتوی شرکت داشتی که در سال های اخیر نظیر آن را ندیده بودی؟ خوب الان یک سمینار دیگر است که احتمالاً به همان خوبی است." سومین چهارچوب ذهنی مربوط به حالت خودمحوری یا دیگر محوری است. بعضی ها در روابط خود با افراد در درجه اول به این نکته توجه دارند که این رابطه چه منافعی برای شخص آنها در بردارد. در اینجا نیز افراد غالباً در حالت بینابینی قرار دارند. اگر حالت خودمحوری در کسی شدید باشد کارش به خود شیفتگی و خود پرستی می کشد و اگر حالت دیگر محوری شدید باشد فدا می گردد. تشخیص اینکه فرد تا چه حد خودمحور یا دیگر محور است در مصاحبه های استخدامی نیز دارای اهمیت است. در مشاغل خدماتی، نظیر هواپیمایی، به افرادی نیاز است که خودمحور نباشند و نسبت به مراجعین و مشتریان با نرمش و توجه برخورد کنند. اما برای شغلی مثل حسابرسی به فردی احتیاج است که تا حدودی خودمحور بوده تحت تأثیر دیگران واقع نشود. چهارمین چهارچوب ذهنی مربوط به حالت جوربینی یا ناجوربینی است. بعضی ها در جهان پیرامون خود بیشتر به شباهت ها توجه می کنند. به امور مختلف نظر می کنند و آنچه در آنها مشترک است می بینند. این افراد را جوربین می گوئیم. دسته دیگر، افراد ناجوربین یا تفاوت بین هستند. این افراد، اشیاء جهان پیرامون خود را می بینند و به تفاوت های آنها توجه می کنند. برای اینکه افراد جوربین و یا ناجوربین را تشخیص دهید، از آنها بپرسید که رابطه بین دو شیئ یا مفهوم معین چیست و بعد ببینید که ابتدا به شباهت ها توجه می کنند یا تفاوتها. افراد ناجوربین مشکل تر می توانند با دیگران روابط صمیمانه برقرار کنند. شاید دلیلش این باشد که به اختلاف، بیشتر معتقدند. افراد ناجوربین در اقلیت هستند. این افراد فوق العاده باارزشند، زیرا نکاتی را می بینند که بقیه نمی بینند. افراد جوربین برای مشاغل تکراری که سال ها بدون تغییر می مانند مناسب ترند. اما مشاغلی که انعطاف و تغییرات مداوم جزو طبیعت آنها است برای افراد ناجوربین بهتراست. دانستن این مشخصات برای انتخاب شغل افراد و بکارگماری آنان اهمیت دارد. پنجمین چهارچوب ذهنی، نحوه مجاب شدن افراد است. استراتژی مجاب کردن افراد شامل دو بخش است. برای اینکه دریابیم چه عوامل ثابتی همیشه موجب مجاب شدن فرد معینی می گردد، ابتدا باید بدانیم چه عواملی از مجاب شدن فرد جلوگیری می کند. دوم اینکه عامل یا محرک معینی که موجب مجاب شدن وی می شود چند بار تکرار شود. برای کشف چهارچوب ذهنی فرد در زمینه مجاب شدن می توانید از وی سؤال کنید " چگونه می دانید فرد دیگر برای انجام کاری مناسب است و آن را خوب انجام می دهد: 1- با مشاهده کار او 2- از طریق اظهارنظرهای کتبی یا شفاهی دیگران 3- از طریق همکاری با او. جواب ممکن است ترکیبی از این حالات باشد. مثلاً هم دیدن کار شخص و هم شنیدن از دیگران ضرورت داشته باشد. برای کشف جنبه دوم می توانید بپرسید " فرد موردنظر، چند بار باید شایستگی خود را نشان دهد که شما قانع شوید؟" به این سؤال چهار نوع جواب می توان داد: 1- فوری 2- چند بار 3- در طول یک دوره معین 4- بطور مداوم دانستن این چهارچوب ذهنی این فایده را دارد که نحوه متقاعد شدن افراد را متوجه می شوید. به طورمثال اگر با فردی برخورد کردید که لازم است دائماً محبت خود را به او نشان دهید کمتر ناراحت می شوید چون از پیش انتظارش را دارید. ششمین چهارچوب ذهنی در زمینه امکانات در قبال اجبار است. بعضی افراد، در درجه اول در اثر اجبار به انجام کاری وادار می شوند تا در اثر میل و علاقه شخصی، کاری را می کنند که باید بکنند. یعنی بطرف امکانات و کارهایی که می توان کرد جلب نمی شوند. در پی تجربیات گوناگونی که می توانند امکانات آن را فراهم سازند نیستند، بلکه زندگی را بصورت " هرچه پیش آید خوش آید " و بااستفاده از آنچه در دسترس است می گذرانند. هنگامی که به خانه تازه، اتومبیل تازه و چیزهای دیگر نیاز دارند، هرچه دم دستشان بود می خرند و حتی در مورد ازدواج نیز همین شیوه را پیش می گیرند. بعضی دیگر در جستجوی امکانات هستند. به دنبال علائق خود می روند و راه های تازه، مسیرهای نو و تجربیات جدیدتری را جستجو می کنند. کسانی که الزاماً به کارها دست می زنند، به راه های شناخته شده و مطمئن علاقمندند. برعکس کسانی که در پی امکانات تازه اند به راه های ناشناخته بیشتر علاقه دارند و دوستدار تحول و مترصد فرصت هستند. بعضی مشاغل، نیاز به افرادی دارند که بتوانند بمدت طولانی در آن شغل بمانند. شخصی که در جستجوی امکانات است مدام در پی شغل تازه، شرکت تازه و ماجراهای تازه است و لذا بمحض اینکه شغلی پیدا کنند که بهتر باشد کار و شرکت را رها می کنند، در حالیکه افراد دسته دیگر چنین نیستند. این افراد در موقع نیاز، به کاری مشغول می شوند و به آن می چسبند، زیرا کار را لازمه زندگی می دانند. هفتمین چهار چوب ذهنی، درمورد نحوه کارکردن افراد است. هر کسی برای کارکردن استراتژی خاصی دارد. بعضی از افراد، حتماً باید بطور مستقل کار کنند. این افراد نمی توانند با دیگران همکاری نزدیک داشته باشند و چنانچه سرپرستی زیادی روی آنها اعمال شود کارکردن برایشان مشکل می شود و باید کار را خودشان بچرخانند. بعضی دیگر، بعنوان عضوی از گروه خوب کار می کنند. یعنی دارای استراتژی همکاری هستند و مایلند در هر کار، با دیگران مسئولیت مشترک داشته باشند. درعین حال دسته سومی وجود دارد که در عین علاقه به همکاری با دیگران، مایلند مسئولیت انجام هر کار را به تنهایی عهده دار شوند. آگاهی از چهارچوب های ذهنی سبب می شود که تفاوت های اساسی افراد را دریابید و بدانید که با هرکسی به چه نحو رفتار نمائید. برای تغییر چهارچوب های ذهنی دو راه وجود دارد. یک راه به " وقایع احساسی مهم " معروف است. به طور مثال ممکن است شما از دسته افرادی باشید که بحکم ضرورت و اجبار به کار واداشته می شوند و مثلاً یک موقعیت شغلی عالی را از دست بدهید زیرا شرکت کارفرما به فردی فعال و طالب امکانات تازه نیازمند باشد. در اینصورت ممکن است تکان بخورید و برداشت های خود را تغییر دهید. راه دیگر تغییر چهارچوب های ذهنی آن است که آگاهانه تصمیم به تغییر بگیرید. بیشتر ما، هرگز فکر نمی کنیم که از چه چهارچوب های ذهنی استفاده می نمائیم. اولین قدم برای تغییر، آگاهی و تشخیص است. آگاهی دقیق از وضعیت موجود، همیشه راه های تازه ای را بروی ما می گشاید و امکانات تازه ای برای تغییر در اختیارما می گذارد. فرض کنیم شما گرایش شدیدی به حالت دفع و اجتناب از خطرات دارید. بی شک اموری وجود دارند که باید از آنها اجتناب کرد. ولی آیا چیزهایی وجود ندارد که مایلید به سوی آنها حرکت کنید؟ ممکن است دلتان بخواهد حرکتی کنید و گسترشی به کارخود بدهید. ممکن است به فکر بیفتید که بعضی چیزها برای شما جالب و جذابندو لذا بسوی آنها جلب شوید. چهارچوب های ذهنی، باید در دو سطج مورداستفاده واقع شوند. اول بعنوان ابزاری برای توسعه و تنظیم نحوه ارتباط با دیگران. همانطور که حرکات جسمی افراد اسرار زیادی از خصوصیات و انگیزه های آنها را فاش می سازند، چهار چوب های ذهنی، گویای بسیاری از اموری هستند که موجب وحشت، یا انگیزش افراد می گردند. دوم بعنوان ابزاری برای انجام تغییراتی درخود. شما باید هر عاملی را که به زیان شما عمل می کند تغییر دهید. چهارچوب های ذهنی یکی از مفیدترین وسایل توسعه و تغییر می باشندو کلیدهایی برای موفقیت در امر ارتباط در اختیار شما قرار می دهند و در نهایت: دسته هایی از کهکشان ها با یکدیگر تشکیل " خوشه های کهکشان ها" را می دهند. لحظه ای درنگ کن. یک اتم را در ذهنت مجسم کن. اتمی با کوچکی... پی نوشت:
به سوی کامیابی نوشته آنتونی رابینز " دوستی که شما را درک کند، شما را می سازد " رومن رولان صمیمیت، یعنی قدرت ورود به دنیای انسانی دیگر، چنانچه حس کند او را درک می کنید و رشته ای قوی شما را به هم پیوند می دهد. یعنی اینکه بتوانید از نقشه ای که خود از جهان دارید به نقشه ای که او از جهان دارد، حرکت کنید و این جوهر هر ارتباط موفق است. رابطه صمیمانه بهترین وسیله رسیدن به نتیجه، با همکاری دیگران است. هر هدفی که در زندگی داشته باشید، از رسیدن به مقامات معنوی و روحی، تا بدست آوردن یک میلیون دلار، مسلماً کسی هست که می تواند شما را در رسیدن به هدف، بنحو سریعتر و آسان تر، کمک کند و راه استفاده از امکانات آن فرد، ایجاد رابطه صمیمانه است. چگونه می توان رابطه صمیمانه ایجاد کرد؟ این کار از طریق ایجاد و یا کشف وجوه مشترک امکان پذیراست. وجوه مشترک را می توان از راه تطبیق، تقلید و یا باصطلاح " آینه کاری " ایجاد کرد و این کار نیز به راه های گوناگون امکان پذیر است. معمول ترین طریقه ایجاد هماهنگی با دیگران، مبادله اطلاعات از طریق گفتگو است. بهر حال تحقیقات نشان داده است که تنها 7 درصد از اطلاعات بوسیله خود کلمات منتقل می شوند. 38 درصد دیگر از راه لحن و کیفیت صدا انتقال می یابد. پنجاه و پنج درصد دیگر ارتباط، یعنی بخش عمدة ارتباط، از طریق حرکات جسمی است. حالت چهره، ژست و کیفیت و نوع حرکات اشخاص در موقع سخن گفتن خیلی بیشتر از خود کلمات در انتقال مطالب مؤثر است. کلمات معمولاً با شعور آگاه سروکار دارند، درحالیکه حرکات در شعور ناخودآگاه تأثیر می گذارند و در آنجا است که مغز فکر می کند " این شخص شبیه من است، پس باید آدم مطمئنی باشد " و بلافاصله مجذوب و علاقمند می شود و رابطه صمیمانه نیرومندی ایجاد می گردد و چون ارتباط ناخودآگاه است لذا تأثیر آن بیشتر است. شخص بدون اینکه متوجه علت شود احساس هماهنگی و صمیمیت می کند. اکنون ببینیم چگونه باید حرکات جسمانی فرد دیگر را تقلید کرد و چه نوع حالات و حرکات جسمانی قابل تقلیدند. ابتدا از صدا شروع کنید و لحن صدا، زیر و بم آن، تکیه کلام ها، سرعت سخن گفتن، بلندی صدا و نوع مکث ها را تقلید کنید. سپس ژست، قیافه، نحوه تنفس، طرز نگاه، حرکات دست، تغییرات چهره و سایر حالات بدن را مورد تقلید قرار دهید. البته برای ایجاد رابطه صمیمانه، لازم نیست دقیقاً همه رفتارهای طرف مقابل را آینه وار تکرار کنید بلکه اگر فقط لحن صدا و حالات چهره را کپی کنید ملاحظه می کنید که صمیمیتی باورنکردنی ایجاد می شود. اگر عمل تقلید را تجزیه و تحلیل کنید در آن دو جزء اصلی وجود دارد. یکی مشاهده و مطالعه دقیق و دیگری خاصیت انعطاف پذیری. هرکسی می تواند مقلد خوبی شود، ولی باید انواع حالات جسمی را بشناسید و هرچه بیشتر به انواع حالات دقت کنید بهتر موفق می شوید. برای ایجاد ارتباطی صمیمانه می توان به شیوه های گوناگونی متوسل شد. تصورات درونی افراد دارای سه سیستم است: سیستم های بصری، سمعی و لمسی. افراد بصری دارای یک سلسله خصوصیات مشترک هستند. در مکالمات خود عبارات " به نظر می رسد " و " تصور می شود " و نظایر آن را بکار می برند. معمولاً بسرعت حرف می زنند و با قسمت بالای سینه تنفس می کنند. لحن صدایشان معمولاً تودماغی و تیز و کش دار است. عضلاتشان مخصوصاً در قسمت شانه و شکم کشیده است. شانه هایشان افتاده و گردنشان کشیده است و در هنگام گفتگو زیاد اشاره می کنند. افراد سمعی در گفتگوها کلمات و عباراتی را بکار می برند که با صوت ارتباط دارد مثلاً " در گوشم زنگ می زند " " بگوش می رسد " و مانند آن. طرز سخن گفتنشان متعادل و آهنگین و صداشان پرطنین و زنگدار و ضرباهنگ آن معتدل است و بطور روشن صحبت می کنند. تنفس آنها معمولی است و با تمام قفسه سینه نفس می کشند و کشش عضلاتشان نیز متعادل است. معمولاً دست یا آرنجشان بصورت تا شده است و سرشان را کمی به یک طرف می چرخانند. افراد لمسی در گفتگوهاشان از کلمات " احساس می شود " " تماس می گیرم " و امثال آن زیاد استفاده می کنند. آرام و سنگین صحبت می کنند. اغلب بین کلمات زیاد مکث می کنند و لحن صداشان پست و عمیق است. حرکات دستشان حالت گرفتن یا دست زدن به اشیاء را نشان می دهد. عضلاتشان شل و راحت است. چنانچه کف دست رو به بالا و بازو خم و راحت باشد نشانگر حالت لمسی است. قیافه شان خشک و سرشان بطور مستقیم روی شانه ها قرار گرفته است. اگر سیستم اصلی فرد را بدانید برای ورود به دنیای خاص او قدم بزرگی برداشته ایدو پس از آن کافی است خود را با آن دنیا سازگار کنید. فرض کنید شخصی از نظر حالت روحی در درجه اول، سمعی است. برای اینکه چنین شخصی را به انجام کاری وادار کنید چانچه تصویری از نتایج آن کار در نظر او مجسم سازید و تند تند هم حرف بزنید احتمالاً موفق نخواهیدشد. او باید مطالب را با گوش حس کند و به پیشنهاد شما گوش فرا دهد تا در او مؤثر واقع شود. در واقع اگر لحن و طنین خاص صدای شما از همان اول او را دلسرد کند اصلاً حرف های شما را نخواهد شنید. همین طور اگر شخصی در وهله اول دارای حالت بصری باشد و شما بصورت لمسی، یعنی خیلی آرام در مورد احساسات خود با او صحبت کنید احتمالاً حوصله اش سر می رود و از شما می خواهد که زودتر به اصل مطلب بپردازید. البته انسان ها دارای هر سه حالت فوق می باشند. ظرافت کار ایجاد ارتباط در این است که به هر سه اصل توجه کنیم. اما به عنصر غالب عنایت بیشتری داشته باشیم. در هنگام تقلید باید به دنبال خصوصیاتی باشید که بتوانید آنها را حتی الامکان بطور طبیعی و بدون دردسر مورد تقلید قرار دهید. اگر کسی را که دچار بیماری آسم یا لقوه است مورد تقلید قرار دهید بنظر خواهد آمد که ادای او را در می آورید و او را مورد تمسخر قرار می دهید. پس از آنکه در این کار مهارت کافی پیدا کردید متوجه خواهید شد که اهمیت آن بیش از ایجاد صمیمیت و درک و تفاهم با دیگران است. زیرا از این طریق می توانید دیگران را پیرو خود سازید. فرد دیگر هر قدر که متفاوت باشد و به هر ترتیب که با هم آشنا شده باشید چنانچه رابطه شما با او بقدر کافی صمیمانه باشد پس از مدتی رفتار خود را تغییر می دهد و سعی می کند خود را با شما تطبیق دهد. رهبری، مستقیماً از پیروی ناشی می شود. همچنین افراد بازاریاب و نمایندگان فروش کالا از این موضوع استفاده می کنند. ابتدا به دنیای ذهنی فرد وارد می شوند، پس از آنکه صمیمیت ایجاد شد آنوقت شخص را اداره می کنند. نکته آخری که در زمینه برقراری ارتباط و ایجاد صمیمیت می توان گفت آن است که این فن را هرکسی می تواند فرا بگیرد. نه نیاز به کتب درسی هست و نه دیدن دوره های آموزشی، نه نیاز به گرفتن مدرک تحصیلی خاص دارد. تنها وسیله لازم چشم و گوش و زبان و سایر حواس است.
از پیدایش انسان در زمین بیش از 5 میلیون سال نگذشته است .
خورشید:
عمر خورشید قریب به عمر زمین است.
دمای هسته ای خورشید 15.000.000 درجه ی سانتیگراد است.
حجم خورشید یک میلیون و پنجاه هزار برابر حجم کره ی زمین است. یعنی برای پر کردن این گوی آتشین به بیش از یک میلیون زمین احتیاج داریم.
منظومه شمسی:
سیاره ها به دور خود ، قمرها به دور سیاره ها و سیاره ها به دور خورشید می گردند.
خورشید تنها ستاره منظومه شمسی است.
منظومه ای با قطر دوازده میلیارد کیلومتر.
جرم خورشید بیش از 99 درصد جرم منظومه شمشی را تشکیل داده است.
کهکشان راه شیری:
خورشید به همراه صد الی چهارصد میلیارد ستاره ی دیگر در کهکشان راه شیری در حال حرکتند.
هر ستاره با منظومه ی خودش.
بزرگترین ستاره ی آن 100 بار سنگین تر از خورشید و درخشندگی آن 5 میلیون برابر خورشید است.
کهشانی با جرم 750 تا 1000 میلیارد برابر جرم خورشید.
کهکشانی با عمر ده میلیارد سال.
کهکشانی مار پیچی با قطری بیش از 100 هزار سال نوری و ضخامت 10 هزار سال نوری.
کهکشانی که خورشید تا کنون 15 الی 20 بار، با سرعت 250 کیلومتر در ثانیه به دور آن چرخیده است.
این دور خورشید هر بار حدود 220 میلیون سال طول کشیده است.
کهکشان راه شیری که منظومه شمسی یکی از نقطه های داخل کادر می باشد.
کهکشان راه شیری یکی از صد میلیارد کهکشانی که با ابزار امروزی قابل مشاهده هستند.
کهکشان هایی گاه با عرض 3 میلیون سال نوری و با بیش از هزار میلیارد ستاره.
کهکشان هایی بیضی شکل، مارپیچی(حلزونی) و نامنظم، گاه تا چندین برابر کهکشان راه شیری.
خوشه های کهکشان ها با یکدیگر مجموعه های بسیار عظیم تر به نام "ابر خوشه ها" را می سازند.
ابر خوشه ها با یکدیگر" رشته هایی" را تشکیل می دهند که با امکانات امروزی بزرگ ترین ساختارهای شناخته شده ی عالم هستند.
اگر نوری همین الان از آخرین کهکشان شناخته شده به سوی زمین حرکت کند، حدود " ده میلیارد" سال دیگر آن را می بینی.
ماده ای اسرار امیز که ماهیت آن هنوز مشخص نیست و آن را "ماده ی تاریک" نام نهاده اند ، کهکشان ها را به صورت هاله ای در بر گرفته است و آن ها را از یکدیگر دور می کند و روند انبساط جهان را شتاب می بخشد. ما هنوز نمی دانیم 99 در صد عالم را چه چیز تشکیل داده است.
می دانی انرژی نهفته در آن چقدر است؟
------------------------
ماه ها بلکه سال ها بود که دوست داشتم یه تصویر ذهنی از ترکیب و بزرگی عالم ماده داشته باشم. اما تو هیچ سایتی نتونستم اون چیزی که می خواستم رو پیدا کنم. شاید به درد بخور ترین چیزی که می شد تو هر کدوم از سایت های نجوم پیدا کرد یکی از همین اعدادی بود که اینجا آوردم (و بقیه مطالب تخصصی بودند که به کارم نمی اومد). در نهایت هم مجبور شدم خودم دست به کار بشم و تمام این اطلاعات پراکندرو به هم پیوند بدم که البته هم موفق شدم و الان می دونم که همین الان که نشستم دارم این مطالب را تایپ می کنم ، عالم به طرز شگفت آوری در حال انبساط است و هنوز بشر نمی داند ماده ی تاریک چیست. در آخر این را هم اضافه کنم که هر کدوم از این میلیاردها کهکشان شناخته شده ی فعلی ، ترکیب های فوق العاده زیبایی دارند که در صورت تمایل می تونین تو قسمت ایمیج ( عکس ) گوگل یا هر کدوم از موتور های جستجو ، کلمه ی کهکشان رو بزنید و ببینید تو عالم چه خبره ...
Design By : Pichak |