سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

به سوی کامیابی  نوشته آنتونی رابینز

" اگر راهش را بدانی، هر سخنی می توان گفت، وگرنه هیچ. ظرافت در دانستن آن راه است"      جورج برناردشاو

 

چرا عکس العمل افراد، در برابر پیام واحد تا این اندازه متفاوت است؟

 

هر یک از افراد، برای درک مطلب واحد، زبان ذهنی خاصی دارند. برای ایجاد ارتباط و مجاب کردن افراد، کلیدهایی وجود دارد که باید آنها را دانست.

رمز این کار، در چهارچوب های ذهنی است.چهارچوب های ذهنی، می گویند که فرد اطلاعات را چگونه در ذهن خود تحلیل می کند. چهارچوب های ذهنی الگوهای نیرومند درونی هستند که به تشکیل تصورات درونی کمک کرده رفتارهای فرد را هدایت می کنند.

چهارچوب های ذهنی، برنامه هایی هستند که در ذهن ما وجود دارند و سبب می شوند که به بعضی از مطالب توجه کنیم و به بعضی دیگر توجه ننمائیم. چون ذهن نمی تواند در آن واحد به مطالب متعدد توجه کند لذا به انتخاب می پردازد و بعضی از مطالب را محو و کمرنگ می سازد و یا آنها را بصورتی کلی در نظر می آورد.

 

برای برقراری ارتباط با انسان ها باید چهارچوب های ذهنی افراد را بدانید:

 

اولین چهارچوب ذهنی مربوط به حالات جاذبه و دافعه است. همه افراد به لذت ها و خوشی ها مایل و از دردها و رنج ها فراری هستند.هر کسی به بعضی چیزها جلب می شود و از اموری دوری می جوید.

فرض کنیم می خواهید فرزند خود را تشویق کنید که بیشتر درس بخواند. ممکن است به او بگوئید " بهتر است بیشتر درس بخوانی وگرنه در دانشکده خوبی قبول نمی شوی" یا اینکه " فلانی را ببین، درس نخواند. از مدرسه بیرونش کردند و تا آخر عمرش باید برود غاز بچراند " اینکه این استراتژی تا چه حد مؤثر باشد بستگی به فرزند شما دارد.  افرادی که خاصیت جذب در آنها بیش از دفع است، از دست کسانی که امور را با حالت دفعی نمودار       می سازند خشمگین می شوند. در چنین موردی اگر به فرزندتان بگوئید " اگر درس بخوانی، در هر دانشکده ای که بخواهی قبول می شوی " مؤثرتر است.

دومین چهارچوب ذهنی مربوط به داخلی یا خارجی بودن معیارها است.  از فردی بپرسید از کجا می داند که در فلان مورد کار خود را بخوبی انجام داده است. بعضی ها دلیلی می آورند که مربوط به خارج از وجود آنها است.وقتی کارشان مورد تأیید فرد دیگر قرار می گیرد متوجه می شوند که کارشان خوب بوده است. این را معیار   ( یا چهارچوب مرجع ) خارجی می گوئیم.

معیار بعضی دیگر از درون سرچشمه می گیرد. آنها " خودشان می دانند " که کارشان خوب بوده است.

فرض کنیم شما می خواهید کسی را ترغیب کنید که در سمیناری شرکت کند. به او می گوئید" باید حتماً در این سمینار شرکت کنی. من و دوستانم شرکت کردیم و بسیار لذت بردیم. همه می گویند که این سمینار تأثیر زیادی بر همة آنها داشته است". اگر فرد موردنظر دارای معیار خارجی باشد این حرف در او مؤثر واقع می شود. اگر عده زیادی درستی مطلب را تأیید کنند فکر می کند لابد مطلب درست است. اما اگر معیار او درونی باشد در این صورت دشوار است او را با اظهارنظرهای دیگران مجاب کنید. مثلاً می توانید برای متقاعد کردن او بگوئید " یادت هست که می گفتی پارسال در یک سمینار بسیار پرمحتوی شرکت داشتی که در سال های اخیر نظیر آن را ندیده بودی؟ خوب الان یک سمینار دیگر است که احتمالاً به همان خوبی است."

سومین چهارچوب ذهنی مربوط به حالت خودمحوری یا دیگر محوری است. بعضی ها در روابط خود با افراد در درجه اول به این نکته توجه دارند که این رابطه چه منافعی برای شخص آنها در بردارد. در اینجا نیز افراد غالباً در حالت بینابینی قرار دارند. اگر حالت خودمحوری در کسی شدید باشد کارش به خود شیفتگی و خود پرستی می کشد و اگر حالت دیگر محوری شدید باشد فدا می گردد. تشخیص اینکه فرد تا چه حد خودمحور یا دیگر محور است در مصاحبه های استخدامی نیز دارای اهمیت است.

در مشاغل خدماتی، نظیر هواپیمایی، به افرادی نیاز است که خودمحور نباشند و نسبت به مراجعین و مشتریان با نرمش و توجه برخورد کنند. اما برای شغلی مثل حسابرسی به فردی احتیاج است که تا حدودی خودمحور بوده تحت تأثیر دیگران واقع نشود.

چهارمین چهارچوب ذهنی مربوط به حالت جوربینی یا ناجوربینی است.  بعضی ها در جهان پیرامون خود بیشتر به شباهت ها توجه می کنند. به امور مختلف نظر می کنند و آنچه در آنها مشترک است می بینند. این افراد را جوربین می گوئیم. دسته دیگر، افراد ناجوربین یا تفاوت بین هستند. این افراد، اشیاء جهان پیرامون خود را می بینند و به تفاوت های آنها توجه می کنند. برای اینکه افراد جوربین و یا ناجوربین را تشخیص دهید، از آنها بپرسید که رابطه بین دو شیئ یا مفهوم معین چیست و بعد ببینید که ابتدا به شباهت ها توجه می کنند یا تفاوتها. افراد ناجوربین مشکل تر می توانند با دیگران روابط صمیمانه برقرار کنند. شاید دلیلش این باشد که به اختلاف، بیشتر معتقدند. افراد ناجوربین در اقلیت هستند. این افراد فوق العاده باارزشند، زیرا نکاتی را می بینند که بقیه نمی بینند. افراد جوربین برای مشاغل تکراری که سال ها بدون تغییر می مانند مناسب ترند. اما مشاغلی که انعطاف و تغییرات مداوم جزو طبیعت آنها است برای افراد ناجوربین بهتراست. دانستن این مشخصات برای انتخاب شغل افراد و بکارگماری آنان اهمیت دارد.

پنجمین چهارچوب ذهنی، نحوه مجاب شدن افراد است. استراتژی مجاب کردن افراد شامل دو بخش است. برای اینکه دریابیم چه عوامل ثابتی همیشه موجب مجاب شدن فرد معینی می گردد، ابتدا باید بدانیم چه عواملی از مجاب شدن فرد جلوگیری می کند. دوم اینکه عامل یا محرک معینی که موجب مجاب شدن وی می شود چند بار تکرار شود. برای کشف چهارچوب ذهنی فرد در زمینه مجاب شدن می توانید از وی سؤال کنید " چگونه       می دانید فرد دیگر برای انجام کاری مناسب است و آن را خوب انجام می دهد: 1- با مشاهده کار او 2- از طریق اظهارنظرهای کتبی یا شفاهی دیگران 3- از طریق همکاری با او. جواب ممکن است ترکیبی از این حالات باشد. مثلاً هم دیدن کار شخص و هم شنیدن از دیگران ضرورت داشته باشد. برای کشف جنبه دوم می توانید بپرسید    " فرد موردنظر، چند بار باید شایستگی خود را نشان دهد که شما قانع شوید؟" به این سؤال چهار نوع جواب    می توان داد: 1- فوری 2- چند بار 3- در طول یک دوره معین 4- بطور مداوم

دانستن این چهارچوب ذهنی این فایده را دارد که نحوه متقاعد شدن افراد را متوجه می شوید. به طورمثال اگر با فردی برخورد کردید که لازم است دائماً محبت خود را به او نشان دهید کمتر ناراحت می شوید چون از پیش انتظارش را دارید.

ششمین چهارچوب ذهنی در زمینه امکانات در قبال اجبار است. بعضی افراد، در درجه اول در اثر اجبار به انجام کاری وادار می شوند تا در اثر میل و علاقه شخصی، کاری را می کنند که باید بکنند. یعنی بطرف امکانات و کارهایی که می توان کرد جلب نمی شوند. در پی تجربیات گوناگونی که می توانند امکانات آن را فراهم سازند نیستند، بلکه زندگی را بصورت " هرچه پیش آید خوش آید " و بااستفاده از آنچه در دسترس است می گذرانند. هنگامی که به خانه تازه، اتومبیل تازه و چیزهای دیگر نیاز دارند، هرچه دم دستشان بود می خرند و حتی در مورد ازدواج نیز همین شیوه را پیش می گیرند.

بعضی دیگر در جستجوی امکانات هستند. به دنبال علائق خود می روند و راه های تازه، مسیرهای نو و تجربیات جدیدتری را جستجو می کنند. کسانی که الزاماً به کارها دست می زنند، به راه های شناخته شده و مطمئن علاقمندند. برعکس کسانی که در پی امکانات تازه اند به راه های ناشناخته بیشتر علاقه دارند و دوستدار تحول و مترصد فرصت هستند.

بعضی مشاغل، نیاز به افرادی دارند که بتوانند بمدت طولانی در آن شغل بمانند. شخصی که در جستجوی امکانات است مدام در پی شغل تازه، شرکت تازه و ماجراهای تازه است و لذا بمحض اینکه شغلی پیدا کنند که بهتر باشد کار و شرکت را رها می کنند، در حالیکه افراد دسته دیگر چنین نیستند. این افراد در موقع نیاز، به کاری مشغول می شوند و به آن می چسبند، زیرا کار را لازمه زندگی می دانند.

هفتمین چهار چوب ذهنی، درمورد نحوه کارکردن افراد است. هر کسی برای کارکردن استراتژی خاصی دارد. بعضی از افراد، حتماً باید بطور مستقل کار کنند. این افراد نمی توانند با دیگران همکاری نزدیک داشته باشند و چنانچه سرپرستی زیادی روی آنها اعمال شود کارکردن برایشان مشکل می شود و باید کار را خودشان بچرخانند. بعضی دیگر، بعنوان عضوی از گروه خوب کار می کنند. یعنی دارای استراتژی همکاری هستند و مایلند در هر کار، با دیگران مسئولیت مشترک داشته باشند. درعین حال دسته سومی وجود دارد که در عین علاقه به همکاری با دیگران، مایلند مسئولیت انجام هر کار را به تنهایی عهده دار شوند.

 

آگاهی از چهارچوب های ذهنی سبب می شود که تفاوت های اساسی افراد را دریابید و بدانید که با هرکسی به چه نحو رفتار نمائید.

برای تغییر چهارچوب های ذهنی دو راه وجود دارد. یک راه به " وقایع احساسی مهم " معروف است. به طور مثال ممکن است شما از دسته افرادی باشید که بحکم ضرورت و اجبار به کار واداشته می شوند و مثلاً یک موقعیت شغلی عالی را از دست بدهید زیرا شرکت کارفرما به فردی فعال و طالب امکانات تازه نیازمند باشد. در اینصورت ممکن است تکان بخورید و برداشت های خود را تغییر دهید.

راه دیگر تغییر چهارچوب های ذهنی آن است که آگاهانه تصمیم به تغییر بگیرید. بیشتر ما، هرگز فکر نمی کنیم که از چه چهارچوب های ذهنی استفاده می نمائیم. اولین قدم برای تغییر، آگاهی و تشخیص است. آگاهی دقیق از وضعیت موجود، همیشه راه های تازه ای را بروی ما می گشاید و امکانات تازه ای برای تغییر در اختیارما می گذارد.

فرض کنیم شما گرایش شدیدی به حالت دفع و اجتناب از خطرات دارید. بی شک اموری وجود دارند که باید از آنها اجتناب کرد. ولی آیا چیزهایی وجود ندارد که مایلید به سوی آنها حرکت کنید؟ ممکن است دلتان بخواهد حرکتی کنید و گسترشی به کارخود بدهید. ممکن است به فکر بیفتید که بعضی چیزها برای شما جالب و جذابندو لذا بسوی آنها جلب شوید.

 

چهارچوب های ذهنی، باید در دو سطج مورداستفاده واقع شوند.

اول بعنوان ابزاری برای توسعه و تنظیم نحوه ارتباط با دیگران. همانطور که حرکات جسمی افراد اسرار زیادی از خصوصیات و انگیزه های آنها را فاش می سازند، چهار چوب های ذهنی، گویای بسیاری از اموری هستند که موجب وحشت، یا انگیزش افراد می گردند.

دوم بعنوان ابزاری برای انجام تغییراتی درخود. شما باید هر عاملی را که به زیان شما عمل می کند تغییر دهید. چهارچوب های ذهنی یکی از مفیدترین وسایل توسعه و تغییر می باشندو کلیدهایی برای موفقیت در امر ارتباط در اختیار شما قرار می دهند

 


نوشته شده در جمعه 87/6/8ساعت 8:3 عصر توسط فروزین تقوی نظرات ( ) | |

 زمین:
عمر زمین حدود 4 میلیارد و 600 میلیون سال می باشد
از پیدایش انسان در زمین بیش از 5 میلیون سال نگذشته است .


خورشید:
عمر خورشید قریب به عمر زمین است.
دمای هسته ای خورشید 15.000.000 درجه ی سانتیگراد است.
حجم خورشید یک میلیون و پنجاه هزار برابر حجم کره ی زمین است. یعنی برای پر کردن این گوی آتشین به بیش از یک میلیون زمین احتیاج داریم.


منظومه شمسی:
سیاره ها به دور خود ، قمرها به دور سیاره ها و سیاره ها به دور خورشید می گردند.
خورشید تنها ستاره منظومه شمسی است.
منظومه ای با قطر دوازده میلیارد کیلومتر.
جرم خورشید بیش از 99 درصد جرم منظومه شمشی را تشکیل داده است.


کهکشان راه شیری:
خورشید به همراه صد الی چهارصد میلیارد ستاره ی دیگر در کهکشان راه شیری در حال حرکتند.
هر ستاره با منظومه ی خودش.
بزرگترین ستاره ی آن 100 بار سنگین تر از خورشید و درخشندگی آن 5 میلیون برابر خورشید است.
کهشانی با جرم 750 تا 1000 میلیارد برابر جرم خورشید.
کهکشانی با عمر ده میلیارد سال.
کهکشانی مار پیچی با قطری بیش از 100 هزار سال نوری و ضخامت 10 هزار سال نوری.
کهکشانی که خورشید تا کنون 15 الی 20 بار، با سرعت 250 کیلومتر در ثانیه به دور آن چرخیده است.
این دور خورشید هر بار حدود 220 میلیون سال طول کشیده است. 
 

منظومه ی شمسی در کهکشان راه شیری (یکی از نقطه های درون کادر)
کهکشان راه شیری که منظومه شمسی یکی از نقطه های داخل کادر می باشد.

 

و در نهایت:
کهکشان راه شیری یکی از صد میلیارد کهکشانی که با ابزار امروزی قابل مشاهده هستند.
کهکشان هایی گاه با عرض 3 میلیون سال نوری و با بیش از هزار میلیارد ستاره.
کهکشان هایی بیضی شکل، مارپیچی(حلزونی) و نامنظم، گاه تا چندین برابر کهکشان راه شیری.

 

دسته هایی از کهکشان ها با یکدیگر تشکیل " خوشه های کهکشان ها" را می دهند.
خوشه های کهکشان ها با یکدیگر مجموعه های  بسیار عظیم تر به نام "ابر خوشه ها" را می سازند.
ابر خوشه ها با یکدیگر" رشته هایی"  را تشکیل می دهند که با امکانات امروزی بزرگ ترین ساختارهای شناخته شده ی عالم هستند.
اگر نوری همین الان از آخرین کهکشان شناخته شده به سوی زمین حرکت کند، حدود " ده میلیارد"  سال دیگر آن را می بینی.
 
 
ماده ای اسرار امیز  که ماهیت آن هنوز  مشخص نیست و آن را "ماده ی تاریک" نام نهاده اند ، کهکشان ها را به صورت هاله ای در بر گرفته است و آن ها را از یکدیگر دور می کند و روند انبساط  جهان را شتاب می بخشد. ما هنوز نمی دانیم 99 در صد عالم را چه چیز تشکیل داده است.

لحظه ای درنگ کن. یک اتم را در ذهنت مجسم کن. اتمی با کوچکی...
می دانی انرژی نهفته در آن چقدر است؟

 

پی نوشت:
------------------------
ماه ها بلکه سال ها بود که دوست داشتم یه تصویر ذهنی از ترکیب و بزرگی عالم ماده داشته باشم. اما تو هیچ سایتی نتونستم اون چیزی که می خواستم رو پیدا کنم. شاید به درد بخور ترین چیزی که می شد تو هر کدوم از سایت های نجوم پیدا کرد یکی از همین اعدادی بود که اینجا آوردم (و بقیه مطالب تخصصی بودند که به کارم نمی اومد). در نهایت هم مجبور شدم خودم دست به کار بشم و تمام این اطلاعات پراکندرو به هم پیوند بدم که البته هم موفق شدم و الان می دونم که همین الان که نشستم دارم این مطالب را تایپ می کنم ، عالم به طرز شگفت آوری در حال انبساط است و هنوز بشر نمی داند ماده ی تاریک چیست. در آخر این را هم اضافه کنم که هر کدوم از این میلیاردها کهکشان شناخته شده ی فعلی ، ترکیب های فوق العاده زیبایی دارند که در صورت تمایل می تونین تو قسمت ایمیج ( عکس ) گوگل یا هر کدوم از موتور های جستجو ، کلمه ی کهکشان رو بزنید و ببینید تو عالم چه خبره ...

 


نوشته شده در جمعه 87/6/8ساعت 12:30 عصر توسط مریم نصرتی نظرات ( ) | |

مسابقه مشهوری در طول چند ماه  در انگلستان برگزار میشود به نام  X-Factor  که  که کارش اینه که مردم میایند آواز میخوانند و هیات 3 یا 4 نفره داوران طی 4 مرحله  از بین هزاران نفر شرکت کننده ، هر هفته  تعدادی را برمیگزینند که نهایتا تعدادی انتخاب میشوند و خود داوران  ، هر کدام تعدادی از منتخبین را میبرند منزل پر از تجهیزاتشون و اونها را پرورش میدهند و دوباره مسابقه انجام میشود و از بین این تعداد  مسابقات فینال با اجرای زنده و ارکستر و بند وبساط و  در حضور جمعیت زیاد شروع میشود. مسابقات در مراحل آخر با شراکت اس ام اسی کل مردم انگلستان  انجام میشود. یعنی تنها نظر هیات داورین تاثیر نهایی را ندارد بلکه نظر مردم نیز دخیل میشود...بسیار مسابقه عجیبیست ؛ همه مردم هر هفته این مسابقه را دنبال میکنند . میلیونها دلار درآمد داره از تبلیغات بین برنامه...حتی هر اس ام اسی که میزنند مردم  مقداری از اعتبار موبایلشان به X-FACTOR  میرسد.( یکیش خودم که پارسال برای برنده شدن  لئون ، جوان  اسکاتلندی یتیم در روز فینال اس ام اس زدم و اتفاقا برنده هم شد ) فیلم فینال  2007 را میتونید اینجا ببینید

leon

تازه  فینالیستها حتما جذب بهترین استودیو های موسیقی دنیا میشوند و این در واقع همان جریانات صنعت موسیقی دنیاست .

سیمون  simon cowell   ( نفر جلویی در عکس بالا) که تقریباHead این برنامه هست ،  به تنهایی  موجب تولید 150 میلیون نسخه  موسیقی در دنیا شده است !
 

لئونا
 فکر کنید دختر انگلیسیی که امروز در مراسم اختتامیه المپیک آواز خواند( فیلم اجرای لئونا در اختتامیه المپیک ) ، کسی نبود جز فینالیست  سابق مسابقه X- FACTOR در سال 2006  ، leona lweis  که در رای گیری شب آخر مسابقه او ،  هشت  میلیون نفر از  بریتانیا  با اس ام اس شرکت کردند یعنی چهارمیلیون پوند تنها در نیم ساعت. ( فیلم فینال 2006 )    
**************************************************

   الکساندرا                                                              
  اما هفته پیش یعنی 17 آگوست 2008ا تفاق عجیبی در این برنامه رخ داد که اشک میلیونها نفر را در آورد. دختری به نام الکساندرا 19  ساله ،  برای بار دوم در این برنامه شرکت کرد .او سه سال قبل که شرکت کرده بود ، داوران بهش گفتند که قید موسیقی را بزند و امسال وقتی بعد از سه سال تمرین برگشت ، همگان را حیرت زده کرد و رای  کاملا مثبت هر ? داور را  دریافت کرد ! حتما فیلم کوتاه اجرای او را در اینجا ببینید .
شکستی که او در 3 سال قبل تجربه کرد و نا امیدی شدیدی که تحمل کرد ، او را در هم نکوبید بلکه بعد از مدتی مصمم شد با تغییرات اصلاحی در صدا و شخصیت خود ، دوباره به این مسابقه برگردد .او برگشت و حتی اگر  هم به مراحل فینالی این مسابقه راه نیابد ، چیزی از موفقیتش در خودسازی، کاسته نخواهد شد
 

  
او نشان داد که شاید  بالاتر از معجزه بیرونیی که شاید هرگز نبینیمش  ، معجزه اراده خود انسان است که او را به توانگری میرساند و معجزات بیرونی راجذب انسان میکند . درست به خاطر همین امید دوباره ای که در ما زنده کرد ، با او گریستیم و اگر بی ربط ندانید میخواهم بیفزایم که حکایت ما و دردهایمان  است و درماندگیمان در محضر خدا و انتظاری که میکشیم تا او برایمان معجزه ای ترتیب دهد تا یاری برگردد یا فرصتی دوباره برایمان ایجاد شود یا یادی از سینه مان برود یا ثروتی حاصل شود یا...
 

اینها همه در برابر لحظه ای که در برابر افسردگی فریاد میزنیم" نه" ، هیچ است...
معجزه از همان " نه " شروع میشود
                      نه به "  تمام شدن و دم نزدن "
                                                    نه به " شکسته ماندن و خشکیدن "
نه به "  نق زدن و دیگران را مقصر دانستن "

 
پس سهم دعا و  توسل ونذر و فال حافظ و..چی میشه این وسط ؟
شاید بهترین چیزی که میتونیم از صاحب هستی  بخواهیم این است که افکار بهتری به ذهنمان برسد و بهتر بتوانیم با خودمان خلوت کنیم و روراست بشیم. بزرگترین هدیه هستی به آدم شکست خورده اینست که او دوباره به رینگ برگردد و بتواند تغییر کند...توبه شاید همین باشد که من  دوباره بخش مقدس درونم را بیابم و پس از آشتی درونی بتوانم با خدای عالم عهد ببندم برای وسیعتر شدن...و اینکه اجازه ندهم نور درونم خاموش شود
 
شنیدن داستان دردهای صدها مراجع افسرده  و درمان  نسبتا موفق  اکثر ایشان به من آموخت که همه دنیا را گل و گلاب دیدن تنها یک هذیان است و قرآن  راست گفته که لقد خلقنا الانسان فی کبد...
در برابر درد کاهنده یک عشق قدیمی، یک جراحت عاطفی شدید ، یک مادر بی رحم ، یک پدر غایب در طول تمام دوران غیر قابل برگشت کودکی ، تعرض جنسی یک برادر ، تولد فرزندی عقب افتاده ، دیده نشدن و تمایز بی انصافانه در خانواده بین فرزندان ، حبس های اشتباه  ...چگونه میتوان گفت : دنیا پر است از برکت؟
همچنین آموختم که فارغ از شیوه درمانی ما ، خود مراجعین هستند که درمانشان را با خود به همراه می آورند، میپرسید چگونه ؟  با قاطعیت میگویم که شما اگر به کوچکترین دلیلی ( خشم ِ ،عشق ، انتقام ، غرور ) بخواهید به صحنه رینگ زندگی برگردید ، داور این مسابقه یعنی صاحب هستی ، دوباره بهتون فرصت میدهد...امثال من  هم بهترین کاری که بتوانند این وسط بکنند این نیست که شما درد نکشید بلکه اینست که  که درد زایمان  روحی شما را برسونند به یک تولد جدید و نتیجه دار...وگرنه هر دردی منجر به تولد نمیشود.
                                         باید نشست و از شکستها و افسردگیها  پرسید که پیامشان به ما چیست.
لندن- نیمه شب  ? شهریور
 - ?? آگوست-

 
 
 

نوشته شده در دوشنبه 87/6/4ساعت 5:22 صبح توسط دکتر علیرضا شیری نظرات ( ) | |

 ساعاتی پیش نشستم و کل برنامه اختامیه المپیک را تماشا کردم...چهره های خندان را میدیدم و حس میهن پرستی ورزشکاران را جلوی دوربین بی بی سی (و همزمان ایتالیا و امارات )  میدیدم و هم لذت میبردم هم حرص میخوردم و حتما خیلی ها مثل من چنین تجربه ای کردند
المپیک از نظر روانشناسی  نکات جالبی دارد که برای بازیهای المپیک 2012 لندن به تیم کشورمان کمک کند.
مدیریت انگیزه MOTIVATION  Mnagement : بازیکنان باید انگیزه رقابت داشته باشند. بهترین آرکتایپی  Archetype که این جاه طلبی را به افراد میدهد تا برای اول شدن تلاش کنند ، ژئوس zeus میباشد. زئوس همان آرکتایپی هست که اگر در فردی غالب باشد باعث میشود او سعی کند عرضه های خود را چنان نشان دهد که همه به قابل بودن او اعتراف کنند. این افراد در کودکی نفر اولند در یارکشی بازیهای گروهی ، مبصرند در کلاس ، ارشد یگانند در خدمت سربازی ، کارمندان لایقی هستند که با کار خوب و برقراری ارتباطات با حوزه های بدردبخور در اداره یا کارخانه یا...سریعا به مراتب بالاتر ارتقا می یابند. بهترین نمود این کهن الگو در مسابقات ورزشی تمایل شدید فرد با اول شدن است. این همان انگیزه شدیدیست که فرد را در برابر خستگیهای تمرین ، فشار سفرهای تیمی مقاوم میکند. اما نظر من اینست که زئوس به ورزشکار انگیزه ای میدهد تا در میادین داخلی مطرح شود و معمولا در معدود افرادی باعث میشود تا در میادین جهانی ظاهر شود بنابراین باید به عوامل انگیزه بخش جدیدی پیدا کنیم تا فرد را برای رقایتهای بسیار سنگینتر جهانی انگیزه دهد
 * استفاده از تکنیکهای جدید: استفاده از Mental Image  و Big Image  برای اینکه ورزشکار ببیند به کدام سو میرود
* حس میهن پرستی : قویا محققانه معتقدم تیمهای  ایرانی در این مورد نقص دارند. منظورم این نیست که ملی پوشان ما کسورمان را دوست ندارند اما این علاقه نسبت به سایر تیمهای مطرح حاضر در المپیک ، قوی نیست. شما میتوانید بازیکنان ایلات متحده و ترکیه و روسیه را در این زمینه با بچه های خودمان مقایسه کنید و متوجه شوید که انگیزه بازیکن برای به اهتزاز آمدن پرچمش چقدر میتواند نمود داشته باشد. از نحوه حمل پرچم یا نمادهای ملی میتوان فهمید چقدر فرد به ملیت خود مفتخر است و این موضوع البته منحصر به میادین ورزشی ما نیست ، برخورد مامورین فرودگاهی اکثر کشورهای دنیا با ایرانی ها به نحویست که ما را به  داشتن پاسپورت قهوی ای ایران  ، مفتخر نمیکند. در این بین نگاه دوربینهای خبری دنیا به ما نیز مشوب به مسائل سیاسی شده است. تحریمهای نظام مند ورزش ایران در ماههای اخیر توسط کشورهای دنیا به ویژه در فوتبال ، اعتماد به نفس ورزشکاران ما را میگیرد. خشم ایجاد شده در ما باعث استرس روانی بیشتر روی ورزشکارانمان میشود. بعضی رفتارهای عجیب مسولین ورزشی ایران را نیز باید به این لیست استرسور ها افزود مثلا عدم رویارویی با بازیکنان تیمهایی مثل اسرائیل دیگر باعث افتخار نیست. شاید این کار در 30 سال قبل تسلی مردم فلسطین بود ولی الان بیشتر یک ژست ضد منافع ایران است زیرا حتی اگر ما به دلایل خودمان اسرائیل را به رسمیت نشناسیم ، اکثر کشورهای دنیا با این قضیه سالهاست مساله ای مدارند و روابط تجاری و سیاسی و علمی مستحکمی با این رژیم دارند. من در این نگاشته قصد تحلیل سیاست دولت ایران را ندارم اما مداخله این سلیقه ها در ورزش را قویا خطرناک و استرس زا برای ورزشکارانمان میدانم.
فرض کنید شما 5 سال زحمت کشیده اید و چقدر خاک شده اید در تشک یا متحمل فشار بدنی و ورزشی و..شده اید و بعد از هزاران ساعت استرس و فشار ، وارد تیم اعزامی ایران میشوید به چین و تازه باید استرس جدیدی را هم تحمل کنید و آن ترس از قرغه کشی نیست بلکه هم گروه شدن با یک بازیکن اسرائیلی است که  شما را در هم میکوید. تازه اگر هم کناره گیری کنید باز هم کمیته المپیک به این راحتی ها دست از سر شما بر نمیدارد و ممکن است برای همیشه با عرصه های ورزشی جهانی خداحافظی کنید...ما میتوانیم بالغانه تر رفتار کنیم. مثلا بنگرید به بازیهای امسال. خطرناک ترین تهدید ایالات متحده قطعا  اژدهای زرد ، چین است زیرا سریعترین رشد اقتصادی را دارد ، جمعیت فراوان ، کلاهک اتمی ، تراز اقتصادی بالا در صدارات و واردات با آمریکا طوری که چینی ها میتوانند همه محصولات آمریکایی را ظرف یک هفته کپی برداری و تولید انبوه کنند و بازار های خود کالیفرنیا را نشانه بگیرند. چنین کشوری تهدید است یا ایران که نه قدرت اقتصادی بزرگی در دنیاست نه واقعا توان هسته ای خاصی دارد ( به جز تعدادی سانترفوژ که فقط برق مصرف میکنند و روسها حال حالا ها به ما تکنولوژی نمیدهند تا حسابی با کارت ما در برابر آمریکا امتیاز بگیرند- اما چین مناسبات خود را با آمریکا نگه میدارد و قهر نمیکند و هر روز هم آمریکا و چین علیه هم اقدامات سیاسی دارند
چین در این دو هفته به نیکی قدرت نمایی کرد با نظم و ترتیب فراوانش با امکانات محیر الغقول تکنولوژیکش با امکاناتی که به رخ دنیا کشید...دنیا وقتی میخواهد درباره کشوری قضاوت کند ، دستاوردهایش را میبیند
اتفاقا حس میهن پرستی در تماشاگران ما نیز نقص دارد ، تماشاچیان گالاتسرای به تنهایی از کل تماشاچیان تشویق کننده تیم فوتبال ایران ، عاشقانه تر تشویق میکنند و این موضوع برای شخص خود من همیشه عجیب بوده است . در همین انگلیس  چیز عجیبی دیدم در نوامبر 2007 مسابقه مشت زنی بین بوکسور انگلیسی و بوکسوری از آمریکا بود که در لاس وگاس برگزار میشد و ساعت مسابقه حدود 4 صبح لندن بود و دوستانم من را اون ساعت سحر بردند به یک کافه که نسل دوم و سوم انگلیسیهای ترک تبار حضور داشتند. کافه بزرگی بود که تقریبا هیچ جایی نداشت و من تقریبا از تشویق بوکسور انگلیسی توسط اینهمه آدم در اون موقع تو اون شرایط سخت ، شوکه شده بودم.چنین صحنه هایی باعث میشه حس کنم در کشور ما به ارزش حس میهن دوستی در توفیقات ورزشی و علمی و صنعتی باید بیشتر توجه بشود.
                  
 آمریکایی ها در ایام بعد از یازده سپتامبر همه سر در خانه هایشان پرچم آمریکا را زده بودند به دنشانه همبستگی ملی علیه دشمنانشان.

حتی حزب الله لبنان به زیبایی از این حس برای همراهی با مردمش استفاده میکند و حتما تصاویری را دیده اید که در جشن حزب الله دختران لبنانی پرچمهای لبنان را با افتخار برای سید نصر الله تکان میدادند و روی تی شرت هاشون نوشته بودند " وعدت و صدقت"
من به ندرت خانواده ای را در ایران دیده ام که در منزلش پرچم ایران باشد...حتی در ایام جنگ تحمیلی نیز چنین چیزی را یادم نمی آید و بیشتر پرچمهای مذهبی را به خاطر می آورم. یادمان باشد ما در میادین جهانی ورزش تنها پرچمی که میتوانیم حمل کنیم پرچم سه رنگ ایران است و این چنین است که بهترین تایید هستیم بر  یا ابوالفضل .
 
* اهمیت آرکتایپ آپولو : موفقیت ملی غیر از انگیزه ( ملی ، فردی )  تمرین دقیق و هدفمند نیاز دارد. کهن الگوی آپولو به فرد برنامه ریزی و هدف گذاری را هدیه میدهد. در حضور این آرکتایپ میتوانید بارها و بارها شکست بخورید ولی چشم ار هدف بر ندارید و هر بار به جای نق زدن و فرافکنی و بی مسوولیتی ،  توان خود را بهتر کنید.
* مدیریت بهتر : مدیران ورزشی باید غیر از مدارج مدیریتی ، برآیندی روانی  از سه نکته بالا داشته باشند :
ژئوس : مدیر بخواهد عرضه خود را به مردم و مسوولین کل مملکت نشان دهد ، قدرت ریسک در تصمیم گیریهای کلان مثل تغییر مربی و...داشته باشد
آپولو : برنامه ریزی دقیق و نظارت بر همه مسائل
حس میهن پرستی : مدیر واقعا ایمان داشته باشد که  فقط مهم نیست در المپیک حضور داشته باشیم...ما باید پرچم سه رنگ را با شادی فراوان برای همه جهانیان به اهتزاز در آوریم
 

* انگیزه های شخصی : ماتیاس اشتاینر که امسال طلای رقابتهای وزنه برداری را گرفت ، تصویر همسر مرحومش در اثر سرطان را در دست گرفته بود و طلایش را تقدیم به همسرش کرد. افراد میتوانند عشقها و نفرتها و انرژی های روانی خود را با مکانیسم والایش sublimation تبدیل به رشد کنند. میشد ماتیاس هم  سالها بنشیند و سوگواری کند اما  او انتخاب کرد که از دردهایش عبور کند وغصه های خود را به افتخارات بزرگی  تبدیل کرد.
در این نگاشته سعی شد تا تاثیر روانشناسی عمقی Depth psychology را بر موفقیت های کلان بررسی شود,و اهمیت دو آرکتایپ ژئوس و آپولو و مدیریت صحیح و نقش انگیزه های شخصی با مثالهای تبیین شد
به امید موفقیتهای بهتر در لندن 2012
دکتر شیری / لندن 

 
انوشه انصاری...یه پرچم افتخار
*******************************
برای مطالعه بیشتر درباره آرکتایپ زئوس و آپولو از مطالب سایت کانون مطالعاتی دانشگاه الزهرا استفاده کنید.

نوشته شده در یکشنبه 87/6/3ساعت 11:20 عصر توسط دکتر علیرضا شیری نظرات ( ) | |

 

به سوی کامیابی   نوشته آنتونی رابینز

 

" دوستی که شما را درک کند، شما را می سازد "                                  رومن رولان

صمیمیت، یعنی قدرت ورود به دنیای انسانی دیگر، چنانچه حس کند او را درک می کنید و رشته ای قوی شما را به هم پیوند می دهد.  یعنی اینکه بتوانید از نقشه ای که خود از جهان دارید به نقشه ای که او از جهان دارد، حرکت کنید و این جوهر هر ارتباط موفق است.

رابطه صمیمانه بهترین وسیله رسیدن به نتیجه، با همکاری دیگران است. هر هدفی که در زندگی داشته باشید، از رسیدن به مقامات معنوی و روحی، تا بدست آوردن یک میلیون دلار، مسلماً کسی هست که می تواند شما را در رسیدن به هدف، بنحو سریعتر و آسان تر، کمک کند و راه استفاده از امکانات آن فرد، ایجاد رابطه صمیمانه است.

چگونه می توان رابطه صمیمانه ایجاد کرد؟

این کار از طریق ایجاد و یا کشف وجوه مشترک امکان پذیراست. وجوه مشترک را می توان از راه تطبیق، تقلید و یا باصطلاح    " آینه کاری " ایجاد کرد و این کار نیز به راه های گوناگون امکان پذیر است.

معمول ترین طریقه ایجاد هماهنگی با دیگران، مبادله اطلاعات از طریق گفتگو است. بهر حال تحقیقات نشان داده است که تنها 7 درصد از اطلاعات بوسیله خود کلمات منتقل می شوند. 38 درصد دیگر از راه لحن و کیفیت صدا انتقال می یابد. پنجاه و پنج درصد دیگر ارتباط، یعنی بخش عمدة ارتباط، از طریق حرکات جسمی است. حالت چهره، ژست و کیفیت و نوع حرکات اشخاص در موقع سخن گفتن خیلی بیشتر از خود کلمات در انتقال مطالب مؤثر است.

کلمات معمولاً با شعور آگاه سروکار دارند، درحالیکه حرکات در شعور ناخودآگاه تأثیر می گذارند و در آنجا است که مغز فکر می کند " این شخص شبیه من است، پس باید آدم مطمئنی باشد " و بلافاصله مجذوب و علاقمند می شود و رابطه صمیمانه نیرومندی ایجاد می گردد و چون ارتباط ناخودآگاه است لذا تأثیر آن بیشتر است. شخص بدون اینکه متوجه علت شود احساس هماهنگی و صمیمیت می کند.

 اکنون ببینیم چگونه باید حرکات جسمانی فرد دیگر را تقلید کرد و چه نوع حالات و حرکات جسمانی قابل تقلیدند. ابتدا از صدا شروع کنید و لحن صدا، زیر و بم آن، تکیه کلام ها، سرعت سخن گفتن، بلندی صدا و نوع مکث ها را تقلید کنید. سپس ژست، قیافه، نحوه تنفس، طرز نگاه، حرکات دست، تغییرات چهره و سایر حالات بدن را مورد تقلید قرار دهید. البته برای ایجاد رابطه صمیمانه، لازم نیست دقیقاً همه رفتارهای طرف مقابل را آینه وار تکرار کنید بلکه اگر فقط لحن صدا و حالات چهره را کپی کنید ملاحظه می کنید که صمیمیتی باورنکردنی ایجاد می شود.

اگر عمل تقلید را تجزیه و تحلیل کنید در آن دو جزء اصلی وجود دارد. یکی مشاهده و مطالعه دقیق و دیگری خاصیت انعطاف پذیری. هرکسی می تواند مقلد خوبی شود، ولی باید انواع حالات جسمی را بشناسید و هرچه بیشتر به انواع حالات دقت کنید بهتر موفق می شوید.

برای ایجاد ارتباطی صمیمانه می توان به شیوه های گوناگونی متوسل شد. تصورات درونی افراد دارای سه سیستم است:

سیستم های بصری، سمعی و لمسی.

افراد بصری دارای یک سلسله خصوصیات مشترک هستند. در مکالمات خود عبارات " به نظر می رسد " و " تصور         می شود " و نظایر آن را بکار می برند. معمولاً بسرعت حرف می زنند و با قسمت بالای سینه تنفس می کنند. لحن صدایشان معمولاً تودماغی و تیز و کش دار است. عضلاتشان مخصوصاً در قسمت شانه و شکم کشیده است. شانه هایشان افتاده و گردنشان کشیده است و در هنگام گفتگو زیاد اشاره می کنند.

افراد سمعی در گفتگوها کلمات و عباراتی را بکار می برند که با صوت ارتباط دارد مثلاً " در گوشم زنگ می زند " " بگوش می رسد " و مانند آن. طرز سخن گفتنشان متعادل و آهنگین و صداشان پرطنین و زنگدار و ضرباهنگ آن معتدل است و بطور روشن صحبت می کنند. تنفس آنها معمولی است و با تمام قفسه سینه نفس می کشند و کشش عضلاتشان نیز متعادل است. معمولاً دست یا آرنجشان بصورت تا شده است و سرشان را کمی به یک طرف می چرخانند.

 افراد لمسی در گفتگوهاشان از کلمات " احساس می شود " " تماس می گیرم " و امثال آن زیاد استفاده می کنند. آرام و سنگین صحبت می کنند. اغلب بین کلمات زیاد مکث می کنند و لحن صداشان پست و عمیق است. حرکات دستشان حالت گرفتن یا دست زدن به اشیاء را نشان می دهد. عضلاتشان شل و راحت است. چنانچه کف دست رو به بالا و بازو خم و راحت باشد نشانگر حالت لمسی است. قیافه شان خشک و سرشان بطور مستقیم روی شانه ها قرار گرفته است.

اگر سیستم اصلی فرد را بدانید برای ورود به دنیای خاص او قدم بزرگی برداشته ایدو پس از آن کافی است خود را با آن دنیا سازگار کنید.

فرض کنید شخصی از نظر حالت روحی در درجه اول، سمعی است. برای اینکه چنین شخصی را به انجام کاری وادار کنید چانچه تصویری از نتایج آن کار در نظر او مجسم سازید و تند تند هم حرف بزنید احتمالاً موفق نخواهیدشد. او باید مطالب را با گوش حس کند و به پیشنهاد شما گوش فرا دهد تا در او مؤثر واقع شود. در واقع اگر لحن و طنین خاص صدای شما از همان اول او را دلسرد کند اصلاً حرف های شما را نخواهد شنید. همین طور اگر شخصی در وهله اول دارای حالت بصری باشد و شما بصورت لمسی، یعنی خیلی آرام در مورد احساسات خود با او صحبت کنید احتمالاً حوصله اش سر می رود و از شما می خواهد که زودتر به اصل مطلب بپردازید.

البته انسان ها دارای هر سه حالت فوق می باشند. ظرافت کار ایجاد ارتباط در این است که به هر سه اصل توجه کنیم. اما به عنصر غالب عنایت بیشتری داشته باشیم. در هنگام تقلید باید به دنبال خصوصیاتی باشید که بتوانید آنها را حتی الامکان بطور طبیعی و بدون دردسر مورد تقلید قرار دهید. اگر کسی را که دچار بیماری آسم یا لقوه است مورد تقلید قرار دهید بنظر خواهد آمد که ادای او را در می آورید و او را مورد تمسخر قرار می دهید.

پس از آنکه در این کار مهارت کافی پیدا کردید متوجه خواهید شد که اهمیت آن بیش از ایجاد صمیمیت و درک و تفاهم با دیگران است. زیرا از این طریق می توانید دیگران را پیرو خود سازید.  فرد دیگر هر قدر که متفاوت باشد و به هر ترتیب که با هم آشنا شده باشید چنانچه رابطه شما با او بقدر کافی صمیمانه باشد پس از مدتی رفتار خود را تغییر می دهد و سعی می کند خود را با شما تطبیق دهد. رهبری، مستقیماً از پیروی ناشی می شود. همچنین افراد بازاریاب و نمایندگان فروش کالا از این موضوع استفاده می کنند.  ابتدا به دنیای ذهنی فرد وارد می شوند، پس از آنکه صمیمیت ایجاد شد آنوقت شخص را اداره می کنند.

نکته آخری که در زمینه برقراری ارتباط و ایجاد صمیمیت می توان گفت آن است که این فن را هرکسی می تواند فرا بگیرد. نه نیاز به کتب درسی هست و نه دیدن دوره های آموزشی، نه نیاز به گرفتن مدرک تحصیلی خاص دارد. تنها وسیله لازم چشم و گوش و زبان و سایر حواس است.  

 


نوشته شده در یکشنبه 87/6/3ساعت 4:52 عصر توسط فروزین تقوی نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pichak