سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























کانون مطالعاتی خانه توانگری

 (( در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود ، و آن کلمه خدا بود . ))

و کلمه بی زبانی که بخواندش ، و بی  اندیشه یی که بدانش ، چگونه می تواند بود.

         و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود ؛

                                  و با نبودن چگونه می توان بود؟

و خدا بود ، و با او عدم ؛ و عدم گوش نداشت.

حرف ها هست برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم .

و حرف هایی هست برای نگفتن .

حرف هایی که هرگز سربه گفتن ابتذالِ گفتن سر فرود نمی آورند .

حرف هایی شگفت ، زیبا و اهورایی همین هایند .

و سرمایه ی ماورایی هر کسی ، به اندازه حرف هایی است که برای نگفتن دارد .

حرف هایی بی تاب و طاقت فرسا ، که هم چون زبانه های بی قرار آتش اند ؛ و کلماتش هریک ، انفجار را به بند کشیده اند ؛ کلمه هایی که پاره های بودنِ آدمی اند .

اینان هماره در جستجوی مخاطب خویش اند ؛ اگر یافتن ، یافته می شوند ...

و در صمیم وجدان او ، آرام می گیرند .

و اگر مخاطب خویش را نیافتند ، نیستند ؛

و اگر او را گم کردند ، روح را از درون به آتش می کشند ، و دمادم ، حریق های دهشتناک عذاب بر می افروزند .

                                                                                             ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 88/12/25ساعت 2:0 صبح توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

بی شک "برایان ترسی" یکی از بزرگترین نویسندگان قرن در باره رموز موفقیت در زندگی و کسب و کار است.

کمتر کی را میتوان پیدا کرد که با کتاب سر و کار داشته باشد و نام این نویسنده بزرگ را نشنیده باشد.یکی از خصوصیات بارز او عمل به تک تک دستورالعملهایش قبل از انتشار آنهاست. وی یکی از بهترین مشاوران کسب و کار در امریکا و یکی از محبوب ترین سخنرانان حرفه ای در جهان است.بیش از 5000 شرکت که 500 شرکت برتر دنیا در این بین است با او همکاری مشاوره ای داشته وسالانه بیش از 300000 نفر در سراسر جهان از سخنرانی های حرفه ای او استفاده میکنند.

یکی از کتاب های ارزشمند او کتاب ترمز را رها کن است که خواندن ان در برطرف کردن موانعی که انسان به طور نا خود آگاه و غیر ارادی در برابر پیشرفت خود قرار میدهدبسیار موثر است.

انسان به تاثیر از جامعه و محیط تربیتی, رفتار خانواده,خاطرات دوران کودکی,ناکامی های مسیر زندگی,تبلیغات فرهنگی و تجاری موجود در جامعه]اموزه های درست و غلط نظام آموزشی, و دهها عامل روشن و مخفی دیگر بدون آنکه متوجه باشد عواملی در درون ذهن و اراده خود بوجود میاورد که باعث توقف او در پیشرفت میشود.

 

کتاب ترمز را رها کن دارای 18بخش اصلی است که در زیر لینک 9 بخش آن قرار داده شده است.

 1-ترمز را رها کن

2-باورهایتان واقیعت پیدا میکنند

3-منحنی کارایی

4-ارزش هایتان را مشخص کنید

5-شما انسان برجسته ای هستید

6-ایده های کهنه را رها کنید

7-تجسم خلاق

8-مسئولیت کامل زندگی تان را بپذیرید

9-ردپای موفقیت را دنبال کنید

 

از دیگر تالیفات این نویسنده بزرگ کتاب 120 قانون موفقیت است و لینک متن کامل این قوانین در لینک زیر قرار داده شده است

120 قانون موفقیت برایان تریسی


نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 12:0 صبح توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

 

... کتابی رو معرفی کنم که مخصوص مردهاست. مردهایی که فراموش شده اند و الآن نقاب هایی دارند که بیشتر اونها رو شبیه زن ها کرده تا تعریف یک مرد و این شناخت مردها را برای زن ها و حتی خودشان سخت کرده است. نوشته زیر در مورد ما مردهاست برگرفته از سه فصل اول این کتاب یعنی مرد مرد و تفسیری بر روان و نقش به هم ریخته ما مردها در حدود 50 سال گذشته..... بخونیدش جالبه:

پسر وقتی به دنیا می آید در کنار مادر است و تا هنگامی که نتواند وابستگی های حیاتی خود را از جامعه مردانه تامین کند به مادر خود وابسته باقی می ماند. او ناخداگاه محرم اسرار مادر و حرف های زنانه می شود. ناراحتی مادر از رفتار مردانه پدر و عدم درک او را می شنود و به این طریق به تدریج دچار دید منفی از مردها و مردانه بودن و بخصوص پدر خود می شود. او باید روزی از دنیای زن ها جدا شود تا رسالت مرد بودن خود را بفهمد و انجام دهد... او مرد است و باید مرد باشد! جالب است که در بعضی قبایل قدیمی پسران جوان را طی مراسمی -مانند جشن تکلیف مسلمانان- از زن های قبیله جدا می کردند و آنها را به دنیای مردها یعنی دنیای شکار و تلاش برای تامین زندگی خانواده و به عبارتی یادگیری مسئولیت های مردانه می کردند. این حادثه تولد دوم برای پسر جوان محسوب می شد زیرا که باعث درک او از مرد بودن خود می شد. در مدت بعد از این، پسر جوان همدم پدر خود می شد و پدر به او کشاورزی، شکار و راه و رسم زندگی را یاد می داد. پدر معلم پسر بود و هر چند تعلیماتش به نظر ما سنتی بود اما مهم بود. برای پسر راه زندگی آن چیزی بود که یا باید از زن ها می آموخت و زنانه می ماند یا خودش می آموخت که سال ها در تلاطم و اتلاف عمر به نتیجه نمی رسید و یا از پدرش می آموخت و سریع مرد می شد.....

اما در 50 سال گذشته در جامعه ما و در دو قرن قبل در جوامع صنعتی چه رخ داده است؟ با توسعه صنعتی شدن و کارخانه ها و سازمان ها، پدرها به درون مکان هایی قدم گذاشتند که نمی توانستند آن را به پسران و همسر خود نشان دهند. آنها دیگر نمی توانستند نشان دهند که قهرمان مبارزه با سرما در کشاورزی و یا شکار هستند. آنها دیگر قهرمان و تکیه گاه زن و فرزند خود محسوب نمی شدند. آنها صبح با سوت کارخانه به کار می رفتند و بعد از ظهر پیکر خسته آنها مملو از ناراحتی های ذهنی به خانه باز می گشت و نمی توانست نشان دهد در این روز بر او چه گذشته و او چه آدم مهمی بوده است و البته شاید هم نبوده است. زن همیشه مرد را در این مجادله قرار داد که چرا خستگیش را به خانه می آورد و مرد چرا فعالیت او را درک نمی کند چون زن هم در همین زمان که مرد در کارخانه بوده، زحمت کشیده یا حتی بیرون کار کرده پس با مرد مساوی است. دیگر مرد در جایگاه مرد قبلی نیست!

حال پسر این مجادلات را گوش می دهد و بیش از پیش به سمت مادر و استدلال های منطقی او کشیده می شود. او در 18 سالگی که سنی است که او باید وارد دنیای مردها شود بدلیل اینکه پدرش نمی تواند مانند قبل از عهده این کار بربیاید بیشتر در دنیای زن ها ماندگار می شود و این ماندگاری بیشتر، به تنفر بیشتر از پدر منجر می شود. او حتی سعی می کند با حرف و رفتارش ضعف های پدرش را برجسته کند و همگام با مادرش پدرش را بیشتر خوار و خفیف کند و متاسفانه از شکستن پدر و ضعیف نشان دادن او لذت می برد. این کارها و افکار به تنفر حتی از مردانه بودن خودش منتهی می شود. از اینکه متنفر می شود که فکر کند او نیز شاید بعد از مدتی مانند پدرش موجودی سخیف شود که سبب رنجش موجود لطیف و زودرنج زن ها می شود. او در نهایت به این نتیجه می رسد که باید تمام تلاشش را بکند که بیشترین تطابق را با زن ها داشته باشد و نه مردها تا بتواند زن ها را نرنجاند و البته زن ها او را دوست داشته باشند.

به این ترتیب پسر به جای مرد بودن "پسر خوب مامان" می شود! کسی که برای هر کاری ابتدا باید رضایت مادرش را جلب کند. باید مثل دخترها شب ها دیر نیاید، سر هر کاری که می خواهد برود بهتر است که نرود و مادر را ترک نکند و یا اگر می رود اول از هر چیز شماره تماس و آدرسش را به مادرش بدهد که کاملا تحت کنترل باشد، او باید قبل از هر چیز روابطش با دخترها را به اطلاع مادرش برساند که به طور طبیعی رقیب دخترها در تصاحب پسرش محسوب می شود.. پسر شاید تا آخر عمر نتواند بدلیل تنفری که مادرش در ذهنش کرده شبیه پدرش باشد و البته بعد از مدتی نیز از اینکه مدام مردانگیش را نفی کند و بخواهد چیزی باشد که نیست احساس خواری و کوچکی می کند. تمامی این ها "بحران مرد بودن" را به دنبال دارد.

یکی از این بحران ها در عشق رخ می دهد که ناشی از "بی حسی مرد" است. پسر اگر در کنار پدر یا کسی که نقش پدر را داشت می بود می آموخت که زن ها چه کسانی هستند و تعریفی از رابطه با آنها هر چند ساده می آموخت. او یاد می گرفت عشق به تعریف مردانه چیست و باید چگونه جنسیت خود را بشناسد. دخترها با بزرگ شدن سینه هایشان و تغییر لباس زیر به راحتی می فهمند جنسیتشان چیست و دیگران نیز می فهمند که باید به او بگویند حرفهایی را که باید بداند. اما مردها بدلیل نبود این نشانه های ظاهری آشکار و البته رابطه بدون شرم با پدر، جنسیتشان حتی برای خودشان ناشناخته می ماند. آنها گاه شب ها محتلم می شوند و یا با دیدن صحنه های جنسی نعوذ می کنند و یا به خودارضایی روی می آورند. ولی بدلیل نبود پدر آگاه و دوست و اطلاعات مرد بودن که فقط در دنیای مردانه وجود دارد، تمامی اینها حتی برای خودشان تا سال ها نامفهوم می ماند. آنها بی حس شده اند نمی دانند دقیقا درونشان چه می گذرد......

به همین دلیل جدا بودن پسران از پدر و پیوستنشان به مادر سبب شده که آنها تعریفشان از عشق بیشتر زنانه باشد تا مردانه! به همین دلیل دقیقا خود را به خاطر هوس هایشان سرزنش می کنند و در رابطه با دخترها معمولا رشته رابطه را به دست دخترها می دهند چون خود دقیقا نمی دانند از این رابطه چه می خواهند و البته از بیان درونشان به دلیل رنجاندن دختر ترس دارند. این بی حسی مرد را باز هم تشدید می کند. نمی داند چه احساسی دارد چون تمام احساساتش زنانه است و این احساسات برای خودش غیرقابل درک است اما باید آن را نشان دهد چون فکر می کند به جز این راهی برای ابراز عشق و جلب نظر یک دختر وجود ندارد. او باید بیش از آن که نشان دهد مرد است باید نشان دهد جنتلمنی است که افکار مدرن در مورد زن ها دارد و حتی گاه به مردها و دنیای آنها بد و بیراه بگوید تا بتواند دید مثبتی در زن ایجاد کند..... پایان این بازی به ضرر خود زن است. او به جای یک مرد با یک زن دیگر همدم شده که نمی تواند بفهمد درونش چه می گذرد چون کاملا بی حس و نابهنجار شده است....

خواندن این کتاب اگر چه کمی متنش با داستانی همراه است که استعاره هایی گاه سخت برای فهم دارد، ولی من به هر حال آن را توصیه می کنم. مردها باید خود را بشناسند...

 

نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 12:0 صبح توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

 

پایان تلخ الی

«درباره الی» اصغر فرهادی، غم و رنجی غریب را به بیننده تحمیل می‌کند که حتی با گذشت روزها از تماشای فیلم هم پایان نمی‌پذیرد. تا روی صندلی سینما نشسته‌ای فکر می‌کنی گرفتار جو تکان‌دهنده فیلم هستی، اما به خانه که می‌آیی، زمان می‌گذرد و هنوز سرگشته‌ای بی‌آنکه بدانی چرا؟چند روز می‌گذرد همچنان خود را در حالی می‌یابی که داری به الی فکر می‌کنی. انگار فیلم آقای فرهادی، بسان داستان‌های بورخس، نه با بخش هشیار روان آدمی که با ناخودآگاه او ارتباط برقرار می‌کند.

کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار روان‌شناسی تحلیلی، زبان ناخودآگاه را زبان تصویر و نماد، یعنی شبیه به زبان رویاهای شبانه می‌داند. اگر درباره الی توانسته با ناخودآگاه بیننده بلاواسطه ارتباط برقرار کند، باید در جست‌وجوی نماد‌هایی آشنا برای روح بیننده در فیلم بود.

نخستین نماد پررنگ داستان، دریاست. آن آبی بیکران که همزمان هم بر می‌آشوبد و هم آرام می‌کند. دریا نماد ناخودآگاه بزرگ جمعی است و امواجش، نماد احساساتی که مدام روح آدمی را تسخیر می‌کنند بی‌آنکه بدانیم چرا و از کجا می‌آیند. دریا نماد رحم ایزد بانوی کبیر است که همه چیز از آن زاده می‌شود. خورشید که نماد هشیاری است در اساطیر از دریا برمی‌آمد و در دریا غرق می‌شد. مانند هر انسانی که روزی خودآگاهیش از دل ناخودآگاه جمعی سر برمی‌آورد؛ تولد؛ و روزی هم در دل ناخودآگاه جمعی آرام می‌گیرد؛ مرگ.

در کنار دریای ناخودآگاه، ویلای تقریبا مخروبه واقع شده است. خانه نماد بدن انسان و به‌طور کلی وجود آدمی است. نماد روح و جسمش. فیلم به ما نشان می‌دهد خانه رو به زوال است. دیوار‌هایش کثیف، شیشه‌هایش شکسته، مرز و حائل مشخصی با خیابان نداشته و در یک کلام انگار آماده فروپاشی، مترصد فاجعه است. ساکنان موقت این خانه، مانند همه ما که ساکنان موقت جسم خودیم، الی و همراهانش هستند:

هشت بزرگسال و سه کودک. پنج مذکر و شش مونث، 11 انسان. در نماد‌شناسی اعداد، 11 رمز شروعی جدید و گذر از مرحله‌ای سخت و حساس است. 11 نماد کارمای بودایی بوده که اصل بازگشت نتیجه اعمال به خویشتن آدمی و یادآور هر چه کنی به خود کنی، است. طرفه آنکه در نماد‌شناسی تاروت، عدد 11 با عدالت و امور حقوقی در ارتباط است و ما هم در داستان شاهد حضور دانش آموختگان حقوق هستیم. عدد 11 ناپایدار است و باید هر چه سریع‌تر به عدد بعدی یا قبلی باز گردد. 11 حاصل 1+1 است که روی هم دو را می‌سازند. دو باید به سه تبدیل شود یا به یک باز گردد. دو حاصل حضور همزمان تز و آنتی تز است که ناپایداری را می‌سازد، نماد جدایی‌های شدید.

انگار تمام نماد‌ها دارند تاکید می‌کنند اتفاقی بزرگ در راه است. بنا به تفسیر روان‌شناسی تحلیلی همه کسانی که در خواب‌ها و رویا‌های آدمی ظاهر می‌شوند نماد کهن الگو‌ها و بخش‌های مختلف روان خود رویابین قلمداد می‌شوند. با این دید الی و همراهانش باید بخش‌های گوناگون روان یک انسان باشند که در جسم و روحی رو به زوال-ویلای مخروبه-در مجاورت دریای خروشان-ناخودآگاه جمعی-مستقر شده‌اند. اما آیا ویرانی این خانه با عملکرد ساکنان فعلی‌اش در ارتباط است؟

مثلث سرنوشت این ماجرا و کلید حل معما شاید سپیده، احمد و الی باشند. سپیده داستان، انگار خود را وقف همه کرده است: برایشان ویلا اجاره می‌کند، ترتیب ازدواج و میهمانی و سفرشان را می‌دهد، پذیرایی می‌کند و... اما در کنار این خوبی‌های ظاهری، سپیده از مهربانی‌هایش کمندی برای در کنترل نگه داشتن سایرین می‌سازد: به آنها نمی‌گوید ویلای نخست فقط برای یک روز در دسترس است، به آنها نمی‌گوید الی نامزد دارد، به الی اجازه نمی‌دهد طبق قرار بعد از یک روز به تهران بازگردد، خلاف خواسته الی به همه می‌گوید او برای چه به شمال آمده است و... در سپیده ما روی تاریک کهن الگوی مادر را می‌بینیم. سپیده همچون مادری عمل می‌کند که با مدیون کردن دیگران و وابسته به خود نگه داشتن آنها، مهار زندگی‌شان را در دست می‌گیرد. این بخشنده ناآگاه، رکن اول ویرانی خانه است. حضور زنانگی تسخیر شده، وقتی توام شود با مردانگی غایب، ویرانی خانه روح اجتناب‌ناپذیر است.

احمد نماد انرژی مردانه در جمع حاضران در خانه محسوب می‌شود. او منطقی، خوش صحبت، دارای قدرت راهبری، منصف و واقع‌بین است. یعنی تقریبا هر آنچه که نقاط روشن مردانگی را می‌سازند، اما احمد مدت‌هاست که مهاجرت کرده و در میهنش غایب است. ارتباطی تنگاتنگ میان نماد وطن با مادر و ناخودآگاه جمعی وجود دارد. غیبت احمد از سرزمین مادری نمادی برای درک فقدان حضور مردانگی در سرزمین روح به شمار می‌رود و چه انتظاری جز ویرانی از خانه‌ای می‌توان داشت که نیروی مردانه در آن غایب و نیروی زنانه اسیر تاریکی درون خود است.

مهر تایید برای تخریب محتوم خانه، سرنوشت الی است. احمد، سپیده و الی روی هم یک تثلیث می‌سازند. این سه نماد پدر، مادر و فرزنداند. الی با آن معصومیت در نگاه، پذیرش خواست مادر و پدر نمادینش حتی به‌رغم میل خود، آن صحنه درخشان بازی با بادبادک که شور کودکی را در او نمایان می‌کند، نماد بخش کودک در روان تک‌تک ماست. وقتی پدر غایب و مادر تسخیر شده باشد، کودک بی‌دفاع و تنها، در قعر آب‌های خروشان دریا غرق می‌شود و داغ بر دل همه می‌گذارد. دریایی که در عهد عتیق نماد قهر و غضب خداوند تصویر شده، در مواجهه با بی‌کفایتی والدین روانی، معصومیت کودکانه را درمیان موج‌های خشمش غرق کرده، برکت قدر نادانسته را بدل به نکبت می‌کند.


امیرحسین کامیار


نوشته شده در یکشنبه 88/11/4ساعت 8:0 عصر توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

به بهانه تدریس آرکتایپ هرمس در کلاس امروز مردشناسی خانه توانگری و اشاره به اینکه هرمس ریشه هرمنوتیک است، این مطلب رو اینجا میذارم که بخشهایی از مقاله «چیستی هرمنوتیک» آقای صهبا سهیل است. مقاله کامل رو اینجا بخونید.

‏به‎معنای علم تفسیر، تعبیر و آیین تفسیری کتاب مقدس، به‌کار رفته است، که از فعل یونانی «Hermeneuin» به‎معنای”تفسیرکردن“ و معنای اسمی آن «Hermeneia» یعنی«تفسیر» اشتقاق یافته است.

این واژه به هرمس خدای پیام رسان یونانیان ارتباط روشنی دارد، هرمس؛ خدای یونان باستان، رسول و پیام آور خدایان، خالقِ سخن و تفسیر کننده خواسته‏های خدایان برای مردمان پنداشته می‏شده است. یونانیان به هرمس«کشف زبان و خط» را نسبت داده و همین‎طور فرایند«به فهم در آوردن» اشیا را کار او میداند. در اساطیر یونان هرمس همان ایزدی است که در اساطیر روم به مرکوری معروف بوده و او فرزند زئوس و مایا است. صفات و کارکرد او در اساطیر یونان بسیار متناقض و پیچیده است:

رسانده است.

آموخت.

آورد.

نویسد: «هرمس برروی باد مینشسته و در مدت زمان کوتاهی همة دنیا را طی میکرده است، او در اولین روز زاده شدنش گله‎ای از آپولون ربود آنگاه چنگ را آفرید و نیز گله‎ای آپولون را برای خدایان قربانی کرد». هیدگر میگوید هرمس آورنده تقدیر بشر است ونیز آشکار کننده آن.

رفته است، بعدها برای تفسیر متون ادبی به‌کار رفت؛ الینورشافر: «آتنیهای قرن پنجم قبل از میلاد که ارادت خاصی به ایلیاد و اودیسة هومر داشتند بسیاری از مفاهیم آن‎را به دلیل آن‎که لهجههای فراوان روستایی در متن بکار رفته بود، دریافت نمیکردند. لاجرم به تفسیر نوشتههای هومر میپرداختند» که در قرن اول قبل از میلاد نیز جمعی از متفکران در مدرسه اسکندریة یونان به تأویل‎های تمثیلی آثار هومر دست میزدند.

هرمنوتیک از دوران کهن به‌‌‌عنوان روش تفسیر متون در بین مسیحیان و مسلمانان مطرح بوده است، و این روش تفسیری از جانب متفکران نظیر کلادینوس، آگوست ‎ولف، شلایرماخر، ویلهم‎دیتای، هایدگر و گادامر ازحیث تعریف، رویکرد، مفهوم، رهیافت، نتیجه، قلمرو و هدف تمایزهای پیدا کرده و مفاهیم تفسیری مختلف از آن ارایه داده‌اند.

ادامه مطلب...

نوشته شده در جمعه 88/11/2ساعت 11:30 عصر توسط سمیرا موسوی نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pichak