کانون مطالعاتی خانه توانگری
چهارمین جلسه از سلسله نشستهای بهاره معنای زندگی با حضور استاد سهیل رضایی و آقای دکتر شیری برگزار شد. موضوع این نشست مدیریت رنج بود. علتهای تولید رنج: رنج را میتوان بر 3 اساس دستهبندی کرد: یا دائم الوصل باشیم یا زمان وصل جدید را بدانیم. ما میخواهیم با رنجهایمان چه کنیم؟ اصلاً میتوان زندگی بدون رنج داشت؟ ذهن وقتی کوچک است دنیای بزرگتر را آلوده به گناه میبیند. آیا میتوان رنج را به تأخیر انداخت؟ رنج مثل یک آگاهی میماند که در میزند، ما از ترس اطلاع به آن آگاهی نه تنها در را باز نمیکنیم بلکه خود را مخفی میکنیم. با این کار فقط رنج را به تأخیر میاندازیم. اگر در را زود باز کنیم در را میشکند و داخل میشود مثل حوادثی که به زندگی ما وارد میشوند،با این کار فقط آن را به عقب میاندازیم و رنج بزرگتر و تهاجمیتر میشود. آدمها به جای اینکه انسان ایمانی باشند، انسان امناند لقد خلقنا الانسان فی کبد در بعضی زندگی انسانها وهم وجود دارد هر چیز در جهان به وسعت نظر ما بیکران میشود آیا میشود کسی با وجود موفقیت در زندگی بیمعنا شود؟ مرلی مونرو به دلیل بیمعنایی خودکشی کرد شاید رنجها به پیدا کردن گنجها کمک میکنند و اما سخنان آقای دکتر شیری آن لحظهای که در زندگی همه چیزمان را از دست دادهایم باید درختی داشته باش که به آن متصل شویم تا کم نیاوریم کدام ارتباط با خداست که آدمها را جایی که دارند پرت میشود نجات میدهد؟ ملاصدرا : خدا به اندازه فهم تو کوچک میشود انبیاء خدایی را میپرستیدند که گاهی اوقات هم جباریت خود را نشان میداد. در پس خداشناسی آنها جهان بینی و باور وجود دارد تک تک سلولها که هر لحظه در حال حیاتند معنای زندگیاند انسان باید درون زیبایی داشته باشد تا زیبایی خلق کند عرفان نظرآهاری: تغذیه فرشتهها با نور است کتابهای معرفی شده در این جلسه: سومین جلسه از سلسله نشستهای معنای زندگی در فرهنگسرای سرو برگزار شد. در این جلسه آقای دکتر ادبی که تحصیلات حوزوی ایشان تا قبل از اجتهاد و تحصیلات دانشگاهیشان در مورد حرکتهای عرفانهای جدید است با موضوع عرفان و معنای زندگی مهمان این هفته گفتگوی آقای دکتر شیری بودند. فیلسوفان خودکشی میکنند اما هیچ عارفی تا بهحال خودکشی نکرده،به نظر میرسه که عرفا به اون بیمعنایی نمیرسند. گاهی چقدر حرف دلم را نمیزنم نه در سنت ادیان ابراهیمی، نه در سنت اسلامی،در هیچ سنتی عارفی را سراغ نداریم که به بیمعنایی و پوچی رسیده باشد، چون عینکی که عارف به چشمش میزند عینک دیدن زیباییهای خداوند در هر شرایطی است. ما عادت کردیم زیباییها را در شاد بودن ببینیم، اما مولانا میگوید :« در بلا هم میکشم لذات او مات اویم، مات اویم مات او» این شعر هستی شناسی جدی را مطرح میکند که امروزه به آن سبک زندگی میگویند، این سبک زندگی که از عرفان ما نشئت میگیرد به ما یک عینک میدهد که اگر به چشممان بزنیم زندگی در شرایط شادابی یا غم برایمان معنا پیدا میکند. از زمان حضرت آدم تا کنون « و هو الآن کما هو علیه کان : خداوند همان چیزی که بودهاست همان هست» چه زیستنی الان داشته باشیم که در آینده زیباگرایی را بفهمیم و زندگی کنیم؟ رنگ ما باید رنگ معنا باشد و در زندگی از معنویت بویی برده باشیم، باید معناگرا زندگی کنیم، معنا گرایی در زندگی به ما هویت میدهد پس از اجرای گروه کر آقای دکتر شیری فیلم مستندی از تلاش یک سوسک برای حمل یک سنگ را پخش کردند. در این فیلم سوسک برای از دست ندادن سنگ به هیچ وجه کوتاه نیامد. شاید آنچه سوسک انجام داد از نگاه هستی مهم نباشد اما برای خودش مهم است. بالاخره عبور میکند. *اهدافی که داریم دست کم میگیریم جلسه دوم از سلسله نشستهای بهاره معنای زندگی به همت بلند دوستان کانون توانگری در فرهنگسرای سرو با حضور حجة الاسلام برمایی و دکتر شیری برگزار شد برنامه با کلام زیبای قرآن آغاز شد و آیاتی از سوره قصص و سوره علق قرائت شد و پس از آن آقای دکتر شیری معنی آیات را برایمان گفتند و ما را با برای لحظاتی با داستان موسی و همچنین نبی اکرم همراه کردند. داستان موسی که با رفتن به سوی مدین زندگیاش تغییر میکند و سوره علق که خدای اهل کرامت، در مقام تعلیم خود را به پیامبرش معرفی میکند. و بحث رضایت از زندگی با کلام گرم حجة الاسلام برمایی و همراهی دکتر شیری: امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره زندگی چنین می فرماید : «من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا» دنیا حرکت بر بستر خور و خواب و خشم و شهوت است و معنای زندگی از دید هر کس چیزی است که به زندگی او معنا میدهد رضایتی که هم در خوشبختی و هم در مصیبت شاکر باشد مواردی که باعث میشوند به معنای زندگی رجوع کنیم: ترس، مرگ، عشق، فقر، ثروت، خدا رضایت از زندگی یک احساس درونی است که جدای از دنیای بیرون و واقعیت درونی نیست ولی وابسته به آن هم نیست. آدمها در زندگی دو دستهاند دسته اول: در زندگی مشکل دارند احساس رضایت ناشی از چیست؟ تفکر باید بدانیم تفکر درست نسبت به دنیا چیست و چگونه باید باشد، اگر تفکرمان درست نیست آن را تغییر دهیم خودشناسی قرآن و ارزش دنیا در معنای زندگی: دنیا برای ما آفریده شده ایمان اول باید ایمان داشته باشیم بعد عمل صالح انجام دهیم، چون اگر ایمان نباشد عمل صالح وجود ندارد انواع ایمان افراد: آنچه در ادیان و مکاتب مختلف مشترک است باورهای ماست، ما در خود ایمان مشترکیم. اما زمانی که بحث شناختی و رفتاری در کنار هم میآیند جدایی پیش میآید. مؤمنون 1 :«قد افلح المؤمنون» همانا اهل ایمان به فیروزی و رستگاری رسیدند شناخت و آگاهی لازم است تا مراتب ایمان را بشناسیم و معنای زندگی به بیان آقای دکتر شیری: همیشه چیزی باید به زندگی ما معنا دهد. بشنو از نی چون شکایت میکند وز جداییها حکایت میکند آنچه انسان را بیمعنا میکند: دینداری بعضیها در راستای معنادارشدنشان نیست و فقط برایشان مصونیت کودکانه ایجاد میکند و فقط خدا را پرستش میکنند که دچار مصیبت نشوند. فلسفه اشتباه این است که فکر کنیم بنا نیست مریض یا دچار مشکل شویم. آنچه به انسان معنا میدهد: *مجاورت با زیبایی یا خلق زیبایی آدم را معنادار میکند. *قشنگ صحبت کردن کتابهای معرفی شده در این جلسه: تاریخ جامع ادیان: جان ناس ابتدا پای گفتگوی و دکتر شیری و حجة الاسلام سعیدی نشستیم که مختصرا آن را مینویسم (البته چون دیر رسیدم، از اونجاییش به بعد که خودم رسیدم را مینویسم) خیر، خداوند معیارهایی را قرار داده که با استفاده از آن مراحل زندگی جلو میرود، ولی به عنوان خداوند - که مختار و مرید و مدیر است- از اراده خودش به انسان اراده داده که او به وسیله اختیار خود عمل کند. ولی این اختیار با اراده خداوند در تعارض نیست. پس هر وقت بخواهیم کاری را انجام دهیم، خداوند اختیار انجام آن را میدهد و این ما هستیم که راه را انتخاب میکنیم، اگر به فرمان خدا عمل کنیم سعادت است و در غیراینصورت شقاوت. دو حجت خدا بر بشر: 1. عقل 2. شرع سنتها کار خود را انجام میدهند، ما به عنوان جزء باید ببینیم در کجا قرار میگیریم! خداوند آدم خوب را هم امتحان میکند." آیا گمان کردید همینکه بگویید ایمان آوردیم، امتحان نخواهید شد؟!" بعد از گفتگوی گرم آقای دکتر شیری و حجة الاسلام سعیدی یک استراحت از نوع مغز راستی- به قول دکتر شیری- داشتیم. موسیقی زنده! همینکه خواننده شروع به خواندن کرد "بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخههای شسته باران خورده، پاک ........" باد شروع به وزیدن کرد و به دنبال آن باران ............. اگر نبودید جاتون خالی . . . ، چون شنیدن این اشعار آن هم با موسیقی زنده زیر باران بهاری خیلی دلپذیر بود. پس از استراحت بارانی به سالن سرپوشیده داخل فرهنگسرا رفتیم و کلیپی از ایمان و توانگری رمضان 88 را دیدیم و دلهامون بارانی شد. به حال و هوای رمضان و شبهای قدر رفتیم . . . آدم باید قدر خودشو بدونه تا بتونه معنای زندگی رو درک کنه... بعد از اون کلیپ و برگشتن به خاطرات اون شبا ، صحبتهای آقای دکتر شیری درباره معنای زندگی: انسان در جاهای مختلفی بیمعنایی را تجربه میکند 1. مرگ آدمها، اگر کسی بعد از6-5 ماه نتونه تحمل کند، مداخله درمانی لازم است 2. از دست دادن رابطه 3. بیمعنا شدن رابطه (روزمرگی رابطه)، دوران افت هیجانهای رابطه همه چیز داریم ولی به آنچه میخواهیم نمیرسیم. حسابگریهای انسان نمیخورد چون حسابگریهای دیگری هم در عالم وجود دارند. افسردگی و غم با هم متفاوت است. چه چیزهایی انسان را بی معنا میکند؟ * افراط و تفریط (پول، مهمانی، ورزش، ... ) * روزمرگی پرانتز باز: کنار مادر آقای دکتر شیری نشسته بودم، وقتی آقای دکتر جمله بالا را گفتند مادرشون با یه لذتی گفتند :"من تو رو میبینم حالم خوب میشه" * شادی و غم * دانش انسان را معنا دار میکند * کار کتابهای معرفی شده در این جلسه 1. پرسشهای فلسفی 2. فراتر از بودن و موتسارت و باران ؛کریستین بوبن 3. دلباختگی؛ کریستین بوبن 4. دوربین قدیمی فیلم معرفی شده در این جلسه A Seriouse Man,2009 دوران زندیه در دوران نادرشاه و جانشینان او تحول چشمگیری در پوشاک بانوان ایران پیش نیامد جز آنکه به علل اجتماعی از تجملات و تفننهایی که در دوران قبل در امر پوشاک وجود داشت کاسته شد و جامهها به سادگی گرایید. در دوران زندیه پوشاک بانوان ایرانی گرچه در جلال و شکوه به پای دوران صفوی نمیرسید ولی آثار ظرافت به خوبی در آن نمایان بود. از خصوصیات جامههای این دوره، کوتاه شدن دامن پیراهنها و قباها و در نتیجه نمایان شدن ساقهای شلوار و پوشیدن پیراهن بدننما و رواج نوعی از خالق سنبوسه دار و کلیجه آستین کوتاه بود. پارچه پیراهنها اغلب از نخ و ابریشم ظریف انتخاب میشد و برخلاف پیراهن زیرین مردان که یقهاش از پهلوی گردن باز و بسته میشد، چاک پیراهن از جلو و وسط باز میشد و در زیر گلو با بند یا دگمه کوچکی، بسته می شد. شلوار بانوان چه گشاد و چه تنگ از پارچههای راه راه و به طور مورب دوخته میشد و لبه یا حاشیه دهانه آن را از پارچههای به رنگهای مختلف انتخاب میکردند.
1. اشتباه گرفتن مقصد
2. تحلیل متفاوت از رنج
3. رنج در مقابل آرزو
با برداشتن آرزو رنج از بین میرود.
4. نگرانی از اتفاق نیفتادن وصل
وصل رنج با قطع وصل در تماس است مثل قطع شدن مولانا از شمس
وصلها به ما اجازه میدهند تجلی پیدا کنیم.
وصل به سلامت، پشتیبانی، . . .
1. تیپ شخصیتی
2. مرتبه سفر زندگی
3. روابط
که اشترلک آنها در وصل میباشد.
وقتی وصل هست لحظه و آن جاودانه میشود.
وصل یک لحظه است ولی طعم آن برای یک عمر کافی است.
وقتی به درک رنج پی میبریم شراب مستی میآورد.
چه چیزی را ببینیم؟ چه چیزی را میتوان دید؟
وسعت حضرت علی(ع) خیلی بزرگتر از خوارج بود
حضرت زینب(س) با وجود آن چه در کربلا بر سرشان آمد گفتند: «ما رأیت الا جمیلا»
آنچه مهم است وسعت نظر است.
وقتی یاد بگیریم در را زود باز کنیم، فاصلا رنجها را کوتاه میکنیم، وقتی این فاصله کوتاه شد بیرون میرویم و به رنج دیگران هم سر میزنیم و این موقع است که رسالت پیدا میکنیم.
کسی که قدر رنج را فهمید رسالت برمیدارد و نوع رنج را انتخاب میکند
قهرمان رنج را خود برمیدارد تا به نفر بعدی رنجی نرسد
وهمی که انسان گنجی که نیست گنج میبیند
وهمی که انسان رنجی که هست نمیبیند
نشانهسازی نکنیم، از وهم باید رد شد
گاهی رنج من زخمی در من ساختهاست
به قول سهراب:چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
یا به قول آندره ژید: بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد، نه در آن چیز که بدان مینگری
خیلی از آدمها به دیده شدن عادت میکنند و دیگر نمیتوانند خود را پیدا کنند چون چشمهای ما نمیگذارد
حد شهرت تا اندازه محبوبیت کافی است، آنها که خیلی شهرت دارند میل غریبی به رسوایی دارند چون میخواهند از چشم همه بیافتند
درخت نماد حیات است
این درخت برای هرکس ممکن است چیزی باشد؛ خدا، قرآن، کتابی خاص، مادر و . . .
فهم خود را بگستران، خدای تو بزرگ میشود
خدای ما با خدای آنها متفاوت است
از خدا بخواهیم تا ما را وسیله کارهای خوب قرار دهد
نورهم یسعی بین ایدیهم
راز
کیمیاگر
زندگی برازنده
عرفان اساساً یعنی چه؟
سر میکشم به ذهن کسی که فقط منم
زل میزنم به رهگذرانی که رفتهاند
به خواب کوچهای که پُر است از نبودنم
رو به خودم نشستهام و کفشهای من
هی جفت میشوند به سمت نرفتنم
بارانیام به خانه میآید بدون من
هر روز تا بفهمم یخ میزند تنم
تا ذره ذره کوه شوم در مسیر باد
آن وقت برفهای جهان شالْ گردنم
من سایه غروب که در فکر خودکشی
بر ریلهای یخزده راهآهنم
این چندمین شب است که من دفن میشوم
رو به خودم به سمت منی که فقط منم
گاهی درست مثل خودم راه میروم
گاهی درست مثل خودم حرف میزنم
منی که لفظ شراب از کتاب میشستم زمانه خادم دکان میفروشم کرد
وقتی آن عینکی که خدا را در هر شرایطی میبینیم میزنیم، زندگی برایمان معنادار میشود، چون خدا زنده است « هو الحی القیوم» در حقیقت هستی خدا همیشه زنده است و این خیلی خوب است که در هر شرایطی دردمندی یا شادابی ما را میبیند، همه زیباییهای بیبدیل برای خداست.
عارف در زندگی زیبایی نمیبیند، جمال میبیند و چون جمال میبیند همیشه زندگیاش مملو از معناست.
چه تفاوتی بین زیبایی و جمال است؟
زیبایی بیش از آنکه ما را به تفکر وادارد، در یک تعلق هوس انگیز فرو میبرد، اما جمال مستقیماً ما را سر سفره خدا مینشاند.
زمین از دلبران خالی است یا من چشم و دل سیرم که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم.
عارف سراسر زیبایی خداوند را در هویت جمال میبیند.
پیامبر میفرمایند:« نوزادان خود را بو کنید به خصوص تا 4ماهگی، چون جدید العهدند، تازه از پیش خدا آمدهاند،مثل باران»
چه کنیم که امروز هم بتوانیم از بوستان زندگی گلی چید و با خود برد؟
خدا همان خدای گذشتگان ماست، خدایی که دیروز و امروز و فردا همیشه با ماست پس نزدیکی به او تابع شرایط مدرن نیست.
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
مهم است که با چه قلبی به سوی خدا میرویم،به او نیازمندیم یا نه؟!
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست ولیکن طبیب هست
اگر ما دردمندان واقعی باشیم، حتماً طبیب به سراغ ما خواهد آمد.
پنجرهای را باید رو به خدا باز کرد که دردمندی در آن باشد با بیدردی و کسالت و رخوت نمیشود.
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
در دنیای مدرن چه تصویری از عرفان داشته باشیم که در ما رغبت ایجاد کند؟
به پیامبران متصل باشیم، چون انسانهایی بسی متفاوت و واقعی بودند چون به وحی متصل اند
تن به دنیا دار و دل به مولا
هرگز حضور حاضر و غائب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
وقتی عرفای بزرگ دچار اتفاقاتی که آلان در زندگی برای ما میافتد و با آنها بیمعنا میشویم میشدند چه میکردند؟
ما در دنیای مدرن یاد نمیگیریم صبور باشیم،عارف صبور است، عارف بیتابی نمیکند فقط بیتاب خداست
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را
در زندگی مدرن چون سرعت زندگی بالاست، صبوری ما کم میشود
عرفا خشم خود را کنترل میکنند
تو حجم بسته رازی اگر درست بگویم تو ارتفاع نمازی اگر درست بگویم
گروه کر فرهنگسرای سرو قطعاتی را اجرا کردند.
برای از دست ندادن چیزی که برای ما مهم است باید کوتاه نیایم.
وقتی رنج بزرگی را تجربه میکنیم اصلاً در آن لحظه نمیفهمیم چه میکنیم، تمام تلاشمان را میکنیم که آن بار را عبور دهیم و چه بسا خیلی اوقات فکر نکردن یا کر بودن یا اینکه به خود بگوییم تو نمیتوانی درست باشد.
باید عبور کرد، نمایش زندگی باید ادامه پیدا کند، رسالت باید انجام شود.
سئوال بزرگ برای آدم حقیر اتفاق نمیافتد، برای کسی اتفاق میافتد که میخواهد بزرگ شود یا میخواهند بزرگش کنند مثل داستان حضرت موسی
خودمان همه زندگی و شعارهای آن را انتخاب میکنیم، همه چیز به خودمان بستگی دارد، خدا در زندگی ما مداخله نمیکند راه خطا و ثواب را نشانمان داده این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم
هستی قانون دارد، قانونمندی عالم را بشناسیم دچار پوچیهای خودساخته نشویم
برای هرکس به نسبت آنگونه که هست اتفاق میافتد، برای آدم بیتحرک اتفاقات بیتحرکی میافتد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
دکتر پیرسون: «شما قهرمان زندگی خویش هستید یا میتوانید باشید»
اگر در زندگی همه جوانب را چک کردیم و باز هم حالمان خوب نشد شاید:
*فکر میکنیم که باید معجزه شود تا شروع کنیم
اگر در زندگی چندبار اخطار بگیریم ولی اهمیت ندهیم از زندگی پرت میشویم، باید به اخطارهای زندگی توجه کنیم
*هدف داریم ولی اولویت بندی نداریم
*بیرحمی لازم را نداریم و میخواهیم همه از ما راضی باشند
*به کسی که کار اشتباهی انجام میدهد گوشزد نمیکنیم
*وقت میکشیم
حضرت رسول(ع) : اضاعه الفرصه غصه : ضایع کردن وقت غصه میآورد.
*دگمههای اشتباه در عالم میزنیم
تا سرم به سنگ نخوره آدم نمیشم!!!!!!
*آدم نامناسب دورمان است
مائده 27 : انما یتقبل الله من المتقین
عنکبوت 2 : احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون
بقره 257 : الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
نور 35 : الله نور السموات و الارض
صف 8 : الله متم نورهی و لو کره الکافرون
از ایشان پرسیدند : «مگر بین زندگی و دنیا چه فرقی است ؟ فرمود :
زندگی نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده شوق به انسان می نگرد...
آیا از تعریفی که برای زندگی خود کرده رضایت دارد؟
مشکل مالی، عاطفی و . . .
دسته دوم: با زندگی مشکل دارند
نمیتوان از آنها درباره معنای زندگی پرسید
تفکر، شناخت، ایمان
باید باورها و منطقمان تغییر کند تا به رضایت برسیم
بقره 156 : «الذین اصابتهم مصیبة قالوا » آنانکه چون به حادثه سخت و ناگواری مبتلا شوند، صبوری پیش گرفته و گویند ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد.
انا لله و انا الیه راجعون
یعنی عالم صاحب دارد
چه موقعی که نعمتی به دست میآوریم و چه از دست میدهیم این آیه را بکار ببریم
همان قضا بلاست
وقتی در مورد تفکر میاندیشیم
داستانهای قرآن در مورد تفکر برای این است که به خودمان برسیم و خود را بشناسیم
همه گنجهای دنیا منم!
احزاب 72 : «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان» ما بر آسمانها و زمین و کوهها عرض امانت کردیم همه از تحمل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند تا انسان پذیرفت.
دنیا قواعد خاص خود را دارد
زندگی راحتتر در گرو شناخت دنیاست
خدا برای تمام مراحل زندگی ما سهمی برای دنیا قرار داده
لوتعلمون من الدنیا ما اعلم لاستراحت انفسکم
ذاریات 21: «و فی انفسکم افلا تبصرون» و در وجود خود شما آیاتی است، آیا نمیبینید؟!
ایمان عمل صالح را تثبیت میکند
ایمان همان است که به فرد از درون می گوید :«یک چیزی هست!»
1. ایمان به خدا
2. ایمان به غیر خدا (به قانون و قاموس اعتقاد دارند)
3. اصلاً ایمانی وجود ندارد؛ دم را غنیمت است
آنچه که اهمیت دارد دینداری آدمهاست نه دین آنها...
*خودمان؛ دیگری (مادر، خواهر،برادر، دوست، . . .)؛ سکوت؛ خاطرات؛ . . .
ممکن است آنچه الآن به زندگی ما معنا میدهد، درجای دیگری به ما معنا ندهد
*گاهی تنهایی انسان را بیمعنا میکند و گاهی پرمعنا
*بیماری
*از دست دادن
*افراط و تفریط
*روزمرگی
*شادی و غم (اگر از حد بگذرد بیاثر میشود) نگاه ماست که تعیین میکند چه چیزی خوب است و چه بد!
*از دست دادن (عزیز، دوست، اعتماد، سلامتی، زیبایی و ... )
دکتر شریعتی: «خداوند از آدمهایی که ضعف و زبونی خود را می خواهند با خداپرستی جبران کنند بیزار است.از آن ها که یک تخته شان کم است و جای خالی آن را با مذهب پر می کنند نفرت دارد.»
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما
*به موقع تبریک گفتن
*یاد آوردن خاطرات خوب موقع ناراحتی
*با عشق غذا پختن شینودا بولن:«زنانی که آشپزی میکنند کیمیاگری میکنند»
*وبلاگ نویسی که جمله زیبایی را در وبلاگش میگذارد
*به موقع به یک نفر امید و اطمینان دادن، البته با پذیریش مسئولیت
تائوت چینگ: استیون میچل
فلسفه آفرینش: دکتر عبدالله نصری
اگر خداوند پیامبران را نفرستاده بود بشر بسیار در سختی بود چون پیامبران علاوه بر ارزشهای اخلاقی، علوم و فنون را به ما یاد دادهاند. یکی از کارکردهای اولیاء خدا آبادانی زمین است.
عقل باید تلاش کند تا بعد از مدتها سعی و خطا، تجربهای اندوخته و آنگاه به راه درست برسد که در بسیاری موارد دین راه درست را به ما نشان داده اما دین جایگزین عقل نیست.
کسی که عقل ندارد مخاطب دین نیست نه در دنیا و نه در آخرت، چون با عقل است که فهم درست دین صورت میپذیرد.
کسی که دارای اختلال شخصیت است برداشت درستی از دین ندارد.
اگر فرد در انجام کارهای خوب غفلت کند، این غفلت زمینه ای زیانبار برای اوست.
گاهی خوبها وظیفه ای که باید انجام دهند نمیدهند مثل احساس مسئولیت اجتماعی یا امر به معروف و نهی از منکر. به عنوان مثال اگر وقتی مورد ظلم قرار میگیریم کاری انجام ندهیم، در اینصورت دچار ظلم بزرگتری میشویم.
انواع بیماریها، ضررها و خطرها به خاطر دوری انسان از حجتهای الهی است. ولی خداوند در دنیا یا آخرت این ضررها را جبران میکند.
انتظار غیر واقعی این است که خدا به جای ما کار کند، یعنی بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و منتظر منجی باشیم. خداوند خود در سوره رعد، آیه 11میفرماید:"ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر آنان خود سرنوشت خود را دگرگون کنند.
گاهی اوقات اتفاقات خوبی میافتد که نتیجهاش بد است و بالعکس.
بقره 216 : "و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم" چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، در حالیکه خیر شما در آن است و چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است.
یادم اومد که چقدر زلال شده بودیم از برکت رمضان و اون شبهای با هم دعا کردن و خدا چقدر قشنگ ما رو دور هم جمع کرده بود، چه شبهای شیرینی بود، چه خدا خدا کردنهایی . . .
انگار یه چیزی تو دلم فر ریخت . . . چه زود همه اون چیزی رو که اون شبا دونه دونه جمع کرده بودم از دست دادم . . . !
انگار قدر خودمو ندونسته بودم! به قول دکتر شیری: همه شبها میتونه شب قدر باشه، باید هر کس قدر خودشو بدونه و بشناسه و ازش استفاده کنه. شب قدر عمربن سعد و حربن ریاحی یک شب بود، حر قدرشو دونست و استفاده کرد اما عمربن سعد نه.
بی معنایی: بخشهایی از خودت را گم میکنی و پیدا میکنی.
افسردگی همه زندگی را از کار میاندازد و مداخله درمانی میخواهد و در مدت دارو درمانی باید به این فکر کرد که چرا اینطور شد. غم میتواند به زندگی انسان معنا دهد.
ما وامدار تصمیم گیریهای زندگی خود هستیم. به کدام بها زنده ماندن؟!، به کدام بها بیمار نماندن؟!
به قول دکتر عشایری: فرزانگی مدیریت نشده اهریمن است.
یکی از چیزهایی که به زندگی انسان معنا میدهد عشق در سطوح مختلف است، اگر پشت فعالیت روزانه آگاهی نباشد دچار روزمرگی میشویم.
بعضی از افراد هستند که وقتی آنها را میبینیم حالمان خوب میشود.
اگر غم زیاد شده، شادی تزریق کنید. اگر شادی زیاد شده، غم تزریق کنید.
هرجایی که میروی و علم میآموزی برو، روزی توست
انسان باید تعریف درستی از خودش داشته باشد.
خدمت کنیم، خلوت داشته باشیم.
Design By : Pichak |